نوشته: هادی علیپناه
فیلم کوتاه «آتامان» به کارگردانی احسان عباس زاده
«آتامان» نزدیکترین خویشاوند «عوارض خروج» محمد نجاریان است. اما نسخه واروی آن. تقریبا هر اشتباهی که لازم است را مرتکب میشود که لحظات و ایدههای فیلم در مجموع تا حد سریالهای شبکههای استانی سقوط کند. اما در نهایت عصارهای از تلاش برای درک وضعیت و شخصیتهایش درون فیلم جاری ست که من را وادار میکند با فیلمساز همراه باشم. این همراهی البته بیشتر به یک درخواست هم شبیه است. اینکه ادامه بده و جهانت را بساز. اینکه در مقابل سینمای یک شکل و بیمار بایست و همه دیده نشدنها را به جان بخر. این که بدان هرچقدر هم کم تعداد، اما همدلانی چون من در گوشه و کنار این سینما داری که منتظر دیدن فیلم بعدیات هستند. فیلمی با همان منش و لحنی که تو میخواهی، نه آن شکلی که از تو طلب میکنند. یاد جملهای قدیمی میافتم که اغلب جوانهای فیلمساز در روزگار گذشته بیپروا بیانش میکردند و امروز فراموشمان شده. «فیلمهای من جهان را تغییر خواهد داد». این تغییر تنها با ایستادن و ایستادن به دست خواهد آمد، نه از ملحق شدن و هم شکل شدن. من با کمال میل تمام ضعفهای «آتامان» و آتامانهای دیگر را به آغوش میکشم.
فیلم کوتاه «او که اهلی نشد» به کارگردانی صالح کاشفی
بیایید از خودمان یک سوال بپرسیم. سینمای به اصلاح معترض ما در تمام این سالها چه کرده؟ جز اینکه بگوید جامعه ما بیمار وضعیت و آسیبها ست. که ما بیماریم و ببینید بیماری ما را. ببینید دملهای چرکین و زخمهای کریه ما را. چرا کسی از اینکه این بیماری ناشی از چیست و راه درمانش حرف نمیزند؟ چرا کسی از اعتراض به این بیماری و عاملانش، از مبارزه با این بیماری حرف نمیزند؟ چرا همه فیلمسازان ما صرفا چشمهای نظارهگرند؟ این نظارهگر بودن صرف، برای این همه سال، چیزی جز همدستی ست؟ چیزی جز سوء استفاده است؟ «او که اهلی نشد» چنین اعتراض و مقاومتی را در ذات خود دارد. او صرفا نظارهگر دختری تو سری خور نیست که معلمش، مدرسه و مسابقهاش تحقیر و خردش میکنند. بلکه فیلمساز کنار شخصیتش، هم عرض او، دختر دیگری را همراه میکند که به او و به ما شیوهیها مقابله با بیماری را بیاموزد. طبعا نسخهای جادویی در دست ندارد. قرار هم نیست داشته باشد. از یک فیلمساز بیست ساله انتظار رهانیدن نداریم اما امیدواریم این منش فراگیر شود. بیایید برای یک لحظه هم که شده سکانس پایانی فیلم را فراموش کنیم و به باقی نظارهگران حاضر در این جشنواره نگاه کنیم. بسمان نیست؟ بله هم ما و هم جهان میدانند که ما بیماریم. خب کو راه درمان؟
فیلم کوتاه «والو» به کارگردانی سجاد قنبرپور
وقتی در مورد فیلمها حرف میزنیم، عموما یا با کارگردان، یا فیلمنامهنویس و یا مخاطبان آن حرف میزنیم. اما من اینبار دوست دارم با بازیگر زن این فیلم حرف بزنم. در مورد سکانس کذایی سقط جنین هم. در مورد حسش در لحظهای که آن سکانس را بازی میکرده. آیا واقعا یک زن میتواند با فشار دادن شکمش مثل باد نفق، جنین چند ماهه را از بدنش دفع کند؟ توهین به زن، توهین به انسان شاخ و دم که ندارد. همین است. اینکه به هر تخیل خزئبلی تن بدهی و با آن هم دستی کنی. هم برای عوامل این فیلم و هم برای جشنوارهای که چنین توهینی به انسان را به نمایش گذاشته متاسفم.
راستی قبل از جشنواره تعدادی از فیلمسازان زن به نسبت تعداد مردها و زنها در بین اعضای هیات انتخاب جشنواره اعتراض داشتند. چرا کسی به تصویری که از زن در فیلمها هست اعتراضی ندارد؟ این یکی مسئله مهمتری نیست که با حل شدنش آن دیگری خود به خود حل خواهد شد؟ خط مقدم را رها کردهاید و در پشت جبهه با سایهها میجنگید؟
فیلم کوتاه «زرد خالدار» به کارگردانی باران سرمد
مشکل «زرد خالدار» اینجا ست که مثل شخصیتش با کسی حرف نمیزند. تعدادی قاب زیبا داریم و شخصیتی که مسئلهاش را باید با حدس و گمان پیش ببریم. اینجا ست که اگر در کار حدس زدن خبره نباشید فیلم را دوست نخواهید داشت. برای اینکه مخاطب با شخصیت همراه باشد باید نقاط اشتراکش با او را تشخیص دهد یا درگیر جهان و وضعیتش بشود. در غیر این صورت، ما همگی فکر میکنیم که روحی تک افتادهایم در این جهان غریب.
فیدان در شبکههای اجتماعی