نوشته: عطا مجابی
روز آخر، برای من فیلم زیادی برای دیدن باقی نمانده نبود، با اینحال پر بود از ایدههای هدر شده. علاوه بر این، چند باری در طول جشنواره، و خصوصا دو روز آخر، گمان کردم که مخاطبین کمی سیر شدهاند، و یا رفتارشان چندان که باید برازنده مخاطب حرفهای فیلم کوتاه نیست.
چند فیلمی که دیدم و در ذهن ماند اینهاست:
سوادکوهی (محمد رضا مجد) فیلمی رک گوست و متکی به بازیگر. بازیگری که کارش درست است، و مطمئنا در آینده بیش از اینها از او خواهیم شنید.
با این حال بخش زیادی از فیلم به گفتگوی ایستای دو نفر میگذرد، این استراتژی هرگز توصیه نشده و نمیشود. این سکانس با یک مقدمه و یک ضربه پایانیِ باسمهای غلاف شده که بیموردند. و سوال پیش میآید که اساسا چه لزومی به آنها بود؟ یا آیا نمیشد آنها را هم، در همین گفتگو با سوادکوهی گنجاند؟
فیلم گویی طراحی شده برای پرزنت بازیگر خوب فیلم، و چند افشاگری. باقی اضافه است، چون «باقی» به درستی طراحی و اجرا نشدهاند.
ساعت هشت (پریسا حاجی نصیری) قصهای که میتوانست با پرداخت درست تماشاگر را همراه کند، با یک مجموعه ندانم کاری در کارگردانی و فیلمنامه به قتل رسیده است. دیالوگها بیدقت نوشته شدهاند ولذا چارهای باقی نمیماند جز اینکه بازیها بد باشد.
تدوین و صداگذاری بیش از حد تحمل خودنماست تا آشفتگی فیلم را عمدی نشان دهد ولی هیچ چیز با هیچ چیز چفت نمیشود و در نتیجه تماشاگر فیلم را پس میزند.
همسایهها (فرهاد غلامی) اگر موجزتر میبود و انسجامش را حفظ میکرد، موفق میشد کارور وار در ذهنها رسوخ کند و مثل یک خاطره در ذهنها بماند. با اینحال هنوز دو صحنه از فیلم هست که آنها را از یاد نخواهیم برد. و هر دو مربوطند به لحظاتی که آدمها در خانه هستند و به جای دیدن آنها تاثیرات حرکتی و نوریشان را میبینیم. که اگر ایده فیلم را این در نظر بگیریم، میشود گفت فیلم بیش از حد زیاده گوست. حیف.
چله نشین (امید میرزایی) فیلم پر از اضافات است، به طوری که میشود خیلی صحنهها را از فیلم بیرون ریخت و اتفاقی برای آن نیفتد. فیلم برای پایانش ساخته شده، و فیلمساز با عجله تمام سراغ ساخت آن رفته.
بازیگر مرد و چشماندازهای فیلم تنها عواملی هستند که باعث میشود فیلم را تحمل کنیم، و تنه فیلم ضعیف و طراحی نشده باقی مانده است.
یکی از عوامل شکست فیلم شاید این باشد که به وحدت زمان پشت میکند، و روزها مدام میگذرند.
برای فروش (علی بنائیان) با وجود واقع نماییاش، خیلی خامتر از چیزی ست که به نظر میرسد. همه چیز باسمهای و سطحی برگزار میشود. از پرداخت فیلمنامه و دیالوگها گرفته تا بازیها. از کشمکشهای پوک و غیردراماتیک گرفته، تا میزانسن و دکوپاژ غیر اورجینال.
دوچرخهها، بازوها، سیگارها (امیرعلی واجد سمیعی) گاهی فراموش میکنیم که فیلم یک اثر نمایشی ست، و بخش مهمی از یک درام، کسی ست که آن را اجرا میکند. فیلم (دوچرخه، ..) «بازیگری» را دست کم میگیرد، و دست کم گرفته میشود. بازیهای بد فیلم در کنار چند بیسلقیگی و خطاهای کوچک کارگردان باعث میشود لحظات خوب فیلم (که البته آنها هم چندان ایدهآل اجرا نشدهاند) دیده نشوند، و فیلم فرو بریزد.
به قول بزرگی، بعضی فیلمها برای نمایش داده شدن ساخته نمیشوند، گاهی برای این هستند که آنها را در گنجه بگذاریم و رویشان بنویسیم: یک تجربه.
در کل لازم به یادآوری ست که با این حال، ته دیگ جشنواره هم خوشمزه بود. سیر شدیم و لذت بردیم، سفرهتان پربرکت.
حالا دیگر میشود دستها را شست، از در بیرون رفت و به یک جمعبندی فکر کرد.
یادداشتهای روزانه جشنواره سی و چهارم – روز اول
یادداشتهای روزانه جشنواره سی و چهارم – روز دوم
یادداشتهای روزانه جشنواره سی و چهارم – روز سوم
یادداشتهای روزانه جشنواره سی و چهارم – روز چهارم
فیدان در شبکههای اجتماعی