نوشته: مازیار تهرانی

بخش نخست این نوشته را می‌توانید اینجا بخوانید.

اتمسفر در فیلم کوتاه

اتمسفر توسط انتخابات محل، رنگ ها، بافت ها، منظره ها، طبیعت، آب و هوا تحت تاثیر قرار می‌گیرد. هر یک از این عناصر دارای شیوه‌های مختلفی برای بیان هستند.

فیلم‌ساز فیلم کوتاه نه زمانی برای بسط فضا دارد و نه پولی برای ساختن همه آن چیزی که در بالا گفته شد. چه باید کرد ؟ آیا تمام تئوری‌های مطرح شده، برای فیلم ساز کوتاه فقط فلسفه بافی هستند ؟

اجازه بدهید، با استفاده از صحنه‌هایی از فیلم‌های بلند سینمایی و با مدنظر قرار دادن تئوری‌های ادبی و سینمایی مطرح شده، به تحلیلی عمیق‌تر در ارتباط با عناصری دست یابیم که مستقیما اتمسفر خاصی را در فیلم و در ذهن بیینده ایجاد می‌کنند بدون فوت وقت. فیلم‌های بلند سینمایی اگرچه نمی‌توانند در زمینه گسترش داستانی، به فیلم‌ساز کوتاه کمک کنند اما در زمینه ساخت اتمسفر بسیار راهگشا هستند.

ایجاد اتمسفر از طریق مکان

محل زندگی می‌تواند نقش مهمی در ایجاد اتمسفر بازی ایفا کند. البته این بدیهی است. اما بعضی از محیط‌ها به دلیل ایجاد حس مشترک در همه انسان‌ها، مستقیما اتمسفر ذهنی سازنده را به بیننده منتقل می‌کنند. تجربه‌ کردن عینی معماری یعنی لمس‌ کردن، دیدن، شنیدن و بوییدن کالبد آن. این اتمسفر پرقدرت می‌تواند مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد و زمانی این تأثیرگذاری تام و تمام است که مکان بتواند کل سرشت وجودی انسان را اعم از ادراکات حسی پنج گانه‌اش تسخیر کند.

سکوت در بناها، وجه مهمی از مکان است که به سرعت اتمسفر مورد نظر سازنده را منتقل می‌کند. محیط تیره و تاریک و ساکت در صحنه آغازین فیلم «همشهری کین» به وضوح غم و اندوه و خوف را ابراز می‌کند.

جان تروبی در کتاب «آناتومی داستان» می‌نویسد: «خانه مخوف در برابر خانه گرم، معمولا خانه‌ای است که از پیله به زندان تبدیل شده است. در بهترین داستان‌ها از این نوع، خانه به این دلیل مخوف است که پیامد ضعف بزرگ و نیاز شخصیت اصلی است. این خانه مظهر و تجلی ترس قهرمان است.»

خارجی ــــ زانادو ــــ نمایی ناواضح

پنجره، در فاصله دور، بسیار کوچک به نظر می‌رسد. چراغانی شده است. اطراف تصویر را تاریکی مطلق فرا گرفته است. در همان حالی که دوربین به آرامی از جلوی پنجره‌ای می‌گذرد که بی‌شباهت به تمبر پستی روی قاب نیست، اشکال دیگری آشکار می‌شوند؛ سیم خاردار، محافظ پنجره و… دوربین به سمت بالا حرکت می‌کند و عمارت غول آسای فلزی را در نور روش بامدادی نشان می‌دهد. دوربین به سمت بالا می‌رود و بر فراز دروازه عظیم زانادو می‌ایستد. قصر قصه پریایی زانادو روی تپه دیده می‌شود، دژ غول آسا، در سیاهی فرو رفته است. آن دورها، در تاریکی، پنجره کوچک مشخص است.

داخلی ــ اتاق خواب کین ــ دم صبح

برف می‌بارد. برف بسیار شدیدی است. دانه‌های درشت و خارق العاده، در خانه‌ای شگفت انگیز و روستایی می‌بارد. یک آدم برفی هم هست. صدای جلینگ جلینگ زنگوله‌های سورتمه، به‌شکلی کنایه آمیز زنگ معابد هندوان را به یاد می‌آورد. موسیقی متوقف می‌شود.

صدای کین: غنچه رز…

دوربین به عقب حرکت می‌کند و تمام صحنه را در یکی از گوی‌های شیشه‌ای نشان می‌دهد که در هر ارزان فروشی پیدا می‌شود. دستی… دست کین که گوی را در کف داشت باز می‌شود…

سازنده «همشهری کین»، با انتخاب دقیق کلمات، موفق می‌شوند به سرعت حسی که هم هیجان انگیز است و هم خوفناک را در بیننده و یا خواننده ایجاد کنند. دست بیرون قاب که اشاره مستقیمی به بیرون قاب دارد فضای اکتشاف و رمزگونه‌ای به صحنه داده است این همان اصل نوئل بورچ است.

فیلم «روانی» ساخته آلفرد هیچکاک هم فضای داستان خود را از طریق محیط تنظیم می‌کند.

داخلی ــ اتاق نشیمن پشت دفتر متل ــ شب

در تاریکی اتاق و زیر نور کمی که از داخل دفتر به اتاق نشیمن می‌تابد، نورمن جلو می‌رود و سینی غذا را روی میز در وسط اتاق می‌گذارد. ماری در آستانه اتاق منتظر می‌ماند. نورمن راست می‌ایستد.، به طرف چراغ می‌رود و آن را روشن می‌کند. ماری از دیدن منظره اتاق یکه می‌خورد. حتی در سایه روشن نور تنها یک لامپ، منظره عجیب و غیرعادی اتاق نظر هر بیینده‌ای را به خود جلب می‌کند. این جا اتاق پرندگان است. اتاق پر است از پرندگان خشک شده که در هر گوشه‌ای از اتاق که امکانش بوده نصب شده‌اند. یکی حتی از حاشیه تزیینی و قدیمی سایه بان چراغ آوریزان است. پرندگان از انواع مختلفی هستند، زیبا، باشکوه، مخوف، و شکاری. ماری با آمیزه‌ای از حیرت و ترسی مجذوب کننده به هیبت غریب پرندگان خیره می‌شود.

 

اولین تاثیری که متن بر مخاطب می‌گذارد احساس خفگی است. توصیف دقیق و روشن نور اتاق این حس را به شدت تقویت کرده است. انگار همه چیز اتاق به آدمی هجوم می‌آورند. وسط یک جنگل هستیم.

ایجاد اتمسفر از طریق عناصر طبیعی

آب و هوا و زمان روز می‌تواند اتمسفرساز باشد و احساسات شدیدی را در مخاطب بر انگیزد. برخی از شرایط جوی و ساعات روز، به دلیل تجربه مشترک در میان انسان‌ها، می‌تواند همان احساسی را در بیینده ایجاد کند که مدنظر سازنده بوده است. یک باران بی‌وقفه و سیل آسا، گرد و غبار شدید در یک غروب سرخ مایل به قرمز، یا طوفان زمستانی و یا مه گرفتگی شدید.

در فیلم «بیخوابی» فیلم‌ساز با استفاده از عناصر طبیعی، به خوبی موفق به خلق اتمسفر شده است. داستان در یک شهر کوچک در شمال آلاسکا اتفاق می‌افتد که شش ماه از سال روز است. هوای سرد و ابری به خوبی بیننده را در محیط قرار می‌دهد. در صحنه تعقیب و گریز در جنگل که به قتل همکار کارآگاه منتهی می‌شود دو عنصر اصلی به خوبی موفق به خلق ابهام و راز می‌شوند. مه غلیظ و جنگل وحشی. مه یک پدیده طبیعی دوست داشتنی و در عین حال ابهام آمیز است که ناگهان احساسی خاصی را خلق می‌کند. تروبی می‌نویسد: «جنگل وحشی قوی‌ترین حس قدرت و تفوق (برتری) طبیعت بر بشر را به مخاطب منتقل می‌کند. در آن محیط، بشر به یک حیوان وحشی تنزل می‌کند.»

خارجی ــ تونل ــ ادامه

از تونل خارج می‌شود و لحظه‌ای می‌ایستد. همه جا را مه فرا گرفته. مهی غلیظ که دید آدم را کور می‌کند و گوش‌ها را سنگین؛ مثل یک رویای غریب و هراس انگیز. ویل پلک‌هایش را چند بار به هم می‌زند تا شاید بتواند چیزی ببیند و تقلا می‌کند شاید چیزی بشنود. اما تنها صدای امواج می‌آید. اسلحه‌اش را بیشتر می‌فشارد و به مه خیره می‌شود. به آرامی قدم برمی‌دارد. به تخته سنگی برخورد می‌کند و سکندری می‌خورد. برای دفاع از خود، اسلحه‌اش را به همه طرف می‌چرخاند و چشم‌هایش را تا حد توان باز می‌کند. ناگهان، صدای شلیک از سمت راست. ویل سرش را دیوانه‌وار می‌چرخاند.

توده‌های بخار در ابتدای فیلم‌نامه مخمصه ساخته مایکل مانهمین کارکرد را دارد و فضای غریبی را می‌سازد:

خارجی ــ ایستگاه مترو ــ شب

ایستگاه مترو آرام و خلوت است. از فاصله دور صدای ورود قطار شنیده می‌شود. از اطراف، توده‌های بخار در هوا پخش شده است. مدتی بعد، روشنایی حاصل از چراغ قطار پس زمینه تصویر را روشن می‌سازد. قطار آرام آرام وارد ایستگاه می‌شود و توقف می‌کند. نیل مک کالی از قطار پیاده می‌شود. نخست، نگاهی به اطراف می‌اندازد بعد آرام و خونسرد حرکت می‌کند. نیل یک ساک کاغذی در دست دارد و همچون پرستار یک بیمارستان لباس پوشیده است: نیل یک حرفه‌ای خونسرد است و خیلی آرام و با اعتماد به نفس کامل قدم بر می‌دارد.

«راننده تاکسی» فضای آلوده منهتن را با استفاده از هر دو حالت یعنی زمان روز و آب و هوا ایجاد می‌کند.

عناوین فیلم بر روی صحنه‌هایی از زندگی شبانه منهتن ظاهر می‌شود. برف‌ها آب شده؛ بهار آمده. شبی بارانی، خیس و دلگیر در منطقه تئاترهای مهتن. تاکسی‌ها و چترها همه جا به چشم می‌خورد. رهگذران خوش پوش در جنب و جوش می‌دوند و برای تاکسی‌ها دست تکان می‌دهند. مشتری‌های همیشگی سینماهای درجه یک، جلوی سینماهای وسط شهر ازدحام کرده‌اند و در حیرت‌اند که همان بارانی که فقرا و آدم‌های عادی را خیس کرده بر سر آن‌ها هم می‌بارد…

فیلم «هفت» ساخته دیوید فینچر فضای نابودی، ویرانی وکسالت را از طریق باران سیل آسایی که هیچ گاه قطع نمی‌شود القا می‌کند. فضای تیره و تار در صحنه‌های کشف جسد، به دلیل آنکه فضای خارج از قاب را مهم‌تر و رازآلود نشان می‌دهد به خوبی حس ابهام و راز و گاها وحشت را منتقل می‌کند.

تروبی در ادامه می‌نویسد: «در شهر به منزله جنگل وحشی، شهر آزادی بخش نیست بلکه منشا مرگ و نابودی است. دشمنان همه جا در کمین هستند و هر آن حمله کشنده‌ای از یک سو صورت می‌گیرد.» فیلم‌نامه‌نویس «بلید رانر»، فیلیپ کی دیک، دائما از مه، باران و چراغ‌های نئون در فیلم‌نامه‌اش استفاده کرده است.

خارجی ــ غروب ــ شهر

ما را در پهنه وسیعی از یک شهر صنعتی قرار داریم، شکل‌های تهدید آمیز در افق، توده‌‌های مه و غبار در افق، به رنگ خاکستر سیگار. به پنجره‌ای در هرمی بزرگ نزدیک می‌شویم.

باد هم عنصری است که به دلیل تجربه مشترک انسانی، به تعبیر هنری جیمز، به سرعت توسط تارهای مخاطب شکار می‌شود. فدریکو فلینی از عنصر باد بسیار در فیلم‌هایش استفاده کرده است. فیلم «ولگردها» نوشته و ساخته فلینی:

تراس کورسال ــ خارجی ــ شب

تراس کورسال، کافه و کلوب شبانه دنجی است که امشب به خاطر انتخاب ملکه زیبایی محل شلوغی است. ارکستر می‌نوازد. در حالی که ریکاردو پشت میکرفون می‌خواند.

صدای ریکارد (خارج از قاب) راز شب… نور و دزدیده…

تندبادی که از جانب دریای تاریک می‌وزد، میان کاغذ رنگی‌ها و نخل‌های توی گلدان همهمه می‌کند و لبه‌های رومیزی را به هوا بلند می‌کند…

ایجاد اتمسفر از طریق صدا

صدایی خارج از قاب، تا حدی غافلگیر کننده است و نوعی حال و هوای مرموز را القا می‌کند. فضایی که تصویرش را نمی‌بینیم ولی صدایش را می‌شنویم ما را بیشتر متوجه فضای خارج از قاب می‌کند. یکی از بهترین صحنه‌هایی که از صدای خارج از قاب استفاده می‌کند صحنه رانندگی ماری در فیلم‌نامه «روانی» است.

داخلی ــ اتومبیل ماری ــ بزرگراه ۹۹ ــ غروب

ماری سوار بر اتومبیل جدید با حالت عصبی راندگی می‌کند. از داخل آینه به عقب نگاه می‌کند. رویش را بر می‌گرداند. یک بار دیگر آیینه عقبی را چک می‌کند. نمی‌تواند احساس آرامش و امنیت خود را بازیابد. نمی‌تواند خود را متقاعد کند که پلیس مظنون و سمج به این سادگی او را رها کرده باشد. از آنجایی که او از آن آدم‌هایی ست که عادت به مهارکردن این مقدار از بار گناه آن هم در چنین موقعیتی را ندارد، می‌توان آثار مجرم بودن را در برق چشم‌هایش دید. ناگهان صدای خنده فروشنده اتومبیل‌های دست دوم را می‌شنویم. به همام وضوحی که ماری مخیله‌اش می‌شنود. صدای خیالی در واقع همان صدای فروشنده اتومبیل‌های دست دوم است.

صدای فروشنده سرکار، این اولین دفعه بود که دیدم یه مشتری به فروشنده فشار میاره که معامله رو انجام بده. کسی در تعقیبشه؟

صدای پلیس بهتره من یه نگاهی به اسنادی که به شما داده بکنم، جارلی.

صدای فروشنده به نظ شما آدم مشکوکی اومد؟

صدای پلیس به هر حال رفتارش مشکوک بود.

ماری چشم‌هایش را چندبار باز و بسته می‌کند. سرش را تکان می‌دهد گویی سعی می‌کند صدای خیالی را از خود دور کند.

آواز و موسیقی که در داستان قرار داده شده و توسط شخصیت‌های داستانی قابل شنیدن است می‌تواند اتمسفر را بسازد. استنلی کوبریک در فیلم «غلاف تمام فلزی» در صحنه‌ای که سربازان در دهکده پیش می‌روند از این شیوه استفاده کرده است. سربازان آهنگی شبیه آهنگ میکی ماوس را در راهپیمایی می‌خوانند در حالی از کنار شعله‌های آتش، جنازه‌ها و دهکده سوخته عبور می‌کنند.

ایجاد اتمسفر از طریق پیش داستان (Back storry)

پیش داستان هماره رخدادی ناخوشایند و ناگوار است که در گذشته برای شخصیت اصلی داستان روی داده و هنوز تاثیر آن مانند یک چتر بزرگ بر زندگی او سایه انداخته است. با اینکه پیش داستان از طریق توصیفات فیلم‌نامه برای خواننده روشن نمی‌شود اما به دلیل آنکه ماهیتا مربوط به فضای بیرون از قاب یا به تعبیری فضای خارج از داستان است، فضایی مبهم و پوشیده را در ذهن خواننده می‌سازد. چهار شیوه اصلی برای روشن کردن پیش داستان وجود دارد: استفاده از فلاش بک ــ بازگویی توسط گفت و گو ــ نمایش بقایای پیش داستان در زمان حال و یا زخمی که از آن به جا مانده و اشاره ضمنی و پنهانی به پیش داستان.

فیلم از شیوه نخست استفاده می‌کند. در میانه فیلم چندبار به گذشته ارجاع داده می‌شود. درابتدای داستان، خواننده متوجه پیش داستان یعنی رابطه پیشن ریک و ایلسا می‌شود و منتظرلحظه‌ای می‌ماند که این فضای خارج از قاب در جایی نمایان شود.

اشاره ضمنی و پنهانی به پیش داستان به دلیل آنکه رخداد تلخ و ناگوار را به صورت واضح به ما نشان نمی‌دهد بیشترین تاثیر را در خلق اتمسفر دارد. فیلم «تلما و لوییز» از این شیوه به خوبی استفاده کرده است. گذرآبادی می‌نویسد: «هرگز دقیقا نمی‌فهمیم در تگزاس چه اتفاقی برای لوئیز افتاده، فقط اشاره‌های مبهمی به آن می‌شود. اما وقتی واکنش او به سوالاتی که درباره گذشته‌اش را می‌بینیم، تیراندازی به مرد متجاوز و واکنش‌اش به پیشنهاد عبور از تگزاس با ماشین را کنار هم می‌گذاریم، حدس می‌زنیم در گذشته اتفاق مهمی برایش افتاده است. دقیقا نمی‌دانیم چه اتفاقی، اما می‌فهمیم این حادثه ناشناخته تاثیر زیادی بر وی داشته، و آگاهی از این تاثیر کافی است.»

نتیجه گیری

اتمسفر، تجربه احشایی ایجاد شده توسط محیط یک صحنه است. در ساخت یک فیلم، چیدمان عناصر مختلفی باعث ایجاد فضا و رنگ می‌شود. در کنار داستان، اتمسفر به طور قطعی وسیله اصلی جذب تخیل بیننده است. اتمسفر توسط انتخابات روایت، محل، رنگ‌ها، بافت‌ها، منظره‌ها، طبیعت، آب و هوا و حالت‌های شما تحت تاثیر قرار می‌گیرد. هر یک از این عناصر دارای شیوه‌های مختلفی برای بیان هستند.

به کار گرفتن بعضی از عناصر به طور مستقیم و لحظه‌ای بیننده را تحت تاثیر قرار می‌دهند و او را بی‌درنگ در اتمسفر خاصی قرار می‌دهند. این عناصر همان حسی را در مخاطب ایجاد می‌کنند که مدنظر سازنده بوده است و نیاز اصلی فیلم کوتاه چون زمانی برای ساختن اتمسفر ندارد. به تعبیر دیگر فضای بازآفرینی شده توسط فیلم‌ساز مستقیما توسط بیینده دریافت می‌شود. این عناصر دو ویژگی مهم دارند: قبلا توسط همه انسان‌ها تجربه شده‌اند (آن گونه که هنری جیمز گفته) و دارای فضایی خارج از دید (آن گونه که نوئل بورچ می‌گوید) هستند.

استفاده از این عناصر می‌تواند بزرگ‌ترین ابزار فیلم‌ساز فیلم کوتاه در ایجاد اتمسفر باشند. با یک عنصر با دقت انتخاب شده، فیلم‌ساز می‌تواند یک جهان را روشن کند.

پیوند کوتاه: https://www.fidanfilm.ir/?p=11698