نوشته: کریستینا آلوارز لوپز[۱]

ترجمه: فروغ رستگار

منبع: MUBI

این یادداشت از ستون نقد سینمایی Foreplays ترجمه شده که فیلم‌های کوتاه ناشناخته یا کمتر شناخته شده‌ی کارگردانان معروف سینما را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهد.

Les feux de la mer (Jean Epstein, 1948) from Cristina Álvarez López on Vimeo.

مستند کوتاه «چراغ‌های دریا (۱۹۴۸)»[۲] به سفارش سازمان ملل متحد و توسط ژان اپشتاین[۳] ساخته شده است. این فیلم کوتاه به عنوان یک فیلم کامل شناخته می‌شود که با آغوشی باز ماهیت تعلیمی و روحیه‌ی جهانی را در خود جای می‌دهد.

فارغ از برخورد گذرا و سهل انگارانه با فیلم «چراغ‌های دریا»، این اثر اغلب به عنوان فیلمی عجیب و ناسازگار تلقی می‌شود که بارقه‌هایی از شاعرانگی ژان اپشتاین در آن جلوه‌گر شده است.

به سفارش سازمان ملل متحد پروژه‌ی بزرگی تدوین شد شامل یک مجموعه فیلم از چهارده کشور مختلف جهان که به موضوع همکاری‌های بین المللی می‌پرداخت. این فیلم ۲۱ دقیقه‌ای نیز بخشی از این پروژه‌ی بزرگ و قسمت پایانی فیلم بریتانیایی ژان اپشتاین با عنوان آخر دینا (Finis Terræ) است که در سال ۱۹۲۹ کلید خورد.

همچون اغلب فیلم‌های سازمانی، فیلم «چراغ‌های دریا» نیز به سادگی به عنوان یک فیلم تبلیغاتی و سفارشی کنار گذاشته شد و در سایه‌ی یک مبحث تعلیمی در تضاد کامل با مفهوم شاعرانگی دیداری شنیداری قرار گرفت که ویژگی معمول سینمای اپشتاین است.

«چراغ‌های دریا» داستانی درباره‌ی ویکتور، جوان تازه کاری است که روز اول کار خود را در فانوس دریایی مادیان[۴] متعلق به شرکت با سابقه و با تجربه‌ی مالگورن[۵] می‌گذراند. اما در این جا داستان کلی‌تری نیز وجود دارد که همه چیز را درباره‌ی کل شبکه‌ی فانوس دریایی روایت می‌کند؛ از ساخت و ساز و نگهداری برج‌ها گرفته تا استفاده از رادار؛ از زبان اختصاصی چراغ‌های چشمک زن گرفته تا ارتباطات رادیویی؛ از سنجش هواشناسی گرفته تا توسعه‌ی فنی لامپ‌ها.

همانطور که داستان شخصی ویکتور به عنوان فیلم اصلی اپشتاین در نظر گرفته می‌شود، داستان فانوس دریایی نیز تعهدات قراردادی او را تامین می‌کند. در حقیقت یکی از نقدهای مکرر به این فیلم، استفاده از صدای خارج از قابی است که داستان کلی فانوس دریایی را روایت می‌کند. اما در واقع این صدای یک روایت بسیار برجسته است که تحت الشعاع لذت شخصی و حس ماجراجویی نویسنده قرار گرفته است.

 بسیاری از مفسران بر این تصورند که اپشتاین در دام محدودیت‌های کار سفارشی گیر افتاده است، با این وجود او موفق به ساخت فیلمی شده که هم ماهیت تعلیمی و هم روح جهانی را با آغوش باز در خود جای داده است. حتی اگر بار سفارشات سازمانی هم بر دوش این پروژه سنگینی کرده باشد، اپشتاین آن را به عنوان امکانی جدید در راستای سینمای خود دگرگون کرده و به کار گرفته است.

بخشی از افسون «چراغ‌های دریا» مدیون ناهمگونی و ناسازواره‌های آن است؛ بازی با جزئیات پاره پاره، چند صدایی، تضادهای غافلگیر کننده و تغییرات پیش بینی ناپذیر. علاوه بر این اپشتاین عمیقا درگیر ایده‌هایی چون جغرافیا، نقشه برداری، شبکه‌ها و سازهای ماشینی است، ایده‌هایی که گرچه در آثار پیشین او نیز به تصویر آمده اما در این فیلم به شکل بارزی متجلی شده است.

هر دو فیلم «طوفان کنید (۱۹۴۷)»[۶] و «چراغ‌های دریا» برگرفته از یک فیلم‌نامه‌ی واحد با عنوان «در معرض دریا (۱۹۳۸)»[۷] هستند که اپشتاین در سال ۱۹۳۸ نوشته است. علی رغم وجود برخی مشابهت‌ها در جزئیات ظاهری و روایی ــ همچون به فال بد گرفتن درهایی که با باد بسته می‌شوند، نقش هواشناسی به عنوان نقاط ارتباطی عناصر و سطوح داستانی و استفاده از صداهای خارج از قاب ــ این دو فیلم بسیار متفاوت هستند. «طوفان کنید» فیلمی است درباره‌ی طبیعت به عنوان یک نیروی انکار ناشدنی که انسان را می‌هراساند ــ این فیلم به زیبایی در قالب «شعری که باد از دریا می‌گوید» توسط لئون واریل[۸]، صدا گذار فیلم روایت می‌شود. در سوی دیگر، فیلم «چراغ‌های دریا» یک نقشه و رسم فنی است که نقاط جغرافیایی و مراکز پرفشار را علامت گذاری می‌کند، حرکات و مسیرهای دریایی و اطراف آن را مشخص می‌کند و کتاب راهنمایی را باز می‌گشاید که جزئیات و ارتباطات ماشین پیچیده‌ی جهت یابی را آزمون و ردیابی می‌کند.

در نمای معرف فیلم «مور ــ وران (۱۹۳۰)»[۹]، در حالیکه دوربین روی نقشه حرکت می‌کند جزایر Ouessant، Molène و Sein و همچنین قایقی غوطه‌ور در سطح آب دیده می‌شوند. در فیلم «گهواره (۱۹۳۱)»[۱۰] غیر ممکن است که این قایق‌ها را به عنوان گهواره‌ی ملوانان ندیده باشید. فیلم «دریاهای طلایی (۱۹۳۲)»[۱۱] با علامت گذاری جزیره‌ی کوچک هودئیک بر روی نقشه شروع می‌شود. فیلم «چراغ‌های دریا» در گستره‌ی وسیع‌تری از جغرافیا جریان می‌یابد و پنج قاره‌ی جهان را در بر می‌گیرد. در این فیلم همچنان که دوربین هوایی در مسیر خود پرواز می‌کند صدها نقطه‌ی روشن و موقعیت برج‌های فانوس دریایی را به تصویر می‌کشد.

نکته‌ی درخشان این فیلم تنها رویکرد بین المللی و گسترش سیطره‌ی مکانی آن (از فرانسه تا انگلیس، از اسپانیا تا مراکش و کانادا) نیست، آنچه در این فیلم خارق العاده می‌نماید بازنمایی یک موقعیت جهانی با روایت‌گری پیرامون فضای واحد فانوس دریایی مادیان در ساحل Ouessant است.

هر کس که با سینمای اپشتاین آشنا باشد از افسون مینیاتورها، ماکت‌ها و اشیاء کوچک در فیلم‌های او آگاه است، چیزهایی مثل ماکت قایق‌های درون بطری، دنیای مینیاتوری درون توپ‌های کریستالی، صدف‌های دریایی و سنگ‌های جادویی که همچون آینه‌ای سحرآمیز دنیای بزرگ‌تری را بازنمایی می‌کنند، تجربه‌ی ما از مقیاس و منظر را می‌آزمایند و درک مشترک ما از چیزها و کیفیت‌های آزاد و سورئال نهفته در اشیاء، چهره‌ها و چشم اندازها را تغییر می‌دهند. در فیلم «چراغ‌های دریا» بر روی میز مالگورن ماکتی قرار دارد که به نظر می‌رسد مدل کوچکی از برج آرمن[۱۲] است. سپس در یکی از زیباترین قسمت‌های فیلم، چندین مدل مشابه در برابر دریای پر تلالو نمایان می‌شوند و تصویری چون کارت پستال‌های متحرک می‌آفرینند.

بسیاری از مدل‌ها، لنزها و وسایلی که در فیلم اپشتاین استفاده شده است، در حقیقت متعلق به موزه‌ی «فانوس‌ها و نشانگرها» در جزیره‌ی Ouessant است. این کیفیت موزه شناختی در فیلم «چراغ‌های دریا» عملکرد مثبتی دارد، زیرا به جای منجمد و مومیایی کردن چیزها، آن‌ها را به زندگی باز می‌کشاند. این رویکرد مانند تخیل کودکان است که بدون ترس از تعدی در واقعیت، عناصر موجود را باهم می‌آمیزند و از نو می‌آرایند تا دنیاهای جدیدی خلق کنند. سخت‌ترین کار در این فیلم جابه‌جایی و بازآرایی است؛ بیرون آوردن اشیاء از محفظه‌ی بسته‌ی آن‌ها و تبدیل موقعیت واقعی فانوس دریایی مادیان به یک موزه‌ی خیالی.

این فیلم برپایه‌ی دو نوع حرکت تکرار شونده ساخته شده است: یکی حرکت عمودی مردانی که از پله‌های مارپیچ برج بالا می‌روند و دیگری یک حرکت افقی که داستان فانوس دریایی را نشان می‌دهد. هر طبقه از فانوس دریایی تبدیل می‌شود به فضایی در موزه، فصلی از یک کتاب و بخشی از دستگاه. با این وجود آیا جای تعجب دارد صدایی که به طور دقیق نقشه‌ی این دستگاه کمک ــ ملوانی جذاب را با شرح تاریخچه و عملکرد هر عنصر و اتصالات و انفصالات آن ترسیم می‌کند، نه ویکتور و نه مالگورن، بلکه متعلق به یک شخصیت سوم؛ یک مهندس باشد؟

پیش از این هم گفتیم که فیلم «چراغ‌های دریا» با ناهمگونی‌ها و ناسازواره‌هایش تعریف می‌شود. می‌توان گفت در این فیلم نه یک سبک شاعرانه بلکه سبک‌های شاعرانه‌ای وجود دارد. در هر بخش از فیلم برای برانگیختن احساسات و روحیات متمایز در ژانرهای مختلف، سبکی متفاوت و ترکیبات دیداری و شنیداری متنوعی به کار گرفته شده است. برای مثال در بخشی از این فیلم از ترکیب کشتی‌های در هم شکسته، صلیب، لباس‌های سیاه، کتیبه‌های روی تخته‌ها و سنگ قبرها مرثیه سوگ و انتظار سروده شده است. همچنین در بستر شنیداری، موسیقی سحرآمیز فیلم نه تنها با صدای زوزه‌ی باد، بلکه با آهنگ ناقوس کلیسا و صدای گفتگوی دو به دوی خارج از قاب زنانی که گویی صحبت‌های هم را تکرار می‌کنند، می‌آمیزد. در این فیلم با نمایش جزئیات انتخاب شده‌ای از بدن‌ها و فضاها یک شعر مینیمالیستی شکل گرفته است (همچون آن دسته از آثار برسون که پیش از فیلم «خاطرات یک کشیش روستا» در سال ۱۹۵۱ ساخته شده‌اند): جزئیات مختلف از دست‌ها و پاهایی که نرده‌ها را گرفته و از پله‌ها بالا می‌روند؛ عملکرد کُند و وزن غیر معمول مردانی که شبیه ربات‌ها یا اشباح حرکت می‌کنند و نوعی از کارهای دستی و تشریفاتی که افراد محکوم را قادر به فرار از مرگ می‌سازند (مهندس ابتدا به مالگورن و بعد به ویکتور می‌گوید: شما کار را از سر باز می‌کنید).

این فیلم یک شعر فنی و همزمان یک فیلم با کیفیت علمی تخیلی است: لامپ‌ها، حباب‌ها، لنزها و دستگاه‌های چرخان به عنوان با ارزش‌ترین و خارالعاده‌ترین اشیا به تصویر کشیده می‌شوند، شکل‌ها و حجم‌های آن‌ها آزمایشگاه‌ها، ناوها، کوره‌ها و مراکز تجمع را سحرآمیز می‌نمایاند. در مقابل زبان جهانی چراغ‌های چشمک زن که برای همه یکسان است، در این جا یک سمفونی پر قیل و قال آوانگارد وجود دارد، یک فضای وهم آلود از کلمات که مانند نت‌های آکاردئون کوتاه و کشیده شده اند، کلمات مبهمی که مثل پلاستیک از شکل افتاده و دوباره شکل گرفته‌اند و با صدای بوق‌های بلند، سوت‌های متناوب و فرکانس‌های لرزان قطع شده‌اند. به نظر می‌رسد ژان لوک گدار در فیلم «آلفاویل (۱۹۶۵)»[۱۳] از این دو بخش که به سیر تکاملی لامپ‌ها و ارتباطات رادیویی پرداخته، بسیار الهام گرفته است.

در بخش سوم از فیلم «چراغ‌های دریا» روایت دوباره به تشریفات کارآموزی ویکتور می‌پردازد. طوفان همیشه این قدرت را دارد که تغییراتی بزرگ و شدید به وجود بیاورد، تغییرات افسار گسیخته‌ای در کارگردانی که گره‌های داستانی را فشرده می‌سازد و در نهایت روایت‌های کوچک‌تر و بزرگ‌تر را در هم می‌آمیزد.

ویکتور اولین شبی که در برج مادیان می‌ماند، زیر نور چراغ شمعی دفتر ثبت فانوس دریایی را ورق می‌زند. صداهای موسیقایی زوزه‌ی باد و آب‌های توفنده‌ای که گرداب‌های خطرناکی می‌سازند، امواجی که در رقصی شیطانی سایه‌ی خود را بر روی دیوارها می‌اندازند و به شکل مبهم و پیاپی چهره‌ی ویکتور را روشن می‌کنند، این‌ها عناصری هستند که در این فیلم شعر و زیبایی شناسی وحشت را رقم می‌زنند. اپشتاین همه چیز را در این باره می‌دانست، زیرا او اظهار داشت ترس از دریا بود که او را به سمت ساخت فیلم‌های بریتانیایی‌اش سوق داد.

قدرت دلالت‌گری در این بخش از فیلم همانطور که یادآور صحنه‌ی استخر شنا در فیلم «آدم‌های گربه‌ای» (۱۹۴۲) ساخته‌ی ژاک تورنر[۱۴] است، صحنه‌ی نمایش بر روی سطح شفاف در پایان فیلم «پدر بزرگ موکو (۱۹۳۷)» ساخته‌ی جولیان دوویویه[۱۵] را نیز به ذهن متبادر می‌سازد هر چند که هاله‌ی امیدوار کننده و رهایی بخش دریا در فیلم «پدربزرگ موکو» در اینجا به نیرویی شوم و فلج کننده بدل شده است. در طول این بخش با صدای درونی ویکتور به شکل خارق العاده‌ای برخورد می‌شود: دریا از وحشت ویکتور بهره می‌گیرد تا از طریق او (البته با صدایی تغییر شکل یافته و کشیده) صحبت کند و حوادث و فجایا را بازگو کند، از طرفی همین صداست که شرم ویکتور از ترسش را بیان می‌کند؛ نوعی افسون‌گری که در آن عفریت و قربانی از هم غیر قابل تشخیص‌اند.

این نقد را با اشاره به دو رفتار تسلی بخش به پایان می‌رسانم؛ انسانیت و درکی آمیخته با مهربانی؛ چرا که این مردان به دلیل نقش مهم جرات در زندگیشان بیش از دیگران مورد بازخواست قرار می‌گیرند. وقتی که ویکتور دیگر نمی‌تواند بر وحشت خود غلبه کند، نام مالگورن را فریاد می‌زند، پیرمرد وارد اتاق می‌شود و با مهربانی دست روی شانه‌ی ویکتور می‌گذارد. صبح روز بعد، به محض اینکه کشتی برای بردن مالگورن سر می‌رسد، پیرمرد به پسر می‌گوید: «می‌دانی ویکتور، من اصلا دلم نمی‌خواهد روی زمین برگردم. خوشحالم تو جای من را می‌گیری». اما ویکتور پیش از این تصمیمش را گرفته است؛ او در برج مادیان می‌ماند.

اپشتاین در یادداشتی درباره‌ی مور ــ وران نوشت: «در رویارویی با خشم طبیعت بی‌رحم و با وجود اینکه مرگ از هر سو این مردان را تهدید می‌کند، اما آن‌ها مبارزه و مقاومت می‌کنند و حق زندگی خود را تصدیق می‌کنند». در کنار شبکه‌ی بسیار پیچیده‌ای که برای اطمینان از امنیت ملوانان طراحی شده، فیلم «چراغ‌های دریا» بر این حق حیات صحه می‌گذارد. اما این دعوا بحث دیگری را نیز به نمایش می‌کشد، مبارزه‌ای که بیش از بقا با تعهد سر و کار دارد: پسر جوانی که با ترس‌هایش می‌جنگد تا شایسته‌ی جایگاه خود در این جهان باشد.


[۱] Cristina Álvarez López

[۲] “Les feux de la mer”(1948)

[۳] Jean Epstein (1897- 1953)

[۴] La Jument

[۵] Malgorn

[۶] “Le tempestaire”(1947)

[۷] “Au péril de la mer” (1938)

[۸]  Léon Vareille

[۹]” Mor-vran” (1930)

[۱۰] “Le berceaux” (1931)

[۱۱]” L’or des mers” (1932)

[۱۲]  Ar-Men tower

[۱۳] Alphaville (۱۹۶۵) directed by Jean-Luc Godard

[۱۴] Cat People (1942) directed by Jacques Tourner

[۱۵] Pépé le Moko(1937) directed by Julien Duvivier

پیوند کوتاه: https://www.fidanfilm.ir/?p=15074