دربارهی فیلم کوتاه «جانوران سایه» به کارگردانی جری کارلسون
نوشته: فرید متین
«راز» بزرگترین مؤلفهی «جانورانِ سایه» است. و راز احتمالا جذابترین چیز در دنیاست. مخفی است و برای فهمیدنش به هر دری میزنیم و غالبا هم بهدستش نمیآوریم. اصلا همین هم جذابش میکند: ذاتِ بهدستنیامدنیاش. در بینِ فیلمهای سالِ گذشته، «سوزاندن» (۲۰۱۸، لی چانگدونگ) واجدِ چنین کیفیتی بود. کیفیتی که در شخصیتِ پسرِ پولدارِ فیلم جلوهگر میشد و درامِ اصلیِ فیلم حولِ هماو پیش میرفت. او میخواست انباری را آتش بزند و میگفت: «اگه خیلی بهش نزدیک بشی، نمیبینیش.» و اصلیترین چیز در موردِ رازها شاید همین باشد. اینکه هرچهقدر به آن نزدیکتر میشوی، دورتر میشود.
اینجا هم، در «جانورانِ سایه»، این سایههایند که بزرگترین رازِ فیلم را شکل میدهند. رازی که شخصیتِ اوّلِ فیلم، دختربچهی موبوری که آدابِ زندگیِ عجیبوغریبِ آدمبزرگها را هم هنوز یاد نگرفتهاست و نمیتواند مثلِ آنها گام بردارد یا سلامعلیک کند، بیش از همه درگیرِ آن است و زودتر از بقیه متوجهش میشود. او فرق دارد (و این را شاید بشود از چتریِ عجیب و دفرمهی موهایش هم دید) و تنها کسی است که سایه را میبیند و بعدتر هم آن را به داخلِ خانه راه میدهد. او تنها کودکِ جمع است که انگار چیزی از بازیِ درحالِانجام نمیفهمد ــ دو کودکِ دیگر خیلی عادی رفتار میکنند. و او کسی است که در میزانسنی با سایه یکی میشود.
بازیِ سایهها جریان دارد. آدمها میرقصند و سایهشان روی دیوار رفتوآمد میکند. و فرقِ این سایهها با سایهی ابتدایی چیست؟ چه کیفیتی خودِ این سایهها را از هم متمایز میکند؟ آن سایهی ابتدایی که دخترک نمیفهمدش با سایهی آدمهایی که نمیفهمدشان چه فرقی دارد؟ او البته تنهای تنها هم نیست و انگار زنی بزرگسال هم در میانِ جمع هست که چندان از بازیِ بقیهی مهمانها خوشش نمیآید یا نمیتواند با آنها همگام شود ــ هرچند که سعی هم میکند. زنی که در آخر طرد میشود و به استراحتی اجباری محکوم. او درواقع ادامهی دخترک است. کمااینکه در پلانِ زیر هم بر این معنا انگشت گذاشته میشود.
تا اینکه سایه خودش را در مهمانی نشان میدهد. مهمانها هم او را میبینند و آرایشی نظامی میگیرند. خودشان را به هم میچسبانند؛ آنگونه که در رقص هم این کار را کردهبودند. و اینجا جایی است که سایه بُعدی جسمانی مییابد. اولا کُشته میود و ثانیا از راهپله به انبار منتقل میشود و ردّی مثلِ دوده بر جای میگذارد. برای اوّلین بار هم اینجاست که دیالوگهایی دربارهی ماهیتِ سایهها میشنویم. سایههایی که انگار چیزِ خوبی نیستند و همهی مهمانها از دیدنش نگراناند. و هماینجاست که راز بزرگتر میشود. به این ترتیب، فیلم واردِ پایانبندیاش میشود: پدرانِ دخترک تصمیم میگیرند از مهمانی بروند؛ و دخترک، وقتی در ماشین نشسته، زنی را میبیند که برای استراحت رفتهبود. تنها کسی که برایش دست تکان داد. فیلم اینجا تمام میشود. با رازی که مطرح شد و کشف نشد. اینکه سایهها چه میگویند؟
فیلم را از طریق لینک زیر تماشا کنید
فیدان در شبکههای اجتماعی