درباره آنتولوژی «کریپ شو» به بهانه درگذشت جرج رومرو

نوشته: محمد ارشیا

فیلم سوم: زامبی‌های ساحلی

ریچارد که یک میلیونر روان‌پریش است، مجازات عجیبی برای همسر خیانت‌کارش و معشوق او در نظر گرفته است. او بدن آن‌ها را زیر شن دفن می‌کند، در ساحلی که هرلحظه ممکن است به زیرآب فرو رود!

بازهم رسانه‌ها و بازهم تلویزیون! رومرو از همان ابتدا هدفش را مشخص می‌کند؛ وقتی ریچارد به ملاقات هری می‌رود، در میان حرف‌هایش تلویزیون او را تعمیر می‌کند و به او می‌گوید باید بیشتر حواسش به این تلویزیون باشد. ریچارد شیفته تلویزیون است! ریچارد قصد دارد برای خودش یک برنامه تلویزیونی بسازد، بنشیند پای تلویزیون و به‌صورت زنده ببیند که آیا هری و نامزدش می‌توانند بر مشکل پیروز شوند یا نه؛ ایده‌ای که شاید به شیوه دیگری اما با همین فرمول در ریلیتی تلویژن‌ها به کار می‌رود. (دقت کنید که این فیلم در دهه هشتاد ساخته‌شده است)

در بخش ابتدایی فیلم تعلیق به وجود آمده ناشی از آن است که مخاطب می‌خواهد بداند بر سر معشوق هری چه بلایی آمده است، در بخش دوم تعلیق ازآنجا نشات می‌گیرد که مخاطب نگران سرنوشت هری است، اما در بخش سوم همه‌چیز عوض می‌شود. مخاطب با ریچارد همراه می‌شود، اما رومرو با نماهای کج و کابوس‌گونه و آمبیانس‌های دهشتناک اجازه هم ذات پنداری با ریچارد را نمی‌دهد. در این بخش وحشت جایگزین تعلیق می‌شود و همه‌چیز کابوس‌وار می‌شود. وحشت درست از آخرین لحظه حضور هری، آنجایی که رو به دوربین و در حقیقت رو به ریچارد می‌گوید «گیرت میارم»، آغاز می‌شود و تا انتها، یعنی جایی که ریچارد دیوانه‌وار می‌خندد، ادامه پیدا می‌کند.

در انتها چیزی که قابل‌توجه است نورپردازی خاص رومرو است. این مدل نورپردازی که مملو از نورهای رنگی و هدف‌دار است اغلب در کمیک‌ها استفاده می‌شود و رومرو به‌خوبی توانسته آ ن را با همان کیفیت به دنیای سینما بیاورد.

فیلم چهارم: و اینک… صندوق!

سرایدار دانشگاهی صندوق چوبی بزرگی را در زیرزمین پیدا می‌کند، صندوقی که گویا متعلق به صد و پنجاه سال پیش است. او با پروفسور دکستر تماس می‌گیرد و این دو نفر خیلی زود متوجه می‌شوند که موجود زنده‌ای درون صندوق است…

صندوق فیلمی است که داستان آن را استفن کینگ نوشته، اما از آدم‌هایی آلن‌پویی و هیولایی لاوکرفتی بهره می‌گیرد. شخصیت اصلی استاد دانشگاه ترسویی است که از دست همسر نفرت‌انگیز خود به ستوه آمده است، اما حتی جرئت اعتراض هم ندارد؛ بااین‌وجود رومرو با نشان دادن ذهنیات او به‌خوبی مخاطب را آگاه می‌کند که کاسه صبر این استاد در حال لبریز شدن است.

هیولای صندوق از جنس هیولاهای لاوکرفت است. موجودی که خود را به‌ندرت نشان می‌دهد اما همان اندک زمانی که بیرون می‌آید برای رقم زدن یک فاجعه بزرگ کفایت می‌کند! به‌راستی نمی‌توان ماهیتی برای این موجود مشخص کرد. ظاهرش بی‌شباهت به گوریل‌ها نیست اما گویا می‌تواند یک حجم بی‌نهایتی را ببلعد، تا سال‌ها بدون غذا زندگی کند و زیرآب نیز نفس بکشد. هرچند ما هیولا را چندان نمی‌بینم اما می‌توان ویژگی‌هایش را همچون حیوانی واقعی بررسی نمود!

هرچقدر «آن‌ها روی تو می‌خزند» مینیمالیست است، در عوض ساختار صندوق به آثار بلند طعنه میزند. رومرو می‌توانست داستان استفن کینگ را طولانی کند و فیلم بلند مستقلی از آن دربیاورد، اما او ترجیح داده است که شاهکاری کوتاه و به‌یادماندنی بسازد؛ فیلمی که از همه نظر بهترین اپیزود کریپ شو است. همچنین تجربه‌های کمیک بوکی رومرو در این اپیزود به اوج خود می‌رسند. پانل‌ها به زیبایی هرچه‌تمام‌تر درون فیلم حل‌شده‌اند و نورپردازی به تبدیل‌شدن کار به یک کمیک بوک تمام‌عیار کمک شایانی کرده است، کمیک بوکی که تا مدت‌ها فراموشش نخواهید کرد…

فیلم پنجم: حشرات طبقه متوسط!

آپسون پرت سرمایه‌داری بی‌رحم است که در پنت هاوسی ضد میکروب زندگی می‌کند. خانه‌ای امنیتی و به‌شدت مدرن که ورود غیرمجاز به آن غیرممکن است. اما در یک‌شب طوفانی او هم‌زمان با دو مشکل به‌ظاهر کوچک برخورد می‌کند: زیردستان و حشرات!

آن‌ها روی تو می‌خزند (یا به تعبیری «آن‌ها تو را مورمور می‌کنند») آخرین اپیزود کریپ شو است. اپیزودی کمتر کمیک بوکی و به‌غایت فیلم کوتاه! فیلمی که برخلاف صندوق به‌شدت مینی مال است. هرچند آدم‌های زیادی در این اپیزود وجود دارند اما ما تنها آپسون پرت و برای لحظاتی کوتاه کارگر رنگین‌پوست برج را می‌بینیم. وسایل پنت هاوس کم اما کاربردی و مدرن هستند. تلفن‌ها، کامپیوترها، دستگاه مخلوط‌کن، حشره‌کش و البته جوک باکس بزرگی که هرچند وقت یک‌بار موسیقی شادی را پخش می‌کند. رنگ‌بندی وسایل دیوارها و حتی لباس‌های آپسون پرت به‌خوبی فضای مینی مال، مدرن و شبه علمی تخیلی داستان را همراهی می‌کنند.

داستانی که استفن کینگ نوشته شباهت عجیبی با داستان «جاودانگی» برام استوکر دارند. هر دو داستان در ابتدا علمی‌تخیلی  به نظر می‌رسند اما هرچقدر جلوتر می‌روند بیشتر به ژانر وحشت نزدیک می‌شوند. در داستان برام استوکر نیز ما با سرمایه‌دار بی‌رحمی روبه‌رو هستیم که از مرگ طبقه متوسط و کارگر شاد می‌شود، نژادپرست است و در انتها توسط همان موجوداتی که پست می‌پندارد مجازات می‌شود. شباهت آپسون پرت به سرمایه‌دار ۱۶ ساله جاودانگی قابل‌انکار نیست؛ انگار که هم او از زیر سیمان بیرون آمده و با از دست دادن جاودانگی‌اش پیر شده است!

بعد از دیدن اپیزود آخر پی می‌برید که چرا رومرو حاضر شده است فیلم‌نامه فرد دیگری را کارگردانی کند. دغدغه‌های استفن کینگ در تک‌تک اپیزودهای کریپ شو همان مسائل همیشگی رومرو است. در این اپیزود نیز با نقد بی‌پرده اختلاف طبقاتی مواجه هستیم. آپسون پرت به‌وضوح کارمندان و کارگران را حشره می‌نامد و از عبارات و افعال یکسانی برای آن‌ها و حشرات استفاده می‌کند. پرت باعث مرگ یکی از مدیران می‌شود و زمانی که خبر خودکشی او را می‌شنود خوشنود می‌کردد. این خوشنودی بی‌شباهت به خوشحالی او از مرگ حشرات نیست. همچنین تا لحظه آخر مدام حشرات را تهدید به کشتن می‌کند و هم‌زمان زیردستان را تهدید به اخراج.

در انتها این حشرات هستند که متحد می‌گردند، علیه او شورش می‌کنند و او را به قتل می‌رسانند. این اتفاق مصادف است با قطع شدن برق، تغیر لحن پلیس‌ها، نفرین‌ها و فحاشی زن متوفا و تمسخرآمیز شدن لحن کارگران ساختمان. زمانی که برق می‌آید همه‌چیز به انتها می‌رسد. حشرات از بدن بی‌جان پرت بیرون می‌آیند و دستگاه جوک باکس همان آهنگ شاد قبلی را پخش می‌کند… همه‌چیز مثل قبل می‌شود فقط این بار به‌جای آپسون پرت، حشرات در اتاق او زندگی می‌کنند!

مؤخره:

دو کارگر شهرداری کمیک کریپ شو را پیدا می‌کنند و با خوشحالی به آن خیره می‌شوند، می‌گویند که چقدر کمیک دوست دارند و شروع به تورق آن می‌کنند. کوپن عروسک وودوو که در میان صفحات کمیک وجود دارد جذبشان می‌کند اما… اصلاً چرا همین حالا فیلم را نمی‌بینید؟!

صندوق و چند داستان کوتاه دیگر – بخش اول

صندوق و چند داستان کوتاه دیگر – بخش دوم

پیوند کوتاه: https://www.fidanfilm.ir/?p=8152