درباره فیلم کوتاه «ناتمام به شدت هرچه تمام‌تر» به کارگردانی آزاد محمدی

فیلم کوتاه «ناتمام به شدت هر چه تمام‌تر»  سومین ساخته آزاد محمدی را می‌توان ادامه‌ای منطقی در مسیر فیلم‌های کوتاه پیشینش به حساب آورد. فیلم با وجود تفاوت‌های مسلم روایی و فرمی همانند آثار پیشین فیلم‌ساز مضمونی جهان‌شمول و فرامتنی دارد که حاصل دغدغه او در طرح پرسش‌هایی در ذهن مخاطب است، پرسش‌هایی که در نهایت بی‌پاسخ باقی می‌مانند. در این اثر نیز همانند آثار پیشین فیلم‌ساز ایجاز حرف اول را می‌زند و فیلم بی‌اتکاء به دیالوگ مسیرش را طی می‌کند، صدا و تصویر در ارتباطی متقابل با یکدیگر در حرکتند، فرم روایی با به تصویر در آمدن در جفرافیایی نامعلوم بهترین ترجمان بصریش را پیدا کرده است، دوربین به دور از حرکات جلوه‌گرانه با نزدیک شدن یا فاصله گرفتن از سوژه به فراخور موقعیت و حس و حال نماها پیش می‌رود و جزییات روایی، تصویری و موسیقیایی در توازن با هم و در تکمیل یکدیگر بکار می‌روند و هیچ یک از آن دیگری جلو نمی‌زند.

تنها شخصیت، فیلم مردی است گرفتار آمده در چنبره هر روزه تکرار و تکرار که مسیر خود را در چرخه‌ای معیوب مانند هر روز پیش می‌گیرد با آن‌که می داند مقصد چیست. بیهودگی این سیکل آزار دهنده بیش از هر چیز در فضای رعب‌آور و در عین حال ابزورد اثر خود را نشان می‌دهد. مرد تصویرگر نوع بشر، شمایلی سیزیف گونه دارد با خطایی عظیم که یک سر آن به عصیان می‌رسد و سر دیگرش به عقوبت تحمل تکرار و بیهودگی.

فیلم با جاده‌ای خلوت و کوهستانی آغاز می‌شود و اتومبیلی که لحظاتی بعد پدیدار می‌شود… ظهور حضوری انسانی بر پهنه این طبیعت بی هیچ اغراق و بزرگنمایی تصویر می‌شود. در سراسر فیلم مرد همگون با طبیعت و جزئی از آن نشان داده می‌شود. انسان در این تعریف هیچ برتری و حقی نسبت به طبیعت ندارد و همانند دیگر عناصر طبیعت ملزم به رعایت قوانین آن است. به همین دلیل است که عمل مرد در کشتن ماهی‌ها بنحوی عجیب و زجرآور نوعی تخطی از قوانین طبیعی و عصیانی نابخشودنی تلقی می‌گردد. رودخانه کهن الگوی چرخه حیات است و مرد با روش ماهیگیری‌اش خللی جبران نشدنی در این چرخه طبیعی  پدید می‌آورد. تأکید بر تصویر ماهی بیرون از آب که مأمن و مأوای اوست یادآوری مستمری است برای مرد از ایجاد خلل در چرخه طبیعی حیات که نتیجه‌ای جز گرفتار آمدن او در چرخه‌ای معیوب و انهدام هزارباره «خویشتن» به دست خود به عنوان عقوبت این خطای نابخشودنی ندارد. مرد چندین بار سعی می‌کند خود را از این دور تسلسل بیرون بکشد، یکی از این تلاش‌های نافرجام او در ابتدای فیلم دیده می‌شود، با سقوط ماهی مرده  بر سطح جاده مرد مسیرش را تغییر می‌دهد و به عقب باز می‌گردد، دیگری پس از تصادف است که در یک چند راهی قرار می‌گیرد و سعی در انتخاب مسیری از پیش نرفته را دارد، بار دیگر پس از فرار از گورستان «خود»ها در قابی زیبا که به نوعی پیش بینی سقوط قریب به یقین مرد است بر فراز اتومبیلش جاده را در جستجوی راه گریز رصد می‌کند و آخرین بار نزدیک به انتهای فیلم که تلاشی عبث بر انتخاب مسیری متفاوت دارد، با آنکه چنین به‌نظر می‌رسد که خوب می‌داند در کارمایی تاریک و پیچیده گرفتار آمده و تمامی این مسیرها به یک مقصد ختم می‌شوند، راه گریزی از این چرخه نیست! عقوبت در این فیلم تنها به گرفتار آمدن در دور تسلسل و انهدام «خویشتن» خلاصه نمی‌شود، عقوبت در این زنجیره متکثر می‌شود و هزاران بار به‌وقوع می‌پیوندد، گویی این مرد نه تنها جزای خطای خویش که جزای خطاهای بیشمار بشریت را پس می‌دهد.

زیباترین صحنه فیلم، صحنه فرار مرد از قبرستان است، قبرستان که دشتی است پر از «خود»های مدفون و عصاهایی به نشانی جسدهای دفن شده که تصویری شوکه کننده را می‌سازد. قبرستان به دشتی پر از علامت سؤال می‌ماند، هر جسد دفن شده یک علامت سؤال بزرگ است در جغرافیای ذهنی مرد و صد البته مخاطب. صدایی که از گورها بر می‌خیزد و نشان از زنده بودن «خود»ها با وجود مدفون شدنشان زیر خروارها خاک دارد به خوبی  بر حس هراس و سرگشتگی این صحنه افزوده است.

در این فیلم صداها در القاء مضامین مورد نظر نقشی انکارناپذیر دارند، صداها در همنشینی کاربردی با تصاویر نقشی فراتر از  فراهم آوردن فضای مناسب دارند و پیش برنده و مکمل مفاهیم عمیق فیلم هستند. مفاهیمی که تصویر در بیانشان الکن است: صدای وهم آلودی که مرد پس از تصادف از قلب مرد می شنود، صدای جرقه‌های حاصل از جریان برق هنگامی که مرد قصد به رودخانه انداختن جسد را دارد، صدای نفس‌های به تنگ آمده و نیمه‌جان هنگام به خاکسپاری جسد که حکایت از زنده بودن او دارد و جمعیت صداهای قبرستان که به نوعی شورش جمعی می‌ماند نمونه‌هایی مثال زدنی از استفاده درست از عنصر صدا هستند. صداها در غیاب کلام کارکردی ضمنی هم پیدا کرده‌اند. غیاب کلام به نوعی رویارویی چهره به چهره و بدون واسطه‌گری زبان با حقیقتی درونی شده است: قانون طبیعت. صداها در فیلم، غیاب کلام را تشدید و تضعیف می‌کنند. آنجا که نیاز به حس عدم حضور کلام است صداها آرام می‌گیرند و با سکوت خود این غیبت را تشدید می‌کنند و راه را برای بیان تصویری باز می‌کنند و آنجا که نیاز به حضور کلام است با حضور پر کننده و جبران کننده صداها، نیاز به حضور کلام بی‌ایراد هیچ خللی مرتفع می‌شود.

«ناتمام به شدت هرچه تمام‌تر» همچون ساخته‌های پیشین فیلم‌ساز پایانی غافلگیر کننده و خوب دارد. صحنه پایانی فیلم خط بطلانی است نهایی بر امکان رهایی مرد (بخوانید نوع بشر) از چرخه معیوبی که در آن گرفتار آمده است. مرد در پایان فیلم به نقطه آغاز برمی‌گردد و بیهودگی تکرار را از سر می‌گیرد، لحظه‌ای که با هراسی اعجاب‌انگیز در چهره‌اش به زیبایی نشان دهنده بیم او از تحمل این بیهودگی است.

تیتر: برگرفته از شعر شاسوسا اثر سهراب سپهری

پیوند کوتاه: https://www.fidanfilm.ir/?p=1797