دربارهی فیلمکوتاهِ «همهی این مخلوقات» به کارگردانی چارلز ویلیامز
نوشته فرید متین
«همهی این مخلوقات» (All These Creatures) آخرین ساخته چارلز ویلیامزِ استرالیایی است که موفق شد در سالِ ۲۰۱۸ نخل طلای جشنوارهی کن را برای بهترین فیلمکوتاه بهدست بیاورد. فیلمی که آن را در دستهی فیلمهایی قرار میدهند که به بیماریهای ذهنی میپردازند. اما آیا فیلم فقط در همین حدود خلاصه میشود یا چیزهای بیشتری برای گفتن دارد؟
در نگاهِ نخست، گزارهی ذکرشده کاملن درست است. فیلم از استعارهای کمک میگیرد برای پرداختن به بیماریای که انگار ذهنِ پدرِ خانواده (مال) را در بر گرفتهاست. یکی از ایدههای خلاقانه و هوشمندانهای که ویلیامز در فیلمنامه از آن بهره بردهاست. عینیکردنِ امری ذهنی و تجسّمی فیزیکی بخشیدن به آن است: حشرهها در فیلم چنین کارکردی دارند. حشراتی که همهجا هستند و معلوم هم نیست که از کجا واردِ زندگیِ مال و تِمپِست شدهاند. ورد و جادو و دود و دم و مادر و سنتهای آیینی نیز نمیتواند آنها را از زندگی بیرون کنند.
درعینحال که حشرهها بهعنوانِ مظهری از بیماریِ ذهنیِ پدر معرفی میشوند، آنها موجوداتی نیز هستند که همیشه با ما و در میانِ ما زیست میکنند. این را تمپست در کلاسِ درسش یاد میگیرد. او، که با توجه به فرمِ رواییِ فیلم ــ که عملن فرمی بسیار رایج در فیلمهای کوتاه است، هرچند که در اینجا بهشکلِ هوشمندانهای از نگاهِ ظاهری مخفی شدهاست ــ قربانیِ بعدیِ این بیماری است، یاد میگیرد که همه این موجودات را در خود حمل میکند. احتمالن اشارهای بر این مطلب که هر انسانِ دیگری نیز ممکن است با چنین بیماریای دستبهگریبان شود. بنابراین، فیلم بحرانش را به همهی آدمها تعمیم میدهد و صرفن روی تمپست محدود نمیماند.
از منظرِ ساختارِ روایی، میتوان فیلم را به سه بخش یا پرده تقسیم کرد. در پردهی یکم، با مقدمهچینی سروکار داریم. نریشن از همین لحظه آغاز میشود و جنسِ تصاویر و حرکاتِ دوربین و نوعِ رنگها و نورهای تابیدهشده به صحنه نشان میدهند که بیشتر با روایتی ذهنی سروکار داریم. نریشن در این میان اهمیتی دوچندان دارد و نباید از قدرتِ اجرای آن غافل شد. صدایی که میتواند ما را به ذهنِ تمپست وارد کند. موسیقیِ تهدیدآمیز و مرموزِ فیلم نیز از اواخرِ همین پرده آغاز میشود و ادامه مییابد.
حدودِ دقیقهی سوم است که مشکلِ پدر بهشکلی عیان در فیلم مطرح میشود. از اینجاست که به پردهی دوم میرسیم. پردهای برای شرحِ مشکل و تعمیمدادنش. شرحِ مشکل در صحنههایی اتفاق میافتد که مال را در خانه میبینیم. در حالِ تلویزیون نگاهکردن و پرخاشکردن. در این تکه است که تمپست از کلاسِ درسش و دوستانش صحبت میکند. اینجاست که او به مکانهای رهاشده اشاره میکند. مکانهایی که آنجاها نیز در محاصرهی حشرات قرار گرفتهاند. پس اینگونه میتوان حشرهها را استعارهای از فراموششدگی نیز در بر گرفت. تمپست و دوستانش نیز بهسراغِ این مکانها میروند تا زمانِ خود را در آنجا بگذرانند. بنابراین، مسئلهی فیلم تعمیم مییابد. همه ــ هم آدمها و هم فضاها ــ میتوانند به چنین مسئلهای دچار شوند. حتا خودِ راوی. همانگونه که دوستانش به او میگویند. روایتِ ذهنی بهکمکِ نریشن و حرکاتِ آزادانهی دوربین همچنان وجود دارد.
در پردهی سوم، برای اولین بار به صحنهای عینی میرسیم. اولین و تنها صحنهی عینی در این روایت. جایی که مال با اتومبیلش بهدنیالِ تمپست و خواهرکوچولویش آمدهاست. اینجا دیگر خبری از نریشن و حرکاتِ آزادانهی دوربین نیست. اجرا نیز شکلی رئالیستی به خود میگیرد. مال با پسرِ خود شروع به صحبت میکند. از چیزهایی حرف میزند که خودش میداند و دیگران نه. صحنهای که یکجورهایی ما را بهیادِ رانندهتاکسی (مارتین اسکورسیزی، ۱۹۷۶) و مونولوگهای شبانهی تراویس در تاکسیاش و در مواجهه با کثیفیهای شهر میاندازد. از اواسطِ این صحنهی گفتوگویی است که کمکم ذهنِ تمپست از پدر فاصله میگیرد و شروع میکند به واکاویِ او. سکانسی مونتاژی همزمان با بالارفتنِ شور و صدای مال؛ که درنهایت به تصادف با سگ ختم میشود.
صحنهی تصادف از این نظر بسیار حائزِ اهمیت است. مال برای بردنِ سگ به بیمارستان، تمپست را رها میکند؛ همانطور که پیشتر خواهرکوچولویش را نیز رها کردهبود. این نشاندهندهی گسستِ مال از واقعیتِ پیرامونیاش است. روایت نیز دوباره به حالتِ ذهنیاش برمیگردد. قبولنشدنِ مال از سمتِ پذیرشِ بیمارستان نیز نشانهای بر عدمدرکی است که از طرفِ جامعه او را تهدید میکند. او تنهاست و این بیماری و تنهایی هم او را از واقعیت دور کردهاست و هم واقعیت را از او. سرانجامِ محتومِ او، بعد از احساسِ گناهی که از کشتنِ یک سگ (که در نظامِ فکریِ او، تنها موجودِ قابلاعتنا و معصوم و سالمِ موجود است) نصیبش میشود، رفتن به تهِ دریاچه است. شاید اینگونه حشرهها از خانه بروند. اما نه؛ حشرهها همچنان هستند و تهدید پابرجاست. فقط این بار این تمپست است که تصمیم میگیرد با آنها آشناتر شود و به صدایشان گوش کند. شاید در این صداها رازی است که کمک میکند او از واقعیتِ اطرافش منفک نشود.
All These Creatures from Charles Williams on Vimeo.
فیدان در شبکههای اجتماعی