یادداشتی درباره فیلم کوتاه «خانه عروسک» به کارگردانی سلیمان ابراهیمی
نوشته: هومن نیکفرد
نورا: دیگر به این قبیل وظایف اعتقادی ندارم. عقیده من این است که قبل از هر چیز «من» بشوم. همان طوری که تو «تو» هستی. یا به هر صورت باید سعی کنم من هم مثل تو جزء افراد بشر حساب بشوم. من خوب میدانم، توروالد، که بیشتر مردم خیال میکنند حق با تو است. این قبیل عقاید در کتابها هم پیدا میشود، ولی من دیگر نمیتوانم به حرف مردم یا به آنچه در کتابها نوشته شده است، دلم را خوش کنم. من باید فکر کنم. باید راجع به مسائل مربوط به خودم فکر کنم و سعی کنم خودم آنها را بفهمم.
خانه عروسک یا عروسکخانه عنوان نمایشنامهای است از هنریک ایبسن، شاعر، نمایشنامهنویس و درامنویس نروژی که در سال ۱۸۷۹ نگاشته شده است. عروسکخانه ایبسن، درواقع داستان بیرون آمدن از توهم، و طغیان زنی به نام «نورا» را شرح میدهد.
اشتراکِ «خانه عروسک» سلیمان ابراهیمی با نمایشنامه ایبسن در ساختِ فضای توهمی است و دادنِ این هشدار به مخاطب که باید از آن بیرون بیاید.
ژانر نمایشنامه، ناتورالیستی / رئالیستی است. سلیمان ابراهیمی با هوشمندی، فرمی در خورِ فضایِ ناتورالیستی فیلم در نظر گرفته که شبیه به نمایشنامه ایبسن، که «تئاتر مسئله» را در مرکز توجه دارد، جسارتِ نقدِ جامعه و رفتارِ اجتماعی را پیدا کرده است.
آلوینگ خطاب به کشیش:
وقتی شما از چیزهایی که من از آنها به شدت متنفر بودم تعریف و تمجید میکردید، من به این فکر افتادم که عقاید و افکار شما را با نظر انتقاد مطالعه کنم. من اول میخواستم فقط یک نکته را کشف کنم. ولی همین که آن یک نکته کشف شد، تار و پود این تعلیمات دینی از هم گسست، آن وقت من ملتفت شدم که اینها یک پارچه، دروغ و دغل است.
جهان فیلمساز، خارج از صحنه کوچک و محدود نمایش عروسکها شکل میگیرد. تحلیل ساده خطِ رواییِ فیلم، بازی گردان را نقد میکند. هنرمندی که همه آموزههایش را در قالبی شبیه به نمایش عروسکی، برای مخاطبی فرضی به تماشا میگذارد. اینجا جایی است که هنرمندِ «خانه عروسک» که نگاهی غیر از خالق/خدا گونه به او شده، برای گریز از موضوعی آزاردهنده، «بیرون» میزند. درواقع به درونِ جامعهای میرود که به آدمهای آن مشکوک و بدبین است و از آنها زخم خورده. او مسیرِ هر شبه را برای دوباره بیرون زدن از جامعه، به درونِ خانه/خودش، که دستاوردِ فرهنگیِ آن، جامعه عروسکی از شهروندانِ بیزبان هستند، با بیقیدی طی میکند.
کی یر کگور در آرای فلسفی خود به رد نظام مندی فلسفی میپردازد. در فلسفه نظام مند «آنچه نمیتواند کلیت بیابد بیارزش است»، اما در نظر کی یر کگور در واقع آنکه غرق در کلیت است، حال چه این کلیت نظام فکری، دولت و یا اندیشهای خاص باشد، بیهویت و غیر اصیل است.
رانک از نورا میپرسد؛ نمیدانی جامعه چیست؟
نورا میخندد و میگوید: چرا باید بدانم؟
مدرنیته برای نظام بخشی و در راستای وحدت تمامی نوع بشر شکل گرفت اما این وحدت مبتنی بر تفرقه است و درست ویژگی تناقض آمیز مدرنیته همین است. «خانه عروسک» ابراهیمی، آزرده از تناقضی است که به آن اشاره شد. نگاهِ دقیقتر به جامعه فیلم و مسئله قابلِ بحثِ آن، که دغدغهمندیِ انسانِ اجتماعی است، مخاطب را با این چالش روبهرو میکند که همیشه هم اینطور نیست که خوراکِ فرهنگی توسطِ یک سیستم/تفکر برای او فراهم شود؛ بلکه او خودش میتواند تعیین کننده موضوع و محتویاتِ درونِ چهارچوبِ هنری مثلِ هنرِ نمایش باشد. در غیر این صورت، محتوایِ فرهنگی، نه تنها از ایده سرگرمی فاصله میگیرد، بلکه معاشرت و توافق بینِ دو گروهِ هنرمند – که از او به عنوان خالق یاد میشود – و مخاطب – که هرگز نمیتوان او را مخلوق مطلق نامید -، به شکل خنثی و از جهت ظاهرسازی درمیآید. یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که این مخاطب است که درواقع، «انتخاب» میکند؛ او باید بداند که تعیین کننده است.
اگر ماجرا از دید همسایه قابل روایت بود، چطور پیش میرفت؟ تماشایِ بیمسئولیتی هنرمند و هنری که قرار نیست زبانِ راویِ آن را همه متوجه شوند، نقطه اشتراکِ دیگری است که این فیلم با نسخه نمایشنامه آن دارد. نورا سپس به ماهیت واقعی توروالد ــ به خودخواهی و فرومایه گی ــ او پی میبرد. نورا برای آزادی خودش معجزهای دیگر رقم میزند. این رقص سرسام آور به پایان رسیده است. سم از رگهای او خارج شده است و او کاملاً به این حقیقت پی میبرد:
بله؛ لباسم را عوض کردم.
صحبت درباره دغدغه فیلمِ کوتاهِ «خانه عروسک»، اثر سلیمانِ ابراهیمی که به نظر میرسد خودش را «مخاطب» میداند، نه هنرمندی که تعیین کننده صرف خوراکِ مغزی برایِ دیگری است، مفصل خواهد بود. اشاره به «شعورِ طبقهای» در فیلم که تا چه حد میتواند به تخریب جامعه بپردازد و شکل بلوغ رفتاری دو گروه حاضر در فیلم، که به اشتراک رسیدنشان در نقطهای غیرِ اخلاقی رخ میدهد، از موضوعهای قابل توجهِ فیلمِ موردِ بحث هستند.
وظیفه حمل بارِ همراه کننده «خانه عروسک» بر دوشِ توماج دانش بهزادی است. اشراف و تسلط او، مخاطب را با «شخصیت» مواجه میکند. توجه به جزئیات، ساختِ جزئیِ اشارات، رفتار، واکنش و بیاصالتیِ شخصیتِ به تصویر کشیده شده از هنرمند، در سکوت ساخته میشوند. فیلم مدیونِ باورپذیریِ کاراکتری است که در خارج از محدوده سلطه، اجازه ستیز به دیگری را پیدا میکند.
فیدان در شبکههای اجتماعی