نگاهی به فیلم کوتاه «انسان مه آلود» به کارگردانی احمد سهی
نوشته: میلاد مهیاری
من چنینام. احمقم شاید!
که میداند
که من باید
سنگهای زندانم را به دوش کشم.
احمد شاملو
تلخ و گزنده همچون یک شعر اعتراضی. حرکت از ساحت اسطوره در بستر ملال سرد و سرکوبگر زندگی. با شخصیتی که گویی عصارهای ست از روشنفکران سرخورده و منزوی تاریخ. با نگاهی سلبی و زاهدانه.
جهانی غریب که وامدار استتیک ساکن و زجرآور سهراب شهید ثالث است و در ساحت تماتیک پوچگرایی سبکپردازی شده رئالیسم شاعرانه فرانسه را نمایان میکند.
آنچه «انسان مه آلود» را جدا میسازد از دیگران، نگاهی ست فرمیک به جهان پیرامون. نگاهی که نشات گرفته از روح سرکش و در عین حال ساکن فیلمساز است. سرکش از آنجا که مقلد نیست و در پی تجربه است. تجربه که از زیست خلاقانهاش میگذرد.
ساکن همچون یک مراقبهگر. مشاهدهگر واقعیت بیرون و رخنه ذره ذره آن به درون. آزاد شده از بند بیطرفی مرسوم که نه تنها بیطرف نیست که بیجهت است. ترسو و خنثی ست. بیسواد است و دغل کار.
«انسان مه آلود» فرم میشناسد. نگاه فرمیک میشناسد. دریافت حسی را درک کرده.
«انسان مه آلود» مینیمالیسم را هضم کرده و سوار است بر آن. مینیمالیسم یک ترفند سود جویانه برای پز روشنفکرانه و یا مالهکشی بر معایب نیست. مینیمالیسم چنان بافته میشود در روح و جان اثر که قابل تفکیک و مواجه جداگانه نیست.
فیلمساز شاعرانگیاش را در هایکو جست و جو میکند. سکون و سکوت و ایجاز هایکو را و ضربه پایانیاش را و درک لحظه را. که شاکله اصلی روایت را میسازد. روایتی که خود بنیاد است و قائم به ذات. به دور از اصول و قواعد رایج که منجر به حس میشوند و یا تولید معنا. روایت اثر خط بطلان بر آنچه بوده میکشد و پای خود را بر نبودهها میگذارد و از نو میسازد به قصد تولید اتمسفر.
فیلمساز که ابتدا در یک دوران پیشاخلقتی در وحدت با اتمسفر ملال سیر میکرده این وحدت زیست شده را از منشور ذهن رد میکند و اینچنین امر زمان برش مستولی میگردد و به کثرت میگراید. روایت ساخته میشود. آنچه روایت شده به تصویر کشیده میشود ولی همچنان آن جوهر و روح پیشاخلقتی درونش جاری ست. نسخه نهایی آماده میشود. اکنون این تجربه حسی و شهودی پیشاخلقتی بعد از عبور از کثرت در جهان عینی به وحدت میرسد. حالا دیده میشود و میبیند و ادامه مییابد. فرم تولید شده. حالا یک وجود تشخص و تعین یافته و نفس میکشد.
«انسان مه آلود» مخاطب را با یک روز کاری یک کلید ساز همراه میکند. کلید سازی که هر روز صبح بعد از ورود به کارگاهش کلید کارگاه را دور میاندازد و تا آخر زمان کاریاش مشغول ساختن کلیدی برای روز بعد میشود.
کلید ساز «انسان مه آلود» تجربهای گران بها بر دوشش دارد. از سیزیف گرفته تا کامو و سارتر تا نیچه و داستایوفکسی. او با اراده معطوف به قدرتش تبدیل به شخصیت خود برنده میشود. و مانند یک ابر مرد با آگاهی از اضطراب اگزیستانسیالیسم، پوچی و ملال هستی را میپذیرد. و چون بودا پشتش را به آن میکند. او آگاهانه کلید ورود به جهنم ملال را میسازد تا اسیر ملال نشود و همچون قفلهایش و تمام اجزا داخل کارگاه در مه فرو نرود و مسخ نشود. پذیرش و مشاهده ملال متفاوت است با غرق شدن در آن. میتوان با ملال زندگی کرد و نسبت به رنج آن آگاه بود ولی جزیی از آن نشد و چه زیباست این نگاه که یادآور عرفا بزرگ است از حافظ گرفته تا بودا.
فیلمساز به دنبال تولید یک اتمسفر است. او پایش را از تولید معنا که کارکرد رویکرد عرضی درام های مدرن اروپایی ست فراتر میگذارد و جهان تماتیکش را به آرامی بسط و گسترش میدهد تا اتمسفر دلخواهش را تولید کند. جایی که معنا ارزشش را از دست میدهد و فقط و فقط تصویر میماند.
به یاد بیاورید صحنه بینظیر صبحانه خوردن را و زاویه دوربین را و پوست کندن تخم مرغ را که جان میکاهد. دوربین خدایی میکند و مخاطب هم به تبع آن. و چقدر زندگی انسان از دیدگاه خالق ناامید کننده است و فرساینده. انسانی که روح خودش را در لابهلای ملال زندگی جاگذاشته. (بعد از اتمام صبحانه شخصیت پشت میزکارش مینشیند ولی دوربین سرجایش مانده و از زاویه میز صبحانه او را قاب میکند انگار که قسمتی از وجود شخصیت جا مانده).
بدون شک سینما مهندسی دوربین و یا قوانین قاب بندی و… نیست. ولی اگر فرم محقق شود آن وقت تمام اجزا حتی کوچکترین حرکات دوربین هم در جهت ترسیم جهان فرم یافته فیلمساز است. و خاصیت پلاستیکی خود را از دست میدهد و تبدیل به جزیی از استتیک اثر میشود. اکنون ملال فراتر از کارکرد تماتیک و یا شماتیکش میرود. اتمسفر ملال تولید میشود. در این اتمسفر تمام اجزا از روایت گرفته تا عناصر بصری در یک کل واحد حل شدهاند و فنا یافتهاند.
در میان این حجم از ملال چه شورانگیز است نگاه برآمده از ناخودآگاه فیلمساز. قهرمان او تسلیم نمیشود و قصد خودکشی ندارد. او تلخ است ولی تلخی ناشی از آگاهی. او پشت پا میزند ولی دست از تلاش برنمیدارد. همانطور که سورن کی یر کگور در رساله تکرار میگوید: تکرار حرکتی رو به جلو ست، تولید چیزی نو نه باز تولید چیزی قدیمی. از این لحاظ، تکرار فقط یکی از وجههای تولید یا ظهور امر نو نیست: امر نو فقط و فقط از تکرار پدید میشود.
فیلم را در ودیو ببینید.
فیدان در شبکههای اجتماعی