نوشته: هادی علیپناه
فیلم کوتاه «دراپ» به کارگردانی شاهین حق شعار
این یکی از وسط فیلم چتی ــ دانشجویی جشنواره نهال یا سایه تا به اینجا جان سالم به در برده. فیلمی مشتق از صد فیلم برتر IMDb و انیمههای ژاپنی که حواسش نیست وقتی قرار است پای قیصر و غیرت مرد/گرگهای زخم خورده را وسط بکشد، در تهران شبها مثل نیویورک دم به دقیقه هلیکوپتر از بالای شهر رد نمیشود. یا هنوز تکنولوژی به حدی پیش رفت نکرده که با نگه داشتن دکمه پاور ایفون به بیسیم پلیس وسط شوند. یا دسته اسکناس دلار را که بُر بزنی مثل یک دست کاغذ A4 صدا نمیکند. از این موارد اگر عبور کنیم با فیلمنامهنویس خلاق چکار باید بکنیم که با تمام شدن کلماتی که برای جملهسازی در اختیار دارد، دو بار بازیگرها را خاموش میکند و منظره نشانمان میدهد. البته که اگر استنباطمان از شخصیت در حد عروسکهای فیلم کوتاه «اسباببازی» (نیما رحیم پور) باشد میتوانیم هر جا که کم آوریم دکمه پس کلهشان را بزنیم تا خاموش شوند.
راستی اگر برای یک بار هم که شده از کنار کارتنخوابهای پراکنده در سطح شهر عبور کرده باشیم دیدهایم که لباسها و اکسسریهایشان را از کتاب فروش خانه هنرمندان نمیخرند.
فیلم کوتاه «بیریختی» به کارگردانی محمد رحمتی
سینمای ایران شبیه خیابان بیصاحبی شده که هر گوشهاش دعوایی به پا ست و مردم حریصانه دور دعوای بزرگتر و پر سر و صداتر جمع میشوند. این وسط گروهی هم هستند که برای بازار گرمی بیشتر تلاش میکنند دعواهای بزرگتری راه بیاندازند تا با تعداد چشمهایی که به تماشای عربدهکشی و قمهکشیاش جمع میشوند برای رقبا کری بخوانند. دعوا هر چقدر بزرگتر، لاتها هر چقدر دهن دریدهتر و قمهها هر چقدر درازتر، امتیاز و تعداد تماشاچی بیشتر.
برشت جملهای دارد که دقیقا توصیف وضعیت ماست. اگر در کشوری مردم دور دعواهای خیابانی جمع میشوند یعنی در آن کشور تئاتر وجود ندارد. تئاتر را اگر مساوی فرهنگ در نظر بگیریم کارمان زار است. این وسط یک سری دلال دعوا هم داریم که بازار رقابتشان گرم این وضعیت است.
دوستی میگفت «چقدر فیلم خوبی بود. دختری که صندلی کناریام نشسته بود دستش میلرزید». سینما و سینماگری که به خودش اجازه بدهد با روان مخاطبش (بخوانید مردم) چنین بازی کند، دارد جنایت پنهانی را مرتکب میشود. در چنین شرایطی سینما خاصیت درمانگری خود را از دست میدهد و خود به منبع بیماری تبدل میشود. حالا میتوانیم از شدت جیغ و هورای این ملت بیمار برای فیلممان لذت ببریم. مهم نیست ریشه این هیجان از کجاست، مهم این است که برای تجارت و نفع شخصی ما ست.
فیلم کوتاه «بیا پیش عمو» به کارگردانی فرشاد ارشادی
سینمای عاریهای دقیقا سینمایی است که بدون هیچ منطقی شمشیر سامورایی میکشد و قصد جان مرد ریسه کشی شدهی رقصان را میکند. میتوانیم تعدادی منتقد عاریهای هم پیدا کنیم که هر شب برایمان دست بزنند و کنار مخاطبی که نمیداند از کجا خورده پز روشنفکری بدهیم که شما سینمای ویندینگ رفن را ندیدهاید. اما غافل از اینکه جناب ویندینگ رفن همین چند ماه پیش با یک سریال تلویزیونی بن بست ایدههای بصریاش را نشانمان داد.
سوال: فیلمسازان ما دقیقه کجا زندگی میکنند؟ کدام سیاره؟ کجای این کهکشان راه شیری؟
فیلم کوتاه «زوزه مرد» به کارگردانی رضا گمینی
بلیط فروشی برای این دوره جشنواره فیلم کوتاه تهران علاوه بر به ارمغان آوردن نظم و آرامش در سالنها، تجربه ثانویهای بسی با ارزشتر نیز با خود به همراه داشت که به نظرم مدیران جشنواره باید به خاطر داشته باشند و در اجرای برخی تصمیمات خود برای سامان دهی دیگر بخشهای جشنواره از آن استفاده کنند. این که هر اعتراضی ماهیتی دو گانه دارد. اعتراضها در ظاهر خود مدعی هر مسئلهای هم که باشند، در ذات خود یا قائم به نفعی شخصی هستند یا نفعی جمعی. این که هر بار با هر اعتراضی که در نهایت منتج به یک نفع شخصی ست عقب نشینی کنیم، حکایت ما حکایت ملانصیر الدین و خرش خواهد شد. به نظرم اعتراضها زمانی باید شنیده شوند که صادقانه و آشکارا در طلب نفعی جمعی مطرح شدهاند. در نهایت فرد یا گروه معترضی که نفعی جمعی را مطرح میکنند معضلی را فراتر از دامنه منافع شخصی خود حس کرده و برای بهتر شدن امر کلی دست به اعتراض زدهاند. این نوع اعتراض همواره حاوی نوعی دغدغهمندی نیز هست و البته به همان نسبت کمیاب.
آها راستی تا یادم نرفته، ما هم سریال «مردگان متحرک» را دیدهایم، هم فیلم «مکان ساکت» را. بین خودمان باشد کمی هم شعور داریم.
مستند کوتاه «آهسته و آرام» دلاور دوستانیان
این پنجمین فیلمی ست که از دلاور دوستانیان میبینم. به نظرم زمانش رسیده که فیلمساز به جای نشان دادن قصههای دم دستی از زندگی حیوانات، آرام آرام با توجه به رابطه خودش با طبیعت سراغ موضوعات عمیقتری برود و در فیلمهای بعدی با استفاده از همان دوستان ریز و درشتش توضیح بدهد که چه چیزی باعث میشود اینقدر با دقت و حوصله رفتار حیوانات را نظاره کند و از آن لذت ببرد. شاید یکی از مهمترین مفاهیم مطرح در زیست انسان امروز قطع شدن رابطه او با طبیعت است. انگار ما فراموش کردهایم که خودمان یکی از همین حیواناتیم و خواستگاهمان یکی ست. امیدوارم دلاور دوستانیان سراغ ایدههای مهمتری برود و ابعاد تازهای از طبیعت را نشانمان بدهد. به نظر برای این کار کافی ست از رابطه و علاقه خودش به طبیعت شروع کند. من دوست دارم از اون بپرسم چرا اینقدر علاقه دارد زندگی حیوانات را نشانمان بدهد و امیدوارم فیلم بعدی جوابی برای این سوالم داشته باشد.
فیلم کوتاه «لذتهای گناه آلود» به کارگردانی مهدی فرد قادری
شاید شما برخلاف من از «موناکو» (آرمان خوانساریان) خوشتان آمده باشد. در این صورت دعوت میکنم حتما «لذتهای گناه آلود» را ببینید. و بعد به این سوال پاسخ دهید که این همه شباهت برای دو فیلمی که تقریبا همزمان با هم ساخته شدهاند از کجا نشای میشود؟ جواب البته ساده است. میتوانید به این موضوع فکر کنید که یک سری ایدهها انگار نخستین ایدههایی هستند که در مواجهه با پدیدهها به ذهن هر فیلمساز/شخصی میرسند. فیلم کردن اولین ایده به ذهن خطور کرده چیزی شبیه به نوشتن یک استاتوس یا گذاشتن استوری در شبکههای اجتماعی ست. چیزی شبیه به تجربه «اکو» (مهین صدری). من ترجیح میدهم سمت فیلمهایی مثل «دیدن» (سهیل امیرشریفی) بایستم که قدری وقت میگذارند تا مخاطب را با سوالهایی جدیتر و موقعیتهای پیچیدهتر مواجه کنند.
فیدان در شبکههای اجتماعی