درباره فیلم کوتاه «بز» به کارگردانی باستر کیتون
نوشته فرید متین
کمدی محلّ عوضکردنِ چیزهاست. صورتهای رسمی عوض میشوند و به حالتِ غیررسمی درمیآیند و بالعکس. استدلالها کارکردشان را از دست میدهند و منطق عقب مینشیند و احساس فوران میکند. آدم برای دقایقی با همهی تناقضهای منطقش رودررو میشود. به همهی این دلایل کمدیها را دوست دارم. دوست دارم که با پیشفرضهایم بازی شود و به ناقصبودنِ خودم و آنچه میبینم یا آنچه فکر میکنم میخندم. میخندم به منطقی که اینهمه ناقص است و اینهمه مورداستفاده. خنده میزنم بر خودم و بر جهان و هر اثری که بتواند این تناقضِ تراژیک را بیشتر نشان بدهد کمدیِ بیشتری در خود دارد و بیشتر سزاوارِ تحسین است.
در «بُز» (۱۹۲۱) با یکی از نمونههای خوبِ این ماجرا طرفایم. جایی که خطای استدلالها بهوفور رخ میدهد و هربار به طریقی بیننده را به خنده میاندازد. باستر کیتون (که شخصیتِ اصلیِ فیلم را هم بازی میکند) در صفِ نانوایی پشتِ دو مانکن میایستد و به نان نمیرسد؛ سوارِ واگنی میشود که به قطار وصل نیست؛ سوارِ چرخی میشود که به اتومبیل وصل نیست؛ زیرِ خودرویی پنهان میشود که میخواهد حرکت کند؛ و… همهی اینها ناشی از خطای دیدهایی است که در میزانسن رخ میدهد و به بهترین شکل در قامتِ یک روایتِ سینمایی جا خوش میکند. و همهی اینها، وقتی در میزانسن رخ میدهد، نشان میدهد که کمدیِ «بز» چهقدر سینمایی است.
امّا آنچه بزرگترین دستاوردِ فیلم است، و دلیلِ اصلیِ خوشآیندِ من، اینها نیست. اینها که بحثش رفت لازمهی کمدی است و هر فیلمی داردشان. چیزی که «بُز» دارد پیچیدهتر از این حرفهاست و در بازیِ کیتون با آسانسورِ عمارتی پنهان است که در آن با مردی دیگر موشوگربهبازی میکند. اینجا جایی است که علّیت دگرگون میشود. بنا به دلایلِ روایی، در جهتِ خرقِ عادت، و برای برهمزدنِ منطقِ خطیِ ذهنِ بیننده قانونِ علّیت هم موردِ بازی قرار میگیرد و قوانینش ــ یا تبعاتِ قوانینش ــ عکس میشوند. آسانسور آدمها را جابهجا میکند. نشانگری هم دارد که نشان میدهد در لحظه در کدام طبقه است. نشانگر علتِ حرکتِ آسانسور نیست؛ بلکه فقط تابعی است از حرکتِ موتورِ آسانسور. اما در «بُز» این گزاره نقض میشود و جای علت و معلول عوض میشود. باستر نشانگر را میچرخاند و همین چرخاندنِ نشانگر باعث میشود که خودِ آسانسور هم به طبقهی موردنظر برسد یا آنکه جلوی حرکتش گرفته شود (با زدنِ میخی بر سرِ راهش) یا آنکه از بالای پشتبام بیرون بزند و خرابی بهبار بیاورد. در این شوخیِ نغز است که رسالتِ کمدی به منتهای درجهی خود میرسد و واردِ وادیای میشود که پیشتر کمتر در آن گام نهاده بودهاست. این دلیلِ دوستداشتنیبودنِ «بُز» است. فیلمی که شاید شروع و پایانِ چندان حسابشدهای نداشتهباشد، امّا در نفسِ کمدی و کمیکبودن به جاهایی دستدرازی میکند که ذهن را حسابی قلقلک میدهد. و این همان چیزی است که باید باشد.
تیتر مصرعی ست از مصطفا ذاکری
فیدان در شبکههای اجتماعی