یاهو
دو سال قبل، وقتی برای داوری جشنواره کلِ گراش دعوت شدم، با عرض شرمندگی بسیار، چیزی درباره این جشنواره نشنیده بودم و جز نام شهر «گراش»، چیزی درباره این منطقه نمیدانستم. نام شهر را هم از آن جهت به خاطر سپرده بودم، که یک سال قبل از آن، فیلمهای کوتاه فیلمسازی نه چندان نام آشنا (البته برای من) به نام «کیوان محسنی» در جشنواره فیلم اروند، همه اعضای هیأت داوری را متعجب و مسحور کرده بود و با چند پرس و جو فهمیدیم که این جوان خوش آتیه، اهل فارس، و شهری به نام «گراش» است. این است که وقتی دو سال قبل، کیوان محسنی برای داوری جشنواره کل با من تماس گرفت، لحظهای درنگ نکردم؛ گرچه بسیاری از داوریها را به دلایل مختلف، نمیپذیرم و سعی میکنم دور بمانم. اما انگیزه کشف و آشنایی با فیلمسازان جوان و استعدادهای گمنامِ شهرهای کمتر بر سرِ زبان، دلیل رفتنام شد. خوشبختانه مقصد را درست تشخیص داده بودم و آنقدر فیلم خوب دیدم که تجربه سفر به آن سرزمین زیبا را برایم دو چندان لذت بخش کرد. از مهمان نوازی و لطف مردمان آن شهر و دیار که بگذریم، دختران و پسران فیلمساز، بازیگر، فیلمبردار، تدوینگر و نویسنده استانهای جنوبی کشور، انبانی از ایدهها و فکرها و استعدادهای نو هستند. بعضیها، آنقدر خوب و شگفت انگیز که باعث غبطه میشوند و البته حسرت که چرا دوستانِ جوانِ من در شهرهای دیگر ایران ــ به جز تهران و شهرهای صنعتی بزرگ ــ از امکانات لازم و کافی برای ساخت و عرضه فیلمهایشان برخوردار نمیشوند. میشود ساعتها و روزها گلایه کرد و حسرت خورد، اما به هر حال با تمام نقصها و مشکلات، جشنواره فیلم کل، فرصت خوبی برای دور هم جمع شدن جنوبیهای نازنین، تبادل ایدهها و شناساندن استعدادهای تازه است. دور نمیبینم روزی را که چندین فیلمسازِ جنوبیِ جوان از نسل امروز (همچون امثال تقواییها و نادریها و…) به سینمای حرفهای راه پیدا کنند و نفسِ گرم و هُرمِ رگهای جنوبیشان را به کالبد سینمای ایران بدمند. به امید آن روز!
آیدا پناهنده ــ آذرماه ۹۶
فیدان در شبکههای اجتماعی