درباره حال و روز این روزهای انجمن سینمای جوانان ایران
نوشته: عطا مجابی
مدت زیادی از زمانی که متوجه شباهتهایی بین فیلم «انجمن شاعران مرده» و «انجمن سینمای جوان» شدهام نمیگذرد. شاید همان وقت که شنیدم بناست دومی را به بهانه هیات امنایی شدن ادغام و سرنگون کنند این تشابه را کشف کردم.
اینکه اکثریت ما در سیستم آموزشی کهنه و فرسودهای بزرگ شدهایم قطعا محدود به نسل من نیست و گمانم بسیاری از ما خاطرات مشترکی از فضای دلمرده و خسته کننده مدارس داریم. ما نیز همچون کاراکترهای محصل در فیلم «پیتر ویر» که در آن مدرسه «خط کشی شده»، «عادی بودن» را تمرین میکردند، احتمالا سالها دست به تدفین استعداد و روحیه خود زدهایم. بسیاری از ما در کسب هویت و استعدادهای خود تا پیش از ملاقات با معلم جدیدمان رابین ویلیامز (اینجا سینمای جوان) عاجز بودهایم ولذا همگی دورانی از سرکشی و غرور بیجا را تجربه کردهایم.
انجمن سینمای جوان و معلمان دلسوزش را در گوشه گوشه مملکت دورادور میشناسم. به هرشهری که وارد شوم یکی از نخستین جاهایی که دنبالش میگردم یک دفتر انجمن است. من داخل برخی از آن کلاسها نشستهام. فضای انجمن برای من در سرتاسر ایران همیشه ما به ازاء رابین ویلیامز بوده و هست. کاراکتری که نسیم تازهاش به موقع به صورتم خورد، و برای من (که تازه به گردنه نوجوانی رسیده بودم) فرصتی بود تا جهان را از زاویه دیگری نگاه کنم و نفس بکشم.
رابین (انجمن) فرصت این را فراهم کرد تا از هژمونی بیمار اطرافم فاصله بگیرم، و کنار آدمهای بهتری رفاقتهای واقعیتری را تجربه کنم و از فرآیند خلق لذت ببرم.سینما را به شکل عملی بفهمم و با ترسهایم روبهرو شوم. انجمن با همه کاستیها و نداریهایش این شرایط را فراهم کرد تا من و تعدادی جوان کنار هم رشد کنیم و احیا شویم.
«انجمن» طی عمر چهل و دو ساله خودش خیلیها را به سینمای ایران تحویل داده: اصغر فرهادی، رضا میرکریمی، مجید برزگر، مهرداد اسکویی، شهرام مکری و و و… علاوه بر این «آدمهای با آبرو» و «آبرو آور» در سینمای ایران که میشناسیم، بخش قابل توجهی از بدنه فنی سینمای ایران: مدیران فیلمبرداری، هنرمندان حوزه صدا و تدوین و همچنین مدیران تولید سینما (و تلویزیون) را انجمنیها تشکیل میدهند.
حرف آدمهای صاحب تریبون اما چند سالی هست که حاکی از نارضایتی آنها از ساز و کار انجمن است. اینکه که چرا باید هر سال تعداد زیادی آدم مطالبهگر به سینمای ایران – معدود صنعت هنوز سرپا- اضافه و به اصطلاح «دست» زیاد شود؟ حق هم دارند. ندارند؟ اساسا لزوم وجود این جماعت در سینمای ایران چیست؟ چه اهمیتی دارد جوانکی در گوشهای از این مملکت راهش را پیدا کند یا یک استعداد کشف شود؟ مگر چنین آدمهایی هرگز مطیع و حرف گوش کن هستند؟ فیلم سیاسی میسازند، نامه امضا میکنند و… اما از آدمی که در نوجوانی راهش را پیدا نکرده باشد چنین کارهایی برمیآید؟ چه بهتر که در همان گامهای نخست شکلگیری به خطا بروند و بشوند جوانک علاف اینستاگرام چرخ زن که میشود با برنامه تلویزیونی و سخنرانی هدایتش کرد.
از سوی دیگر اوضاع اقتصادی کشور هم مزید بر علت است. دولت میخواهد -و باید- دست و پایش را جمع کند. طبیعی هم هست که از بیاهمیتترین جاها (از دید عموم) شروع کند. مگر مدتها قصد این نبوده که از شر سینمای غرغرو و آدمهای مطالبهگر سینمای کوتاه، که به خلاف اسمش، از هیچ چیز کوتاه نمیآیند خلاص بشوند؟ مگر مدیران ما همواره نگران تصویر ارائه شده از ایران در جهان نبوده و نیستند؟
حالا به گمان من همه این دلایل است که باعث شده به این نقطه برسیم ولی به روال معمول اینها عنوان نمیشود. ظاهر امر بسیار خیرخواهانه و دهان پر کن است: فدرالی، هیات امنایی.. صدالبته که تجربه ثابت کرده تغییرات عجولانه اینچنینی (حتی اگر حسن نیتی پشتش باشد) کمتر نتایج مثبتی به همراه داشته.
اما حالا که شاید سکانس پایانی انجمن شاعران مرده باشد، و میخواهند این معلم را از کلاس بیرون بکشند، گمان میکنم ما باید روی نیمکتهامان به احترامش بایستیم و اعتراضمان را نسبت به اخراج «انجمن» از سینمای ایران نشان بدهیم. مهم نیست که موفق میشویم یا نه، ما بههرحال به کمک او یاد گرفتهایم که به قول معروف گلیم خودمان را از آب یبرون بکشیم. ولی بعد از این کار برای تازه نفسها سختتر خواهد بود. شاید بعد از این راه سختتر از آنچه ما از سر گذراندیم باشد. به راستی از ما خرده نخواهد گرفت؟ به ما سر کوفت نخواهد زد که خودتان سر این کلاس بزرگ شدید و وقتی نوبت ما رسید برای حفظ آن هیچ تلاشی نکردید؟
نمیدانم شاید هم اوضاع راحتتر بشود. شاید تا چند سال دیگر نه صفهای طویل جشنواره فیلم کوتاه تهران باقی بماند که در آن آدمها با هم درگیر شوند، نه رقابتهای تنگاتنگ و چشم هم چشمیها، و نه گروهای پر حاشیه علاقهمندان فیلم کوتاه. همه چیز آرام و خوشایند میشود، مثل باقی چیزها. مثل رابین ویلیامز که خودش را کشت تا دیگر مجبور نشود دنیای پر آشوب را تحمل کند. راستی فیلم انجمن شاعران مرده چطور تمام شد؟ یادم نیست.
فیدان در شبکههای اجتماعی