نویسنده: امید عبدالهی
روز، خارجی، مقابل مغازه شیشه بری
تصویر از سیاهی باز میشود. یک حوضچه پُر از خرده شیشه و آینه را میبینیم که پیرمرد شیشه بر با بیل مقداری از آنها را به درون گاری میریزد.
قطع به: عنوان بندی آغازین.
روز، داخلی، مغازه شیشه بری
یک مغازه شیشه بری گرد و غبار گرفته قدیمی. مردی درشت هیکل و حدوداً سی و پنج ساله که انگشت انگشتری دست چپاش پانسمان شده، جلوی پیشخوان مغازه ایستاده و در جیبهای خود به دنبال چیزی میگردد. او پس از کمی جستجو تکه کاغذی را پیدا میکند و به پیرمرد شیشه بر میدهد. شیشه بر نگاهی سطحی به نوشته روی کاغذ میاندازد و سیگاری آتش میزند.
قطع به:
پیرمرد شیشه بر سیگار بر لب، یک قطعه آینه بزرگ را بر روی میز کارش میگذارد و شروع به بریدن طول و عرض آن میکند. سپس آینه مستطیلی شکلی که بریده است را با روزنامه تمیز میکند و به مرد تحویل میدهد. مرد هزینه آینه را پرداخت میکند و پس از گذاشتن آن بر تَرک موتورسیکلتاش، از آنجا میرود.
روز، خارجی، مقابل خانه
مرد سوار بر موتورسیکلت وارد کوچهای میشود و در مقابل یک خانه دو طبقه قدیمی میایستد. او ابتدا زنگ خانه را میفشارد و سپس آینه را از روی تَرک موتورسیکلت برداشته و منتظر باز شدن در میماند. دو دختر بچه دبستانی، کیف بدوش از جلوی خانه رَد میشوند. چند لحظهای میگذرد، اما در باز نمیشود. مرد نگاهی به پنجره نیمه باز طبقه دوم ساختمان میاندازد و مجدداً شاسی زنگ را میفشارد، ولی باز هم اتفاقی نمیافتد. مرد آینه را به آرامی به دیوار مجاور تکیه میدهد و شروع به جستجو در جیبهایش میکند. بالاخره از درون یکی از جیبهایش دسته کلیدی پیدا میشود و با آن در خانه را باز میکند. او با احتیاط آینه را برداشته و وارد ساختمان میشود.
روز، داخلی، خانه، ادامه
مرد آینه به دست وارد خانه میشود. خانه ساکت و آرام است، اما آینه شکسته شده درون قاب چوبی بالای جاکفشی، خبر از وقوع اتفاقاتی در گذشته میدهد. مرد آینه را در گوشهای میگذارد و به سمت اتاقخواب میرود. با باز شدن در اتاق خواب، زنی لاغر اندام را میبینیم که پشت به تصویر، در کنار پنجره نیمه باز اتاق نشسته و به بیرون خیره شده است. زن هیچ گونه واکنشی نسبت به حضور مرد ندارد. اتاق خواب نامنظم به نظر میرسد و انبوهی از لباسهای رنگارنگ زنانه و یک چمدان بر روی تخت و کف اتاق ولو شده است. مرد چند لحظهای به زن مینگرد و سپس به به سمت پنجره میرود و آن را میبندد.
روز، داخلی، خانه
جای قاب آینه بر روی دیوار رنگ و رو رفته خانه، خالی است. مرد تکههای شکسته شده آینه را از قاب بیرون میآورد و پس قرار دادن آینه سالم درون قاب، آن را در سَر جایش آویزان میکند. سپس نیم قدمی عقب میرود و به چهره درهَم خودش در آینه نگاهی میاندازد.
قطع به:
زن همچنان در سکوت و پشت به تصویر نشسته است. مرد بدون هیچ نظم و ترتیبی لباسهای ریخته شده در کف اتاق خواب را جمع میکند و آنها را به همراه چمدان، در درون کمد دیواری میریزد و با فشار در آن را میبندد.
روز، داخلی، خانه
مرد همانطور که از درون یک قابلمه کوچک غذا میخورد، خودش را به کنار پنجره آشپزخانه محقر خانه نزدیک میکند و نگـاهی به پایین ساختمان میاندازد. از بیرون صدای ماشینی بگوش میرسد که وارد کوچه میشود. مرد آخرین لقمه غذایش را در دهان میگذارد و با عجله از آشپزخانه خارج میشود.
قطع به:
مرد گوشی دربازکن را بر میدارد و همانطور که غذایش را میجود در انتظار شنیدن صدایی میماند. او پس از اندکی مکث، شاسی دربازکن را میفشارد. سپس در ورودی خانه را نیمه باز میگذارد و بر روی مبل راحتی گوشه نشیمن مینشید. مرد خیره به در ورودی، منتظر آمدن کسی است. چند لحظه بعد دختربچهای با کیف و لباس مدرسه از راه میرسد و پس از بستن در، به جلوی جاکفشی و آینه میرود تا کفش و مقنعهاش را بکند که از درون آینه متوجه حضور مرد میشود. دختربچه که گویی از حضور بی موقع مرد در خانه تعجب کرده، ناگهان نگاهش به پانسمان دست مرد میافتد. مرد بلافاصله انگشت پانسمان شدهاش را از دید دختربچه پنهان میکند و لبخندی زورکی به او میزند. در همین لحظه زن به آستانه در اتاق خواب میرسد و او هم با چهره رنگ پریدهاش به زحمت لبخند سردی به دختربچه میزند. اما دختربچه بیتوجه به واکنشهای مرد و زن، کفشهایش را در میآورد و به داخل اتاق خودش میرود و پشتِ درِ نیمه باز اتاق گُم میشود. زن به درون اتاق خواب باز میگردد و در را هم به روی خودش میبندد. مرد نفس حبس شدهاش را بیرون میدهد و نخ سیگاری برداشته و بر گوشه لبش میگذارد. سپس شروع به جستجو در جیبهایش میکند، اما چیزی برای روشن کردن سیگار پیدا نمیکند و نهایتاً مغموم، از کشیدن سیگار منصرف میشود و در فکر فرو میرود.
قطع به: عنوان بندی پایانی.
فیدان در شبکههای اجتماعی