گفتگو با ایمان بهروزی درباره مستند کوتاهش «فیلمی برای تو»

واقعیت امر اینجاست که مواجه شدن با امر شخصی برای نظام فکری‌ای که همواره در تلاش است با مرزبندی‌های مداوم ساختاری و پیکربندی خود را آن‌گونه که آموخته و لازم می‌داند حفظ کند، اساساً اتفاقی ناخوشایند است. تکیه بر این روش که بازی‌ها مهم‌تر از واقعیت هستند پس هر آنچه هستی در خلوت خود باش و بیرون… در فضا عمومی… در بطن ساختار حاکم… آن‌طور باش که باید و به صلاح حاکمیت، درنهایت به وضعیتی این‌چنینی ختم می‌شود. خلق شدن تابوهایی بی‌شمار و البته ترسیدن از هر امر تازه‌ای؛ ورای اینکه آن امر تازه اساساً چه ماهیت و کارکردی می‌تواند داشته باشد. تنها احتمال این‌که ممکن است چیزی از امر درونی به امر بیرونی رخنه کند کافی است تا از هر هاله‌ای یا احتمال وجود هر هاله‌ای بترسیم. این ترس، این جنس از ترس، این جنس هراس از مواجهه اما به‌زودی از حیطه وظیفه ناظم خارج شده و در بطن جامعه رخنه می‌کند. و اینجاست که هراس کاذب دیگری از درون یک هراس کاذب دیگر زاده می‌شود. یعنی ترس از چیزی که احتمال می‌رود ساختار از آن بهراسد. احتمال به وقوع یک احتمال! و این همان فرایندی است که دایره تابوها را بدون هیچ محدودیتی گسترش می‌دهد و البته ساختار بی‌شکلی از تابوها را نیز ایجاد می‌کند. پس اصلاً جای تعجب نیست در محدوده زمانی یا مکانی خاصی چیزی تابو باشد که در شرایط دیگر نیست. آن‌هم به تشخیص ناگهانی و خلق‌الساعه هر ارگان یا شخصی ذی‌ربطی، یا شخص و ارگانی که فکر می‌کند و احتمال می‌دهد ممکن است ذی‌ربط باشد. در چنین شرایطی عجیب نیست که یک فیلم کوچک و ساده هراس‌انگیز ظاهر شود. فیلمی که عملاً نه مسئله‌ای بیرونی که مسئله درونی را می‌کاود. این فیلم بیشتر شبیه همان یادداشت‌های شخصی و هر روزه تمام ماهاست. اما با این رویکرد که تمام آن یادداشت‌های شخصی حاوی تمام مؤلفه‌های یک اثر قابل‌ارائه نیز می‌تواند باشد. یک اثر هنری، یک مدیوم.

مستند کوتاه «فیلمی برای تو» به کارگردانی ایمان بهروزی اساساً درباره یک رابطه عاشقانه کاملاً معقول است که دچار یک بحران کاملاً معقول شده است. در مورد آدم‌های معقولی است که تلاش می‌کنند این وضعیت را درک کنند. در این مسیر و به‌واسطه مدیوم سینما هم این امکان کاویدن فراهم شده. واقعیت امر اینجاست که سینما در ساختار فعلی کلان روایت فکری حاکم نباید چیزی بیش از ابزار سرگرمی باشد و در بهترین حالتش بازنشر قواعد بارها تأیید شده و گفته شده. در غیر این صورت باید به دیده شک و با تفکر احتمال با آن مواجه شد. این دیگر چطور فیلمی می‌تواند باشد؟ این فیلم چرا شبیه باقی فیلم‌ها نیست؟ این فیلم چرا شبیه باقی فیلم‌ها درباره موضوعش حرف نمی‌زند؟ آیا چیزی خارج از قوه ادراک ما در بطن این ساختار وجود دارد؟ آیا آن امر پنهانی ممکن است هراس‌انگیز باشد؟ پس چنین فیلمی اساساً فیلم نیست! یا فیلم خوبی نیست! و یا حتی فیلم خطرناکی ست… از آن دور شوید، از ما دورش کنید! حالا جالب اینجاست که با استناد به خود فیلم و البته گفته‌های فیلم‌سازش در گفتگویی که در ادامه خواهید خواند تمام تلاش فیلم و فیلم‌ساز بر صادق بودن و صادق ماندن و درنهایت با صداقت مواجه شدن است. مواجهه‌ای دوجانبه. مواجهه با موضوع و آدم‌ها و مواجهه با مخاطب. حالا یک سؤال ایجاد می‌شود. آیا این هراس، هراس از صداقت است؟ جواب یک بله تلخ است. در نظام بازی‌ها و پنهان‌کاری‌ها صداقت به‌تمامی امری بیرونی و مضر است. صادق نباشید و فیلم صادقانه هم نسازید. ما از دیدن و نمایش دادن این فیلم‌ها می‌هراسیم!

 

چرا باید از یک اتفاق شخصی در زندگی‌ات فیلم می‌ساختی؟

در حال از سر گذراندن موقعیت پیچیده و به‌گونه‌ای بحرانی در آستانه سی‌سالگی‌ام بودم که به نظرم آمد تمام ویژگی‌های یک داستان خوب برای یک فیلم مستند را دارد و می‌دانستم اگر خوب ساخته شود، جذابیت خودش را برای تماشاگر خواهد داشت. به‌شدت دراماتیک است و مسئله‌ای را مطرح می‌کرد که به‌شدت دغدغه، مشکل و فکر آن روزهایم بود و دوست داشتم درباره آن فیلمی بسازم. پس به خودم می‌گفتم اگر آن را در همان دوران نسازم، دیگر هیچ‌وقت نمی‌توانم بسازمش؛ چون موقعیت زندگی شخصی خودم به‌عنوان شخصیت محوری فیلم تغییر می‌کرد. از طرفی احساس می‌کردم گرچه داستان فیلم مسئله شخصی من است، اما بقیه هم احتمالاً تجربیات مشابه من در طول زندگی‌شان داشته‌اند و احتمالاً در آینده هم خواهد داشت و پس این داستان آن‌ها هم می‌تواند باشد. فارغ از این‌ها فیلمی درباره «خود» ساختن حس غیرقابل‌توصیفی دارد، حس غریبی که بی‌آنکه قصد اغراق داشته باشم با کلمات قابل توصیف نیست. چیزی همچون کشف خود می‌ماند و کوششی است برای از بین بردن مرز بین خود حقیقی و دنیای فیلم. اصولاً در هر اثر هنری، عناصری از زندگی شخصی خالق اثر هم قابل دیدن هست. این ماجرا کم‌وبیش در اکثر فیلم‌ها هم صدق می‌کند؛ معمولاً در هر فیلمی، چه داستانی و چه مستند، سازنده فیلم بخشی از وجود خود و تجربیات زیسته‌اش را در دنیای اثرش می‌گذارد و از سینما به‌عنوان مدیومی برای بیان احساسات و درونیات خود استفاده می‌کند. حالا این مسئله در سینمای خودبیانگر به‌غایت خود می‌رسد. چون جزییات فیلم از تجربیات زیسته خود فیلم‌ساز می‌آید و به‌شدت واقعی و ملموس است و اگر خوب ساخته شود، تأثیرش می‌تواند روی مخاطب چند برابر باشد. شاید از زاویه‌ای دیگر فیلم‌های خودبیانگر پاسخی به میل انسان به بیشتر دیده شدن و جاودانگی‌اش باشد. این میل به ثبت کردن خود و جاودانگی در همه انسان‌ها وجود دارد.

 

ما به‌عنوان مخاطب با یک فیلم و در قالب آن با یک مضمون مواجه هستیم. ولی این فیلم برای تو چه جایگاه و تأثیری داشته و دارد؟ بیشتر منظورم این است که بخشی از زندگی‌ات حالا در قالب یک داستان و یک مدیوم ریخته شده. این اتفاق برای تو به چه چیزی ختم شد و احتمالاً برای آدم یا آدم‌هایی که این فیلم در موردشان است یا در ساخته شدندش نقشی داشته‌اند؟

راستش الآن که نگاه می‌کنم، خوشحالم که این فیلم را ساختم، چون این فیلم خوشبختانه موقعیت من را به‌عنوان فیلم‌ساز بهتر و تثبیت‌شده‌تر کرد و از طرفی دیگر حس خوبی برای من دارد که روزگار سی‌سالگی‌ام را در یک فیلم ثبت کردم و مانند خاطره‌ای از یک دوران زندگی‌ام برای همیشه می‌ماند. اما تلخی یک دوران را هم برای همیشه برای من با دیدن هر باره فیلم زنده نگه می‌دارد و فراموش کردنش را سخت‌تر می‌کند. اما دیدن فیلم‌های خودبیانگر برای خود فیلم‌ساز تجربه عجیبی است، این‌که هم‌زمان سازنده فیلمی و هم از طرفی فیلمی است که درباره تو ساخته‌شده و قهرمانش تویی، و این دو زاویه دید در هم ادغام می‌شوند.

 

چطور به این ایده روایی رسیدی؟ به نظرم فیلم تو اگر بخواهیم در قالب کلاسیک روایت در سینمای مستند حرف بزنیم بیشتر شبیه مرحله تحقیق و پیش‌تولید یک فیلم است. یعنی یک اتفاق پیشافیلمی که حالا خودش تبدیل به یک فیلم شد. این ساختار چطور شکل گرفت؟

همان‌گونه که از اسم فیلم هم مشخص است، فیلم داستان یک فیلم‌ساز است که می‌خواهد در آستانه ترک کردن محبوبش برای آینده‌ای بهتر، فیلمی برای او بسازد و فیلم ما درواقع نه آن فیلم را، بلکه مقدمات تهیه فیلم را نشان می‌دهد و روایت با پروسه انتخاب کسی که جای محبوبش بازی کند و همچنین چیدن و بازسازی صحنه روز اول آشنایی‌شان همراه می‌شود و فیلمی که الآن تماشاگر می‌بیند، درواقع با شروع فیلم‌برداری صحنه‌ای از آن فیلمی که فیلم‌ساز قصد دارد برای محبوبش بسازد، تمام می‌شود. ما درواقع همان‌طور که گفتی پیشافیلم را می‌بینیم به‌اضافه یک صحنه از فیلمی که برای او می‌خواهد بسازد. درواقع پیش‌تولید به خود فیلم اصلی بدل می‌شود. این برای من جالب بود که چیزی شبیه پیش‌تولید یک فیلم به فیلم اصلی تبدیل شود، آن در هم فیلمی عاشقانه در سینمای مستند و به‌صورت دقیق‌تر در فیلمی خودبیانگر در این سینما؛ پیش‌تولیدی که همه خود واقعی‌شان هستند. این بازی‌های روایی برای من مهم بود و به فیلم معناها و لایه‌های معنایی جدیدی می‌داد.

 

یکی از مهم‌ترین مسائلی که سازندگان فیلم‌های شخصی و مستندهای سلف پرتره یا خودبیانگر با آن مواجه می‌شوند موضع‌گیری‌هایی است که مخاطبان در مواجهه با فیلم اتخاذ می‌کنند. بالاخره آن‌ها با دیدن فیلمت با بخشی از زندگی تو روبه‌رو شده‌اند و در مورد همین امر فیلم شدن بخشی از زندگی خصوصی طبعاً واکنش‌های متفاوتی خواهند داشت. این واکنش‌ها را در مورد فیلم خودت به چند دسته تقسیم می‌کنی و نظر کلیات در مورد هرکدام چیست؟

بالاخره این‌گونه فیلم‌ها مرز بین واقعیت و فیلم را بسیار کمرنگ می‌کنند. هدف اصلی این‌گونه فیلم‌ها هم همین هست. چون در اینجا دیگر کارگردان از خودش و مشکلش شروع می‌کند و طبیعی هم هست که تماشاگر اگر فیلم را باور کند تو را خارج از دنیای فیلم هم مورد قضاوت قرار می‌دهد، به‌خصوص اگر سمت انتقادی فیلم هم به‌سوی خودت نشانه رفته باشد. اما بعضی وقت‌ها هم به این کمک می‌کند اطرافیانت به شناخت بهتری از تو دست پیدا کنند. برای مثال یکی از دوستانم بعد از دیدن فیلمم اولین جمله‌ای که گفت این بود که اصلاً فکر نمی‌کردم ایمان هم این‌قدر احساساتی باشد. بالاخره وقتی‌که تو تصمیم می‌گیری بخشی از زندگی شخصی‌ات را به‌صورت عمومی نمایش دهی، باید آماده قضاوت و داوری شدنت هم بیرون از دنیای فیلم باشی. اما خوشبختانه معمولاً برای من تجربه فوق‌العاده‌ای بود. بارها پیش آمد که چه دوستانم و چه تماشاگران فیلم در جشنواره خارجی بعد از فیلم درباره تجربه مشابه خودشان صحبت کرده‌اند و اسرار شخصی زندگی‌شان را با من در میان گذاشته‌اند. این واکنش آن‌ها برای خود من هم جالب بود و مرا به این نتیجه می‌رساند که تماشاگر صداقت جاری در فیلم را باور کرده و با فیلم و شخصیت‌های فیلم احساس راحتی و صمیمت کرده وهمان جور که فیلم اجازه داده وارد زندگی خصوصی یک نفر (حالا در این فیلم زندگی شخصی خود کارگردان) شوند، حالا با خود آن شخصیت احساس نزدیکی و راحتی می‌کنند و تجربیات شخصی‌شان را با او در میان می‌گذارند. چیزی که در رابطه‌های دوستی و انسانی هم وجود دارد. وقتی‌که به اصلاح معروف کسی سفره دلش را برای کسی باز می‌کند و به دیگران اجازه می‌دهد که در مورد زندگی خصوصی و شخصی‌اش هم بداند، طرف مقابل هم احساس امنیت و راحتی می‌کند و درباره تجربیات و احساسات زندگی شخصی‌اش شروع به صحبت می‌کند. اما چیزی که این را در مورد فیلم من ویژه می‌کرد این بود که یک فیلم باعث این دوستی و راحتی شده بود و فکر می‌کنم در فیلم‌های خودبیانگر دیگر هم این اتفاق تا حدی می‌افتد؛ به‌شرط اینکه تماشاگر صداقت فیلم و سازنده‌اش را باور کند.

 

چه تفاوت عمده‌ای در مواجهه مخاطبان خارجی و ایرانی با فیلمت مشاهده می‌کنی به نظرت این تفاوت از کجا نشاءت می‌گیرد؟

متأسفانه به علت نمایش محدود این فیلم در ایران و این‌که در همان چند نمایش هم من در ایران نبودم، نتوانستم چندان بازخوردها و نظرات مخاطب ایرانی را درباره فیلمم بدانم. اما چیزی که برایم در واکنش تماشاگر غربی جالب بود این بود که آن‌ها هم چه تجربیات مشابهی همچون ما داشته‌اند و فهمیدم داستان فیلم من داستانی است که می‌تواند در هر جای دیگری از جهان هم اتفاق بیفتد و شاید یکی از دلایل اقبال فیلم در جشنواره‌های خارجی هم همین بود. داستان تردید بین انتخاب ترک کسی که انسان دوست دارد برای آینده‌ای بهتر و جاه‌طلبی بیشتر و از طرف دیگر پایبندی به عشق و تعهدات اخلاقی؛ انتخاب‌ها و دوراهی‌های سختی که قضاوت‌های اخلاقی هم به همراه دارد. برای مثال یکی از تماشاگران بعد از نمایش فیلمم در جشنواره زوریخ به من گفت که کسی را که دوست می‌داشته به خاطر یک موقعیت شغلی بهتر در سوئیس ترک کرده است و حتی در جلسات نقد و بررسی پس از فیلم هم بعضی از تماشاگران دوست داشتند درباره موقعیت کنونی شخصیت‌های فیلم بدانند. این‌که آیا او در آخر به آلمان مهاجرت کرد و یا این‌که نظر طرف غایب فیلم درباره فیلم بعد از ساخته‌شدنش چه بود و آیا آن را دوست داشته است یا نه؟ و همچنین نکته دیگری برایشان همیشه سؤال بوده که آیا فیلم تمامش مستند هست و آیا دیالوگی از قبل برای افراد حاضر در فیلم نوشته شده است یا نه. برای مثال در کاتالوگ جشنواره ویزیون دوریل درباره فیلم من نوشته شده بود که همچون فیلم «کلوزآپ» کیارستمی، این فیلم هم‌مرز بین واقعیت و داستان را محو می‌کند. بعد از نمایش فیلم در جشنواره‌های خارجی خیلی از تماشاگران نگران سرنوشت کنونی شخصیت غایب در فیلم بودند و درباره او و شرایط او از من می‌پرسیدند. این نشانه خوبی برای فیلم من بود که شخصیتی که در کل فیلم غایب است و تماشاگر او را ندیده است تا این اندازه با او هم ذات پنداری بکند و نگرانش باشد. این بیانگر تأثیر فیلم در مخاطب است که تلاش ما برای جریان داشتن صداقت در فیلم را باور کرده است.

 

«فیلمی برای تو» به همان اندازه که در مورد بخشی از زندگی خصوصی تو هست در مورد زندگی خصوصی حداقل یک نفر دیگر هم هست. رعایت مسائل مختلف اخلاقی در مواجه فیلمت با آن شخص چقدر مسیر فیلم را دچار تغییر کرده است؟ چه مواردی را در نظر داشتی و رعایت کردن چه موارد دیگری تأثیر مستقیمی در ساختار فیلم داشت؟

درست می‌گویی. فیلم درباره زندگی خصوصی یک نفر دیگر هم هست که در طول فیلم غایب است و تنها درباره‌اش صحبت می‌کنیم. غیاب کامل او در فیلم البته دلیل روایی دارد و یک انتخاب ساختاری است و ربطی به رعایت مسائل خصوصی آن فرد ندارد، بلکه در چیدمان روایی فیلم نباید او را می‌دیدیم. اما رعایت مسائل خصوصی افراد دیگر همیشه برای من مهم بوده، آن‌هم وقتی‌که قرار است این مسائل در یک فیلم به‌صورت عمومی دربیاید. به همین دلیل پیش از شروع کار، موضوع فیلمم را با او در میان گذاشتم و از او اجازه گرفتم و پس‌ازآن کار را شروع کردم. اما چه در موقع فیلم‌برداری و چه در موقع تدوین سعی کردم مسائلی که حدس می‌زدم او احتمالاً مایل به بیانش نیست را مطرح نکنم. البته همان‌طور که فیلم را دیدی تمرکز فیلم بیشتر بر شخصیت خودم و بحرانی است که با آن روبه‌رو هستم و هراسی از این بی‌پرده نشان دادن خودم نداشتم و برایم چالش هیجان‌انگیزی بود.

 

فیلم تو از هر دو جشنواره مهم فیلم کوتاه یعنی فیلم کوتاه تهران و حقیقت بازماند در این مورد توضیح می‌دهی؟

متأسفانه به‌رغم موردتوجه قرار گرفتن این فیلم در جشنواره‌های خارجی، در ایران دیده نشد و تلخ‌تر این بود که در هر دوی این جشنواره‌ها که نام بردی، فیلم توسط هیات انتخاب موردتوجه قرارگرفته بود و انتخاب شده بود و هرقدر هم آن‌ها تلاش کردند، فیلم توسط مدیران جشنواره‌ها بیرون گذاشته شد. وقتی‌که من همراه فیلم در اولین نمایش جهانی آن در سوئیس بودم، ایمیلی از مسئول بخش بین‌الملل جشنواره سینماحقیقت دریافت کردم که از فیلم برای شرکت در جشنواره دعوت کرده بود. البته بعدها از جونا نازارو، هیات انتخاب جشنواره ویزیون دوریل که دو سال قبل هم داور سینماحقیقت بود، شنیدم که او فیلم من را به مسئول بین‌الملل سینماحقیقت پیشنهاد داده بود. من هم نسخه‌ای از فیلم را برایشان به ایران فرستادم. بعد فیلم باوجود انتخاب شدن به خاطر مشکلی که می‌گفتند فیلمت با آیین‌نامه جشنواره مغایر است، از جشنواره بیرون گذاشته شد. فیلمی که توسط خودشان دعوت شده بود. این در حالی بود که حدود چهار فیلم خارجی حاضر در این دوره جشنواره سینماحقیقت فیلم‌هایی بودند که هم‌زمان با فیلم من در ویزیون دوریل بودند، ولی فیلم من که تنها نماینده سینمای ایران در آن دوره جشنواره بود، در جشنواره کشور خودم نبود!

این داستان فقط به جشنواره سینماحقیقت هم خلاصه نمی‌شود. در جشنواره فیلم کوتاه تهران هم به‌رغم انتخاب شدن این فیلم توسط هیات انتخاب و اصرار آن‌ها، فیلم دوباره توسط مدیران جشنواره از برنامه بیرون گذاشته شد. وقتی‌که خودم هم یک روز بعد از آمدنم از آلمان شخصاً به دفتر جشنواره برای رایزنی و حل مشکل فیلم، مشکلی که نمی‌دانستم چیست، چون‌که فیلم قبل از آن‌هم بدون هیچ مشکلی در ایران نمایش داده شده بود، رفتم، در کمال ناباوری یکی از مسئولان جشنواره در جواب سؤال من که فقط می‌خواهم بدانم چرا فیلم من وقتی‌که توسط هیات انتخاب، پذیرفته شده است، کنار گذاشته شده به من گفت: جشنواره‌های داخل ایران جشنواره‌های مهمی نیستند، تو فیلمت را به جشنواره‌های آن‌طرف بده! مهم آن است که فیلم تو آن‌طرف موفق باشد، که هست. ماجرای نمایش فیلم من در ایران کتاب ده جلدی است. بگذریم.

 

حس می‌کنم بیشتر از اینکه مورد ممیزی در کنار گذاشته شدن فیلمت نقش داشته باشد غریب بودن ماجرای فیلم شخصی و خودبیانگر ساختن در ایران باعث این ماجرا شده است. نظر خودت چیست؟

با قاطعیت نمی‌توانم بگویم اما این هم می‌تواند باشد، چون فیلم من مشکل ممیزی خاصی ندارد. حتی وقتی‌که برای درخواست مجوز نمایش فیلم از وزارت ارشاد اقدام کردم برای این‌که نشان بدهم فیلم مشکل ممیزی ندارد، فیلم حتی یک اصلاحیه هم نخورد و راحت مجوز گرفت. با توجه با اتفاقاتی که برای یکی دو فیلم خودبیانگر دیگر در جشنواره‌ها در ایران افتاده، می‌توان این‌طور هم دید که برهنگی و عریانی خود فیلم‌ساز در این‌گونه فیلم‌ها برای آن‌ها غریب و غیرمعمول است و نمایش این‌گونه فیلم‌ها آن‌ها را نگران می‌کند. واقعیت این است که آن‌ها با این‌گونه مستندها آشنایی چندانی ندارند و به مستندهایی که قهرمانانش معمولاً در روستاها و مکان‌های دورافتاده هستند خو گرفته‌اند.

 

تجربه مستندهای خودبیانگر در سینمای مستند ایران چندان تازه نیست اما موارد آن بسیار کم تعداد و البته جسته‌وگریخته هستند، به نظرت این جنس از سینمای مستند چه چیزی را به فرهنگ سینمایی کشور اضافه می‌کند؟ چقدر ساخته شدن این مستندها را لازم می‌دانی؟

همان‌طور که به‌درستی گفتی تعداد فیلم‌های خودبیانگر که در ایران ساخته‌شده زیاد نیستند و بیشتر آن‌ها هم در همین چهار، پنج سال ساخته‌شده‌اند، درحالی‌که این‌گونه فیلم‌ها در سینمای کشورهای دیگر جریان جدیدی نیست. بیشتر از همه فکر می‌کنم به خصوصیات فرهنگی ما ایرانی‌ها برمی‌گردد. ما مردمانی هستیم که اصولاً میل به مخفی‌کاری داریم و خصوصیات اخلاقی و فرهنگی این شکلی هم با این‌گونه مستندها که تلاش برای هرچه نزدیک‌تر شدن به زندگی شخصی انسان‌ها را دارد سازگار نیست. این ترس مورد قضاوت دیگران قرار گرفتن، این نگرانی است که ما هر روز با آن در زندگی روزمره‌مان سروکار داریم. این میل در لفافه و با ایهام و استعاره سخن گفتن و غیرمستقیم منظور خود را بیان کردن نه‌فقط در زندگی روزمره‌مان، بلکه در سینمایمان هم وجود دارد. حالا یک بخش آن به ممیزی‌ها برمی‌گردد ولی بخش دیگر آن ریشه فرهنگی دارد. همان جور که داریوش مهرجویی هم در مصاحبه‌اش با مانی حقیقی به این مسئله اشاره می‌کند و می‌گوید: «ما همیشه طرفدار پوشاندن و مخفی‌کاری و سرّ و راز و متافیزیک هستیم. این در هنرمان هم مشهود است. درحالی‌که در غرب درباره جزئی‌ترین جزییات خصوصی‌ترین مسائلشان هم حرف می‌زنند. مثل ما به آشکار شدن رازها حساس نیستند. از طرف دیگر، برای ما شرقی‌ها همیشه بحث شرم و حیا و حریم و حرمت مطرح است.» اما در این چند سال میل به ساختن مستندهای خودبیانگر بیشتر شده که از نگاه من انعکاسی از تغییرات نسل جوان جامعه است که حتی در زندگی شخصی‌اش هم میل کمتری به مخفی‌کاری و خودسانسوری دارد، در قیاس با نسل پیش از خود و پدرانش، و با شهامت و جسارت بیشتری درباره ریزترین مسائل شخصی‌اش حرف می‌زند، فارغ از ترس و نگرانی از قضاوت‌های جامعه.

 

مسئله صداقت در سینمای خودبیانگر به‌مراتب حساس‌تر و بغرنج‌تر است به نظرت مخاطب در مواجهه با این دست مستندها از چه عناصری می‌تواند به میزان صداقت فیلم‌ساز در بیان مسئله‌اش پی ببرد؟ یا درواقع تو در «فیلمی برای تو» چقدر تلاش کردی صادق باشی و این صداقت در فیلمت مشهود باشد؟

به نظرم صداقت اصل و اساس این‌گونه فیلم‌هاست و اگر تماشاگر آن را صادقانه احساس نکند، دیگر آن فیلم تأثیری روی مخاطب نمی‌گذارد و تماشاگر به دنیای آن فیلم نزدیک نمی‌شود. البته رسیدن به این درجه از صداقت هم کار آسانی در فیلم مستند نیست و غیر از گفتگوهای فیلم، عناصر فرمی چون جای دوربین، اندازه نما و رویکرد تدوینی و صدابرداری و صداگذاری هم تأثیر دارد. من تمام تلاشم را کردم تا حد ممکن صداقت در فیلمم جریان داشته باشد. برای همین پیش از تصویربرداری فیلمم با هیچ‌کدام از سه دختری که در طول فیلم با آن‌ها همراه می‌شویم حتی یک خط هم درباره داستان فیلم و موضوعش نگفتم. آن‌ها هم خوشبختانه به من اعتماد کردند و جوابش را هم در فیلم گرفتیم. آن‌ها بدون هیچ پیش‌زمینه و آمادگی قبلی، در لحظه به مسائل مطرح‌شده توسط من در فیلم واکنش‌های لحظه‌ای و بداهه خود را نشان می‌دانند. اتفاقی که برای فیلم من عالی بود و لحظاتی را خلق می‌کردند که اگر از قبل درباره موضوعات مختلف فیلم می‌دانستد، این اتفاق در فیلم نمی‌افتاد و این‌گونه صداقت در فیلم جاری نمی‌شد. البته شرایط فراهم‌شده هم، هم به آن‌ها و هم به خود من در جهت راحت‌تر، صادقانه و بی‌پرده‌تر صحبت کردن کمک کرد. برای مثال مکان اتفاق افتادن گفتگوی بین من و آن‌ها را در ماشین انتخاب کردم، چون به‌جز دلایل محتوایی فیلم که درباره‌اش صحبت می‌شود، اصولاً ماها در ماشین احساس راحتی بیشتری داریم و راحت‌تر درباره مسائل خصوصی‌مان حرف می‌زنیم. محیط ماشین درواقع به‌مانند پلی است بین مکانی خصوصی که داخل ماشین باشد، در یک محیط عمومی که همان شهر باشد. ما دوربین را در ماشین در زاویه‌ای که می‌خواستم فیکس کردیم و همچنین وسیله ضبط صدا را هم در جایی در ماشین ثابت کردیم و از تصویربردارم خواستم که در موقع تصویربرداری در ماشین همراه ما نباشد. چون همیشه بودن شخص سومی باعث می‌شود که ما احساسات واقعی خودمان را کمتر بروز دهیم و من در تمام طول تصویربرداری در ماشین با مسافرانم تنها بودم. انتخاب دوربین هندی‌کم کوچک و نبودن صدابردار و تصویربردار به این سه دختر و حتی خود من هم کمک می‌کرد که در لحظاتی حتی فراموش کنیم که در حال ساختن فیلم هستیم و فارغ از حضور دوربین، خود واقعی و احساسات واقعی‌مان را بیشتر بروز دهیم. سعی کردم از روش‌های بداهه‌پردازی استفاده کنیم تا به خود زندگی تا حد امکان نزدیک‌تر شویم و تماشاگر را درگیر رابطه‌ای نزدیک‌تر با واقعیت سازیم. این‌که این شرایط فراهم شد، آن‌ها و خود من هم احساس راحتی بیشتری در صحنه کردیم و دست به خودسانسوری کمتری زدیم. این‌که آن‌ها در مقابل دوربین این‌قدر راحت‌اند، این راحتی و صداقت به تماشاگر هم منتقل می‌شود. کسی می‌گفت مهم‌ترین ویژگی فیلم تو صداقت است و همین صداقت روی تماشاگرت هم تأثیر می‌گذارد. امیدوارم این‌جور باشد و اگر این‌گونه باشد فیلم به هدف خود رسیده است.

پیوند کوتاه: https://www.fidanfilm.ir/?p=3635