نوشته: جسیکا دوانی

ترجمه: فروغ رستگار

منبع: documentary.org

وظیفه‌ی برنامه‌ریزان در قبال اینکه آیا یک فیلم شایستگی‌های لازم برای حضور در یک جشنواره بزرگ را دارد یا نه، چیست؟ رکسان گی اخیرا در مقاله‌ای در نیویورک تایمز بی‌اینکه بخواهد، در این باره چیزهایی نوشته است: «میان سانسور و گزینش تفاوتی وجود دارد». «اگر آزادی بیان نداریم، اگر حرف آزادانه‌ای بزنیم ممکن است به زندان بیفتیم و یا حتی جانمان را از دست بدهیم، این یعنی سانسور. اما وقتی به نمایندگی از جامعه می‌گوییم: تعصب و فریب پذیرفته نیست و افرادی که طرفدار دروغ و تعصب هستند شایستگی حضور در پلتفرم‌های شاخص را ندارند، این یعنی گزینش. اینجاست که سلیقه و تشخیص اخلاقی‌مان را بیان می‌کنیم و می‌گوییم چه چیزی را قابل قبول یافته‌ایم و چه چیزی را نه».

از آنجاکه صنعت سینما اخیرا گام‌هایی در زمینه‌ی آشنایی با تالیف و پخش مسئولانه برداشته، کارهای زیادی برای پیاده‌سازی و به کارگیری این آموخته‌ها پیش‌رو داریم. از جمله مکان‌های تاثیرگذار که نیاز به تغییرات اساسی در آن‌ها داریم، تیم‌های برنامه‌ریزی جشنواره‌های درجه یک است که تاثیر بسیار زیادی بر تعیین میزان و دامنه‌ی مخاطبان احتمالی یک فیلم دارند. تیم‌های برنامه‌ریزی جشنواره‌ها غالبا و اساسا، فیلم‌ها را تنها با توجه به شایستگی‌های هنری و بدون در نظر گرفتن زمینه‌های فرهنگی و سیاسی داوری می‌کنند، گاه غافل از این که ذات ذائقه‌ی هنری برنامه‌ریزان از تعصبات ضمنی‌ای خبر می‌دهد که از روایات غالب فرهنگی شکل می‌گیرند.

نوشتن چنین متنی برای من، به عنوان تهیه‌کننده‌ای که یک شرکت فیلم‌سازی متوسط را اداره می‌کند، کار ساده‌ای نیست. می‌خواهم همچنان فیلم‌هایمان را در جشنواره‌های درجه یک اکران کنم؛ همچنین قصد دارم تغییر رویه‌ی کار همسالانم را در جشنواره‌های مشابه جشن بگیرم. و با این حال برای شخصیت اخلاقی این جامعه ارزش قایلم، جایی که در آن همواره از هم می‌خواهیم که عملکرد بهتری داشته باشیم.

امسال در بخش رقابتی جشنواره فیلم ساندنس دو فیلم مستند بود؛ جهاد رهاب (به کارگردانی مگ اسمیکر) و تانتورا (به کارگردانی الون شوارتز). محتوا و تالیفی بودن این دو فیلم به قدر کافی مورد بررسی قرار نگرفته بود، چنین چیزی مثال روشن کننده‌ای است از الگوهای مشکل‌دار و سیستماتیک برنامه‌ریزی در جشنواره‌ها.

پس از اولین اکران، نقدهای تند و تیزی بخاطر عدم صداقت، سهل‌انگاری اخلاقی و جنبه‌های تبلیغاتی «جنگ با ترور» بر روی فیلم در ابی سان، جود چهاب و آسیا بونداوی نوشته شد. مقاله‌ی بنداوی، تحقیقات گروهی از فیلم‌سازان عرب و مسلمان را مورد توجه قرار داد که فهمیده بودند «جشنواره‌ی ساندنس در مجموع برای ۷۶ فیلم در ایالات متحده و رقابت‌های فیلم‌های مستند جهان درباره‌ی مردم مسلمان، مردم خاورمیانه و شمال آفریقا (به اختصار MENA) و یا فیلم‌های مرتبط با این منطقه، برنامه‌ریزی داشته است که کمتر از ۳۵ درصد این فیلم‌ها توسط فیلم‌سازان مسلمان یا اهل این منطقه ساخته شده‌اند. در صحبت از فیلم‌هایی درباره‌ی جنگ افغانستان، عراق و سوریه و لنزهای غالبی که مسلمانان و اعراب را در فیلم‌های مستند به تصویر کشیده، می‌فهمیم که ۷۵ درصد این فیلم‌ها توسط فیلم‌سازان غیرمسلمان یا غیربومی این منطقه ساخته شده‌اند.»

این تقابل مستقیم با استعمارگری و شناخت ریشه‌های انسانی جوامع است که تالیف مسئولانه در رشته‌ی ما را شکل می‌دهد.

جسیکا دوانی

مشکل فیلم «جهاد رهاب» در جشنواره ساندنس فراتر از جنبه‌های تالیفی نا متوازن و سیستماتیک است. نحوه‌ی ساخت فیلم نمایانگر یک خیانت در صداقت آشکار و تمرکز بر روایت‌های اسلام هراسانه و در خدمت مستقیم ایدئولوژی «جنگ با ترور» است. مسئولان قدرت منحصر به فردی دارند در بالا کشیدن فیلم‌هایی که روایت‌های غالب را پیچیده می‌نمایانند. چه مکانیسم‌های سنجشی باید در فرآیند برنامه‌ریزی به کار رفته باشد که چنین فیلم تقلیل‌گرایی، برای چیزی که هست، مورد توجه قرار گیرد؟

در حالی که انتقاد از «تانتورا» هنوز آن قدرها بالا نگرفته، قریب به دوجین از فیلم‌سازان و سرکردگان صنعت سینما دور هم جمع شدند تا دغدغه‌های خود را درباره‌ی آن فیلم با مسئول جشنواره در میان بگذارند. «تانتورا» فیلمی ست بر پایه‌ی الگوهای غالب در برنامه‌ریزی ساندنس که بر مساله‌ی فلسطین و اسرائیل پرداخته است. از هشت مستندی که توسط جشنواره در دهه‌ی گذشته برنامه‌ریزه شده، هیچ یک توسط یک کارگردان فلسطینی کارگردانی نشده است. از این فیلم‌ها، شش‌تایشان توسط فیلم‌سازان اسراییلی کارگردانی شده و چند تا از این فیلم‌ها درگیر ژانر و پدیده‌ی نگران کننده‌ای شده که در سینما و ادبیات اسراییل با عنوان «شلیک و گریه» شناخته می‌شود. گیل هوبرگ، استاد ادبیات عبری و تطبیقی در دانشگاه کلمبیا، ژانر «شلیک و گریه» را به نمایندگی از سربازان اینگونه توصیف می‌کند: «متاسفم برای کارهایی که باید انجام می‌دادم»، و در ادامه می‌گوید «این عذرخواهی غیر عذرخواهانه یک الگوی خود انتقادی بود که در بسیاری از آثار ادبی و سینمایی سیاسی اسراییل بازنمایی می‌شد به عنوان راهی برای ثبت تصویر ذهنی ملت از خود به عنوان یک جوان با همه‌ی احساسات معصومانه‌ای که به موقعیتش در برابر واقعیت جنگ، خشونت نظامی، اشغال و تهاجم دارد». تانتورا این سوال را در ذهن ایجاد می‌کند که اساسا چرا به یک گروه عمدتا همکیش از فیلم‌سازان اسراییلی که نسبت به سوژه، در پاکسازی قومی فلسطینی‌ها دست بالاتری در قدرت دارند، امکاناتی داده شده تا چنین داستانی را روایت کنند بی‌اینکه صدایی رسا از فلسطینیان به عنوان بخشی از تیم فیلم‌سازی شنیده شود؟

«این برنامه‌ریزان هستند که فرهنگ، ارزش‌ها و چشم‌انداز سیاسی ما را ترسیم می‌کنند. انتخاب‌های آن‌ها، بیش از آنچه فکرش را بکنید بر زندگی واقعی انسان‌ها تاثیر می‌گذارد».

جسیکا دوانی

هم «تانتورا» و هم «جهاد رهاب» مسائل سیستماتیک تالیفی لیست نامزدهای انتخاباتی ساندنس را منعکس می‌کنند. این تقابل مستقیم با استعمارگری و شناخت ریشه‌های انسانی جوامع است که تالیف مسئولانه در رشته‌ی ما را شکل می‌دهد. این گزاره نقش و جایگاه اصلی سازندگان فیلم را در جامعه‌ای که بیشترین تاثیر را از فیلم می‌گیرند، مورد سوال قرار می‌دهد؛ درباره‌ی روابط فیلم‌سازان با پخش‌کنندگان و همکارانشان بازجویی می‌کند؛ این امر نیاز دارد که به شکل‌های مختلفی آزموده شود، از تدوین اصول درست گرفته تا سعی در آسیب‌زدایی؛ و همین با تکیه بر قدرت موضعی روایت‌هایی که در راس توجه قرار می‌گیرند، شکل جوش و خروش مردم و به طبع آن سابقه تاریخی را زیر و رو می‌کند. در یک اشاره‌ی بسیار دقیق، تالیف ساز و کاری برای حفظ یک فیلم‌سازان در بستر هویتی‌اش نیست. مساله‌ی اصلی هویت اسمیکر و یا هویت شوارتز به عنوان یک فیلم‌ساز نیست. مساله حتی این نیست که آیا آن‌ها حق دارند این فیلم‌ها را بسازند یا نه، بلکه سوال این است که چرا به چنین فیلم‌هایی امکان ساخت و فرصت و اعتبار نمایش در جشنواره‌ها داده می‌شود؟ برنامه‌ریزان همانطور که به یک فیلم امتیاز می‌دهند که تا چه اندازه خلاقانه مرزهای سینمای سنتی را جابجا کرده، می‌باید به همان اندازه به فیلم‌هایی که الگوهای روایی غالب و مخرب را بر هم می‌زنند نیز علاقه نشان بدهند.

در مثال‌های بالا به طور خاص درباره‌ی ساندنس صحبت کردیم، اما نادیده گرفتن وجه تالیفی و زمینه سیاسی در ارزیابی یک اثر هنری الگویی ست که عموما در جشنواره‌های درجه یک به کار گرفته می‌شود. این جشنواره‌ها به شکل نا متناسبی بر اینکه پخش‌کننده‌ها چه فیلم‌هایی را انتخاب کنند، چه فیلم‌هایی منتظر جایزه باشند و در نهایت کدامیک به مخاطبان زیادی دست پیدا کنند، تاثیر می‌گذارند. این برنامه‌ریزان هستند که فرهنگ، ارزش‌ها و چشم‌انداز سیاسی ما را ترسیم می‌کنند. انتخاب‌های آن‌ها، بیش از آنچه فکرش را بکنید بر زندگی واقعی انسان‌ها تاثیر می‌گذارد.

وقت آن رسیده که برنامه‌ریزان از این خیال دست بردارند که می‌توان یک فیلم را بدون در نظر گرفتن ماهیت کسی که آن را خلاقانه هدایت می‌کند و زمینه‌ی سیاسی‌ای که در آن روی می‌دهد، ارزیابی کرد. ما سریعا نیاز داریم برای ارزیابی شایستگی یک فیلم، معیارهای جدیدی را به لیست استاندارهایمان اضافه کنیم ــ البته اغلب استانداردها به غلط به جای هدف تایید و حمایت می‌شوند. در ارزیابی شایستگی یک اثر، تالیفی بودن یکی از جنبه‌های غیرقابل حذف است. ارزش هنر یک اثر همواره به متن اثر بستگی دارد. گزینش سانسور نیست.

پیوند کوتاه: https://www.fidanfilm.ir/?p=15940