درباره فیلم‌های کوتاه «کاج»، «بازدم» و «هارمونی» ساخته محمد هرمزی

نوشته: هادی علی‌پناه

محمد هرمزی یکی از آن فیلم‌سازانی ست که بر حسب یک اراده شخصی یا سرخورده از دریافت حمایت ارگان‌های دولتی مسیری مستقل برای فیلم‌سازی خود انتخاب کرده است. مستقل به این معنا که او حداقل در سه فیلم مورد بحث این متن تهیه کننده فیلم‌های خودش است. پیش از این فیلم کوتاه «کاج» را از او دیده بودم. اما به واسطه پذیرفته نشدن فیلم‌های دیگرش در جشنواره‌های داخلی (حداقل آن‌هایی که من مخاطبشان بوده‌ام) فیلم‌های دیگر او را ندیده بودم. اما حالا به لطف اکران سه فیلم کوتاه او بر روی وب سایت هاشور امکان دیدن فیلم‌هایش فراهم شده. «کاج» را قبل از دیدار دوباره به خوبی به یاد داشتم. داستان مردی که درگیر بحران مالی و خانوادگی، در جدال با اخلاق مداری خود چاره‌ای جز انتخاب غیراخلاقی‌ترین گزینه ممکن پیدا نمی‌کند. می‌شود پذیرفت که منطق اقدام پایانی شخصیت اصلی برای تعدادی از مخاطبان فیلم غیر قابل درک باشد اما فیلم با شبیه‌سازی یک عکس منتشر شده در نشریات از یک حادثه واقعی بیش از منطق روایی پشت خودش را به منطقی جامعه‌شناختی گرم می‌کند. ما در کشوری زندگی می‌کنیم که گاه تن دادن به چنین کنش‌های غیر اخلاقی تنها راه چاره به نظر می‌رسد. یا حداقل بروز چنین حوادث تلخی اصلا بعید به نظر نمی‌رسد. از این رو هم فیلم تا حدی با این حس مخاطب تمام می‌شود که: گویی راه دیگری نبود. و این برگ برنده یک فیلم کوتاه موفق هست.

پیش از آنکه در مورد فیلم‌ها بیشتر صحبت کنیم باید بر این مسئله تاکید کنم که هرگز «مستقل بودن»، «سانسور یا توقیف شدن» و «پرداختن به موضوعات خط قرمز» هیچ فیلمی را واجد کیفیتی زیبایی شناختی نمی‌کند. بر خلاف بازی‌های رسانه‌ای معمول که گاه و بی‌گاه همه ما به آن تن می‌دهیم، هیچ فیلم «مستقل» یا «سانسور شده» نمی‌تواند قطعا فیلمی خوب یا حتی حداقل متوسط باشد. و طبعا تجربه موضوع را همگی ما داشته‌ایم که با برچسب‌های این چنینی مشتاق دیدن فیلمی شده‌ایم و بعد از دیدن فیلم از کیفیت پایین آن سرخورده شده‌ایم. برای خود من شخصا، در مورد فیلم‌های محمد هرمزی تنها انگیزه، کنجکاوی دیدن فیلم‌های کارگردانی بود که یک فیلم قابل توجه از او دیده بودم. کما اینکه هرگز حداقل در فضای رسانه‌ای چنین برچسب‌هایی به این سه فیلم چسبانده نشده است.

فیلم کوتاه «کاج» موفقیت خود در طرح مسئله‌اش را با احترام به لحظات تنهایی شخصیتش به دست می‌آورد. هرچند این لحظات در طول فیلم کم و کوتاه هستند اما حضورشان به مخاطب امکان همراهی بیشتر را می‌دهد. و خب چنین داستان پر تنشی قطعا به همراهی مخاطب نیاز دارد. با این حال هرمزی دچار نوعی برداشت غلط از تنش‌های درونی هر نما و مهم‌تر از آن تنبل در نوشتن گفتگوهای دقیق برای شخصیت‌های خود است. این ایرادها در «کاج» را می‌شود به حساب کم تجربه‌گی و سخت بودن موقعیت‌های فیلم دانست اما با دیدن دو فیلم کوتاه دیگرش «بازدم» و «هارمونی» این ایرادها دیگر راه به تنبلی می‌برند تا بی‌تجربه‌گی. هر چند تدوین «کاج» هوشمندی‌هایی مانند انتهای صحنه اقدام به خودسوزی را در خود دارد. با این حال در اغلب اوقات با راهنمایی ناپخته کارگردان در سر صحنه انرژی نماها را هدر می‌دهد. به نظر می‌رسد نویسنده/کارگردان در مرحله نگارش فیلم‌نامه بیش از اندازه برای لحظات قطع شدن نما و رفتن به نمای بعدی ــ چه در قالب پلان‌ها و چه در سکانس‌ها ــ تصمیم قطعی می‌گیرد و در سر صحنه آزادی عملی خودش این بار به عنوان کارگردان را محدود می‌کند. تقریبا بر کسی پوشیده نیست که آنچه روی کاغذ نوشته شده عموما در لحظه اجرا جواب درست را نمی‌دهد (یا بی‌روح به نظر می‌رسد) و کارگردان باید تا حدی خودش را از ایده‌های فیلمنامه‌ای تدوین رها کند تا زمینه برای خلاقیت تدوینگر و رسیدن به «پویایی» برداشت‌ها فراهم شود. کیفیت پایین بازی بازیگران و بازیگردانی ناکارآمد طبعا در مرحله تدوین دردسرهای زیادی را به بار می‌آورد اما حداقل در مورد دو فیلم کوتاه از این مجموعه چنین مشکلی کمرنگ‌تر از استراتژی‌های اشتباه کارگردانی در مرحله برداشت نماهاست.

موضوع دوم که مرا وادار به استفاده از واژه «تنبلی» می‌کند نوعی ساده انگاری در مرحله نگارش دیالوگ‌هاست که به ترتیب در «بازدم» و بعد در «هارمونی» موقعیت فیلم‌ها را در فرم نهایی‌شان دچار مشکلات اساسی می‌کند. «بازدم» در مورد پدر و پسری ست که در یک بزنگاه غریب هر دو با حقایق سخت گذشته و آینده خود روبه‌رو هستند. دوباره مسئله اصلی فیلم و شخصیت‌هایش انتخاب‌هایی ست که این بار از پیش اتخاذ شده‌اند اما کماکان ناگزیر به نظر می‌رسند. اما این بار کیفیت نگارش دیالوگ‌ها و کم کاری کارگردان در طراحی دکوپاژها و میزانسن‌ها کیفیت بصری فیلم را دچار نقصانی غیرقابل برگشت می‌کنند. انگار که کارگردان تمام توان خود را بر سر نمای دادن خبر بیماری به پدر و البته پلان پایانی گذاشته است و باقی را رها کرده. هر دوی این موقعیت‌ها به خوبی کار می‌کنند و اولی چرخش کلیدی داستان و دومی حس پایانی ناگزیر بودن وضعیت را به خوبی منتقل می‌کنند. اما فیلم در باقی لحظات مخاطب را «سخت» با خود همراه می‌کند و اصلا بعید نیست که مخاطب جدا شده از فیلم دیگر قدرت نمای پایانی را درک نکند. با این حال این نما برای من یادگاری ارزشمندی ست که از تماشای این سه فیلم کوتاه، به یاد می‌سپارم.

«هارمونی» فیلم کوتاه پلان سکانس محمد هرمزی با قراردادن زن و مردی در یک موقعیت بلاتکلیف در تلاش برای برقراری هارمونی بین این دو است. یا حداقل انتقال هارمونی بین این دو به مخاطبش. موقعیتی که به ظاهر و با توجه به جایگاه شخصیت‌هایش نسبت به یکدیگر چندان هارمونیک به نظر نمی‌رسد. اما به مرور شاهد از میان رفتن این پیش فرض خود خواهیم بود. با این حال این وضعیت درگیر سندرمی ست که نمونه‌های بسیاری در فیلم کوتاه دارد و هر چند وقت یک بار در فیلم کوتاهی دیگر تکرار می‌شود. آوردن یک کارگر جنسی به درون قاب مخاطرات خودش را دارد. مخاطراتی که بعد از دیدن ده‌ها فیلم کوتاه در این سال‌ها با حضور چنین شخصیت‌هایی، فکر می‌کنم این اطمینان را به من می‌دهد که بگویم پرداختن به آن برای یک فیلم‌ساز در ابتدای مسیر فیلم‌سازی‌اش کار اشتباهی ست یا آنقدر که به نظر می‌رسد دست‌یافتنی نیست. چون هر بار به برداشت‌هایی سطحی، موقیعت‌هایی سطحی و بدتر از همه گفتگوهایی سطحی منجر می‌شود. «هارمونی» نه تنها از این قاعده مستثنا نیست که بزرگ‌ترین ضربه را نیز از تکرار همان اشتباهات می‌خورد. نیت فیلم‌ساز را درک می‌کنم. بن‌بستی که شخصیت‌ها درون آن گرفتار هستند و علارغم تکاپو یا حسن نیت‌هایشان گریزی از آن نمی‌یابند نیز همینطور. اما کمرنگ کردن انگیزه‌‌های فردی شخصیت مرد تا حدی که هیچ از آن‌ها نگویی و دیالوگ‌هایی که به کلیشه‌ای‌ترین شکل ممکن نوشته شده‌اند تمام حسن نیت فیلم‌ساز را به باد می‌دهند. درک می‌کنم یک زن در چنین وضعیتی آنقدر بی‌اعتماد و شکاک باشد اما در این گفتگو سمت سوم ماجرا که مخاطب است به کل فراموش شده. اگر چیزی هم اتفاق می‌افتد در سطحی دور از مخاطب رخ می‌دهد. از این رو پایان فیلم که عملا در شکل فعلی‌اش اتفاقا باید غافلگیر کننده باشد بیشتر بلاتکلیفی به بار می‌آورد. استراتژی فیلم‌ساز برای برداشت بلند هم علاوه بر دردسرهای معمول برداشت‌های بلند تمام سنگینی کار را روی شانه بازیگران فیلم انداخته و البته نویسنده که هیچ کدام چندان سربلند از این آزمون بیرون نمی‌آیند. در این بین طبعا سهم نویسنده تنبل بیشتر است. مهم نیست که مخاطب با اندکی زحمت بیشتر موقعیت‌ها را درک می‌کند. مسئله اینجاست که وقتی خلاقیت و هوشمندی از روند نگارش گفتگوها حذف می‌شود موقعیت‌ها بسیار آشنا، در نتیجه خسته کننده و طبعا بی‌اثر از کار در می‌آیند.

با این حال تجربه تماشای دوباره «کاج» و نخستین مواجهه با «بازدم» و «هارمونی» خوبی‌های خودش را هم دارد. فیلم‌سازی که می‌شود درکش کرد. دغدغه‌هایش را فهمید و علارغم بی‌تاثیر یا کم رمق بودن نتیجه کارش نیروی اراده‌اش برای درک آدم‌ها و مسائل پیرامونش را لمس کرد. هر چند این رابطه دور بین مخاطب و فیلم‌ساز چندان دستاورد با ارزشی نیست و امیدوارم محمد هرمزی با تلاش بیشتر در ادامه مسیر برای غنی‌تر کردن این رابطه همت بیشتر صرف کند.

هر سه فیلم را می‌توانید روی وب‌سایت هاشور ببینید.

پیوند کوتاه: https://www.fidanfilm.ir/?p=15552