نوشته: هادی علیپناه
مستند کوتاه «آشو» به کارگردانی جعفر نجفی
چند هفته پیش دوستی خارجی که فیلم را در جشنواره لاپیزیک دیده بود، پیام داده که این فیلم را دیدهای؟ که چقدر فیلم را دوست داشته، فیلمی درباره عشق و اشتیاق به سینما. در جوابش گفتم فیلم را ندیدهام اما به زودی در جشنواره فیلم کوتاه تهران خواهم دید. امروز صبح در جوابش این پیام را برایش فرستادم:
«آشو» فیلم بدی ست برای اینکه نه درباره عشق به سینما که درباره اهمیت غیرت مردانه روی زن و تصاحب او همچون یک دارایی است. درباره رسم غلطی ست که حق انتخاب را از همان کودکی از فرد سلب میکند و به پسر بچه ــ به عنوان مرد آینده ــ یاد میدهد که چطور یک زن مال اوست و به دختر بچه ــ زن آینده ــ میآموزد که چطور بازیچه این مفهوم باشد. فیلم درباره این موضوع تلخ است که مرد ایرانی جذب هر موضوعی بشود همواره با ظهور عنصر غیرت و غیرتمندی موضوع جذاب را فراموش و تمام نیرویش را صرف تایید و تصویر شکوه غیرت و مردانگی میکند؛ همانطور که کارگردان این فیلم کرده. راستی این چه نوع عشق به سینمایی ست که تنها در علاقه به چند بازیگر زن خوشسیما خلاصه شده؟
فیلم کوتاه «جذر بیست سالگی» به کارگردانی رقیه توکلی
اینجا میشود از فیلم کوتاه «ساعت شش» کمک گرفت. فیلمی که با متانت و کم گویی با تکیه بر حس لحظه و موقعیتها، شخصیت و احوالاتش را توضیح میدهد و هرگز به تشدید احساسات مخاطبش فکر نمیکند. «ساعت شش» را رقیقه توکلی ساخته و اگر درست خاطرم باشد پنج یا شش سال پیش. از آن سال تا به امروز رقیقه توکلی کارگردانی چند فیلم کوتاه و یک فیلم سینمایی را در کارنامه خود دارد. شاید همین مسیر هم توضیح بدهد که چطور «جذر بیست سالگی» ایده خوبش را فدای پرگویی و بازی با احساسات مخاطب میکند. چطور دوربین حساس «ساعت شش» تلاش میکرد همزمان با شخصیت اتمسفر اطراف او را نیز ضبط کند، اما «جذر بیست سالگی» بعد از عبور فیلمساز از مسیر تن دادن به ساخت فیلم بلندی باب میل سینمای ایران (کاری نداریم که تجربه موفقی بود یا نه) بیشتر تلاش میکند پشت شخصیت نگران فیلم بدود و بلرزد و ضجههای او را با بیشتر جزئیات ممکن ثبت کند. چطور «ساعت شش» که اساسا با گذشته کار داشت با تاکید به حال گذشته را احضار میکرد و چطور «جذر بیست سالگی» با فلاش بکهای زائدش در حد و اندازههای سریالهای تلویزیونی تخیل را از مخاطبش سلب میکند.
فیلم کوتاه «نفر سوم» به کارگردانی پویا امینپوری
هر کاری میکنید با قواعد ژانر سراغ این دست فیلمهای مدعی ژانر نروید. اما با قواعد سریالهای پلیسی صدا و سیما چرا. سوال! واقعا هتل دارهای ایرانی پشت میزشان وینچسرتر آمریکایی پنهان میکنند یا این ایده ناغافل از یک وسترن آمریکایی وسط این فیلم پریده؟ (درباره این فیلم کوتاه پیش از این مفصلتر در مجموعه پادکستهای کانال فیل به بهانه جشنواره نهال حرف زدهام)
فیلم کوتاه «ضد ضربه» به کارگردانی عادل تبریزی
از خلاصه داستان فیلم شروع کنیم. زن و مردی که مالک یک مغازه بقالی هستند بر سر بیعرضگی مرد جر و بحث میکنند. چند مشتری وارد و خارج میشوند که بهانه لازم برای به زبان آورد اسم گوگوش و ابی و اصغر فرهادی و تمسخر هنرمندانی که کلماتی خارج از دایره واژگانی مردم پاک و با صفای پایین شهر را بلدند فراهم شود. مشتریها میروند و فیلم هم تمام میشود. راستی اگر شما هم مثل من با دیدن تیزر فیلم منتظر ورود کارآگاهی به وسط ماجرا هستید زیاد دلخوش نباشید. فیلم همچون شخصیتهای با صفایش صداقتی مثال زدنی هم دارد و تیزر به شکل دیگری به فیلم ربط میکند. اینکه چطور میتوان در عین دروغگویی از برخی ارزشهای موکد بر صداقت و صمیمیت و صفا دم زد.
شاید کمتر فیلمی چنین عصاری تمام و کمال ابتذال فیلمفارسی در کالبد فیلم کوتاه باشد. بگذریم. امیدوارم شما هم مثل من از خواندن توضیحات اضافه زیرنویس و کپشن انگلیسی فیلم خطاب به مخاطبان محترم خارجی لذت برده باشد.
فیلم کوتاه «سونا» به کارگردانی مریم مهدیه
دربان باشگاه اسب سواری اجازه ورد به شخصیت فیلم و بچههایش را نمیدهد. اما او بدون توجه از وردی عبور میکند و دربان هم اعتراضی نمیکند. در میانه فیلم دوباره با دربان و ممانعتش مواجه میشویم. اینکه دربان و دروازه دقیقا در همان جای قبلی حضور دارند چندان مهم نیست چون فیلمساز اهمیتی به جغرافیای فیلم و تصویر مخاطب از لوکیشن به عنوان عنصری احتمالا مهم در توصیف وضعیت روحی شخصیت نمیدهد! این بار شخصیت همچنان بدون دلیل وارد نمیشود و برمیگردد.
شاید بهتر است به عقب برگردیم. به ایده دو خطی فیلم. زنی به دنبال شوهری که چند ماهی ست ندیدهاش به محل کار او میرود. نه تنها او را پیدا نمیکند بلکه متوجه میشود احتمالا دیگر او را نخواهد دید. این شخصیت در همین ایده دو خطی نیاز به توضیحات مشخصی درباره انگیزههایش و عواقب چنین اتفاقی بر او دارد. توضیحاتی که حضور مقدمه و موخرهای را ضروری میکنند. اینجا دیگر قاب مربع، لرزش دوربین، رنگ زرد تشدید شده، دیالوگهای چندگانه و کفشهای نامناسب زن که راه رفتنش را سختتر میکنند عناصری ناکارآمدند. ما اصلا با این شخصیت همراه نیستیم… چون نمیشناسیمش.
راستی خواهش میکنم حواستان باشد که هر ایراد ریزی روی پرده سینما ۱۰ برابر بزرگتر نشان داده میشود. این یکی از مصادیق بیرحمی سینما ست. این که در ابتدای فیلم شخصیت مکث میکند که ماشینها عبور کنند تا بعد دیالوگش را بگوید، چندان شروع خوبی برای شخصیت پردازی مناسب چنین فیلمی نیست.
فیدان در شبکههای اجتماعی