تحلیل ساختاری فیلمنامه فیلم کوتاه «وقت ناهار» به کارگردانی علیرضا قاسمی
نویسنده: سعیده جانیخواه
فیلم کوتاه «وقت ناهار» نماینده ایران در بخش رقابتی فیلم کوتاه جشنواره کن، و بسیار نزدیک به دریافت این جایزه بزرگ بود. فارغ از اینکه با دیدن «وقت ناهار» چه احساسی داشتیم، فیلم در سلیقه ما بود یا نه، یک پرسش اساسی وجود دارد که ذهن را درگیر میکند و آن، اینکه چه چیزی در این فیلم وجود دارد که باعث میشود در جشنوارهها موفق ظاهر شود؟
اولین نکته با اهمیت در این فیلم، داشتن یک موقعیت داستانی پر تنش است. برای روشن شدن بحث بهتر است ابتدا از تعریف موقعیت داستانی آغاز کنیم. ترکیب یک یا چند شخصیت داستانی در یک زمان مشخص و در یک مکان مشخص، پیوستاری را میسازد که به آن موقعیت داستانی میگوییم. این پیوستار با تغییر هرکدام از عناصرش از بین میرود. یعنی فرض کنید شخصیت داستانی الف در یک موتورخانه و در روزی زمستانی پشت دری که قفل شده، گیر افتاده است. اگر الف در روزی دیگر در موتورخانه بود و یا اگر الف در همان روز در بخش دیگر ساختمان بود، این موقعیت داستانی ساخته نمیشد. ارتباط این سه عنصر با یکدیگر تولید کننده وضعیتی میشود که بستری برای بازگو کردن یک روایت و گاهی بستری برای ساخت یک معنای خاص خواهد شد.
در جهان فیلم کوتاه بسیاری از فیلمنامهها از یک موقعیت داستانی برای ساخت معنا و مضمون استفاده میکنند تا به این طریق از داستانگویی به شیوه متعارف آن پرهیز کنند و بتوانند روایت خودشان را به تعریف کلاسیک فیلم و داستان کوتاه نزدیک کنند. در دیدگاه کلاسیک، داستان کوتاه و فیلم کوتاه برشی از یک زندگی است. ساختن یک موقعیت بامعنا بهترین شیوه برای به دست آوردن این برش از زندگی خواهد بود. در فیلم کوتاه «وقت ناهار» موقعیت داستانی را اینطور میتوان تعریف کرد: دختری زیر سن قانونی به بیمارستان آمده تا جنازه مادرش را ببیند و هویتش را تشخیص بدهد. این موقعیت داستانی در درون خود دارای تنش است. تناقض میان سن دختر و مکان و زمانی که در آن قرار گرفته است، جوهره این موقعیت داستانی را میسازد. اگر روایت فیلمنامه را از ابتدا تا انتها به بخشهای اصلی تقسیم کنیم با چنین تقسیمبندیای روبهرو میشویم:
۱. صحنه معرفی دختر
۲. صحنه انتظار دختر
۳. گفتگوی دختر با پلیس و پزشک
۴. رفتن به سردخانه با پرسنل بیمارستان
۵. تنها ماندن دختر و جنازه
۶. بیرون رفتن دختر از بیمارستان
۷. دیدار دختر و مرد موتورسوار
به نظر میرسد به جز بخش آخر، تمام شش بخش ابتدایی در موقعیت داستانی اولیه میگنجند. همه آنها از ترکیب دختری زیر سن قانونی در مکان بیمارستان و زمان روز مرگ مادرش ساخته شدهاند. این انسجام را میتوان یکی از ویژگیهای مثبت فیلمنامه «وقت ناهار» در نظر گرفت. ویژگی مثبتی که با اضافه شدن بخش نهایی در خیابان لطمه میخورد و از یکدستی و انسجام خارج میشود.
در راستای ادامه بحث در زمینه فیلمنامه فیلم کوتاه «وقت ناهار» بهتر است نگاهی به شخصیتهای داستانی ساخته شده در فیلمنامه داشته باشیم. شخصیت اصلی، دختری نوجوان که اصرار دارد مادرش را ببیند با چند عنصر دیداری و شنیداری پرداخت میشود. برخی از عناصر دیداری برای پرداخت شخصیت دختر، لاکهای پاک شده روی ناخنش، لباس مدرسه و کیف کوله روی دوش اوست که سنِ دختر و وضعیت و طبقه اجتماعی او را تا حدودی روشن میکند. در کنار اینها، کبودی زیر چشم دختر و چهره خسته و رنگ پریده و موهای به هم ریختهاش و همینطور ظرف غذایی که درون کیفش دارد، همه عناصر دیداری هستند که تا حدودی ابعاد شخصیتی دختر را روشن میکنند. اما عناصر شنیداری، جاییست در دیالوگها، وقتی از پدرش در کمپ ترک اعتیاد میگوید، از نبودن بزرگتر در خانواده میگوید و از تصادف مادرش. حتی شکل ادای دیالوگها و جمع بستن جملههایی که در مورد خود به کار میبرد به دانشآموز بودنش صحه میگذارد: «خانم هنوز بهمون شناسنامه ندادن». دختر طوری در مقابل پیشخوان پذیرش میایستد که گویی در حال درس پس دادن به معلمش است. با اینکه این احتمال وجود دارد که دختر همه این اطلاعات را به دورغ به پرسنل بیمارستان داده باشد، اما با توجه به نشانههای دیداری میتوان تا حدودی آنچه میگوید را پذیرفت. در کنار این شخصیت اصلی، دو ـ سه شخصیت فرعی نیز در موقعیت داستانی دیده میشوند. یکی از مهمترین آنها، زنی است که متصدی پذیرش بیمارستان است. زن با لباس فرم و لحن جدی و عصبی، بیشتر از آنکه شخصیت باشد، به تیپ نزدیک است. تیپ آشنای آدمهای عصبی و بی احساس در محیطهای خشن. یکی دیگر از شخصیتهای فرعی مرد موتورسوار است. او هم با اینکه دیالوگهای چندانی ندارد، اما هم در عناصر دیداری و هم در دیالوگ، باز به تیپ نزدیک است تا شخصیت. و باز هم در معرفی او اغراق شده و بیش از حد خشن و تندخو است. از نظر پرداختِ شخصیت، دو شخصیتِ فرعی، میزان اغراق و تاکید بر موقعیت خشنی را که دختر در آن قرار گرفته، بیش از حد زیاد میکنند. درباره شخصیت اصلی هم از ابتدا تا انتهای روایت، تغییر چندانی دیده نمیشود. یعنی رشدی در شخصیت برای رسیدن به سطح تازهای از درک رخ نمیدهد. دختر نوجوان با همان شرایطی که وارد موقعیت داستانی میشود، از آن خارج میشود. شاید در این زمینه، پرداخت شخصیتهای اصلی و فرعی را نتوانیم از امتیازهای مثبت فیلمنامه فرض کنیم.
برای ساخت یک موقعیت داستانی نیاز به تمرکز بر کارگردانی و شکل دادن به موقعیت احساس میشود. در فیلم کوتاه «وقت ناهار»، انتخاب اندازه قاب و لنز با تاکید بر دختر نوجوان، تقریبا بیشتر عناصر بیرون قاب را حذف میکند و یا تنها در مواردی به عناصر بیرون قاب نظری میاندازد که آنها را از دیدگاه دختر نوجوان نمایش بدهد. با این استراتژی، تنها چند تاکید و نقطهگذاری در طول روایت احساس میشود. اولین تاکید که نمای ابتدایی فیلم است، نمای بستهای از دستان دختر نوجوان است. تشابه این نما از نظر گرافیکی و رنگهای پاک شده لاک ناخن با نمای مشابه در بخش ۵ وقتی دختر دستهای مادر را میبیند، به زیرمتن جالبی اشاره میکند. آینده محتوم دختر و تشابه وضعیت دختر و مادر با نمایش این نما برای مخاطب روشن میشود. همچنین تضاد رنگ قرمز لاک که روی سه دست دختر، مادر و مسئول پذیرش دیده میشود، با نور و رنگ فضا که عموما آبی و سبز است، تاکید ویژهای میآفریند. اما یکی دیگر از تاکیدها، نمایی است از زنی نیمهجان روی صندلی چرخدار که انگشتش با جوهر، آبی شده. تاکیدی در بخش ۲ که تقریبا غافلگیری بخش ۵ را پیشاپیش معرفی میکند و با کمی تامل میتوان گفت از جذابیت غافلگیری کم میکند و مخاطب را در وضعیتی قرار میدهد که انتظار رفتاری شیادانه از دختر در برخورد با جنازه مادر داشته باشد. مهمترین تمهید کارگردان به جز این تاکیدها، استفاده از صدای خیابان در بخش شماره ۷ برای پوشاندن دیالوگهای دختر و مرد موتور سوار است. تمهیدی که نتیجه موفقیت آمیزی ندارد. دیالوگهای دختر و مرد موتورسوار که از نظر کارگردان نیازی به شنیدن آنها نیست از بین رفته، اما در برابرش، آنچه باند صوتی را پُر کرده ارزشی استعاری ندارد و به ساخت معنای تازه کمک نمیکند، بلکه فقط آزاردهنده است. آخرین تمهید کارگردان تاکید روی نمای ناواضح نامهای ست که برای ترخیص جنازه به دختر داده شد و مچاله شده گوشه خیابان رها میشود. این بار، استعاره این کاغذ مچاله و رها شده مانند جنازه رها شده مادر استعاره جالبی است اما باز هم تاکید بر ناواضح بودن تصویر، قابل توجیه نیست. دلیلی ندارد که به شیوه متداول، تصویر نامه مچاله شده برای مخاطب واضح نشود. این تمهید هم از قدرت استعاری تصویر پایانی فیلم کم میکند.
یکی از مواردی که برای این موقعیت داستانی ارزش حیاتی دارد، چرخش داستانی است که در بخش ۵ رخ میدهد. دختر به جای تشخیص هویت مادر از درون دهان جنازه چیزی بیرون میکشد و با خود میبرد. این چرخش داستانی جذابیت موقعیت را بسیار زیاد میکند و نیمه پایانی روایت را از افت نجات میدهد اما منطق این رفتار و این وضعیت داستانی چندان روشن نیست. اگر مادر در حادثه و تصادف کشته شده است (به استناد دیالوگهای فیلم) چطور فرصت داشته چیزی در دهان خودش پنهان کند؟ اگر یک نفر دیگر این کار را کرده چرا مواد را در دهان یک جنازه پنهان کرده؟ دلیل این وضعیت داستانی و دلیل اینکه دختر حاضر است برای دستیابی به آن تا این حد دردسر و خطر را به جان بخرد در فیلمنامه روشن نمیشود. و باید دقت کرد این ابهام در مهمترین بخش داستانی، ابهام بیاهمیتی نیست. در واقع، مهمترین رفتار شخصیت اصلی و دلیل آن روشن نمیشود و تا پایان هم مبهم باقی میماند. شاید در کنار اغراق در شخصیتها، این دومین و مهمترین صدمهای است که به فیلمنامه میخورد.
در مورد تعداد نماهای «وقت ناهار» که بیش از ۱۰۰ نما بوده، باید گفت که بهنظر میرسد این تعداد نما باید ریتم تندتری را به نمایش میگذاشت که این اتفاق نیفتاد. طولانیترین نمای فیلم در صحنهی آخر اتفاق میافتد که دختر مشغول صحبت با موتورسوار است و حدودا ۷۰ ثانیه طول میکشد. پس از آن، نمایی است که دختر به همراه متصدی سردخانه از پلهها پایین میآید و وارد راهروی دیگری میشود که این نما هم حدود ۴۰ ثانیه طول کشید و شاید دلیلش ایجاد تعلیق بود، اما نکته قابل توجه این است که هر دوی این نماها، در میان تعدد نماهای متوسط تا بسته، نماهایی باز به شمار میروند. هم چنین اگر طبق جدول پایین، اثر را به سه بخش زمانی تقسیم کنیم، میبینیم که تقریبا نصف زمان فیلم تا قبل از قسمت اصلی یعنی دیدن جسد مادر اختصاص یافته و شاید اینکه نقطه اوج و بحران فیلمنامه از نظر زمانی درست واقع نشدهاند، کارکرد خود را از دست دادهاند.
با دقت در جدول میتوان متوجه شد که فیلم دقیقا به دو قسمت ۸ دقیقهای قابل تقسیم است که نیمه اول به مراتب درخشانتر اما بی دلیل طولانی است. تا حدود نمای ۱۰، تقریبا میتوان گفت که یکی در میان، نماهایی از دختر و نمای نقطه نظر او را میبینیم که بهنظر میرسد این میزان نما برای معرفی کاراکتر و فضا در یک فیلم کوتاه، زیاد است. شاید یک بازنگری در تدوین میتوانست فیلم دیدنیتر و خوش ریتمتری از «وقت ناهار» بسازد.
با وجود موارد بالا شاید بتوان میان موارد مثبت فیلم کوتاه «وقت ناهار» و موارد ضعف آن نسبتی را تعیین کرد. ساخت یک موقعیت داستانی منسجم و ایجاز در روایت (با چشم پوشی از بخش اضافی آخر) به عنوان ویژگیهای مثبت، در کنار شخصیتپردازی و اغراق بیش از حد در آدمهای داستان و ضعف منطقی در چرخش داستانی، به عنوان ویژگیهای منفی اثر، نشان میدهد که اهمیت ساخت یک موقعیت داستانی منسجم و موجز آنقدر زیاد است که فیلم کوتاه «وقت ناهار» با وجود برخی از خطاها همچنان با استفاده از این ویژگیهای مثبت خود، در جشنوارههای جهانی موفق عمل میکند.
فیدان در شبکههای اجتماعی