یا آنچه بر سر منادیان دروغین «هویت فیلم کوتاه» آمد
نوشته: هادی علیپناه
با وجود وضعیت بغرنج اقتصادی در همه سطوح و با وجود ناکافی بودن بودجه اختصاصی مراکز دولتی برای تولید فیلم کوتاه (به گفته فیلمسازان) پس چرا با افزایش بیرویهی ارقام تولید روبهرو هستیم؟ چرا کسی حاضر نیست از شر هزینههای اضافی و تولید فیلمها به گرانترین شکل ممکن خلاص شود؟ اگر نگاهی به فیلمهای حاضر در بخش مسابقه جشنواره فیلم کوتاه تهران در دو سال گذشته بیاندازیم، با وجود افت شدید کیفیت هنری فیلمها که همه به جز ما ــ در فیدان ــ بیشتر دوست دارند در موردش مخفیانه و درگوشی پچ پچ کنند، پس چرا با رقم میانگین تولید ۶۰ تا ۷۰ میلیون تومان برای هر فیلم روبهرو هستیم؟ بیایید سوالها را رکتر بپرسیم. با وجود بحران اقتصادی و تورم بیسابقه چرا هیچ کدام از فیلمسازان عزمی در جایگزینی روند تولید پرخرجشان با روشهای ارزانتر ندارند؟ چرا فیلمسازان به جای دقت بر ساختار فیلمنامه و روایت، انتخاب ایدههای کاربردیتر و به اصلاح ارزانتر و البته به جای افزایش توان و دانش کارگردانی به مفهوم جایگزینی خلاقیت با ابزار، دائما در حال اسراف در تکنولوژی و نفرات هستند؟ در جلسه آسیب شناسی فیلمنامههای فیلمهای کوتاه جشنواره امسال که توسط سعید عقیقی برگزار شد چرا تقریبا تمام فیلمنامهها در گرامر و الفبا ــ در مفهوم مقدماتی آن ــ دچار مشکلاتی بنیادین بودند اما هیچ کدام از فیلمسازان در جلسه حاضر نبودند؟ اگر مثل ما تا انتها تیتراژ فیلمها را دیده باشید امکان ندارد متوجه اتفاقی عجیب نشده باشید. دیگر بحث دوربین آری اکسا و لنزهای مستر پرایم نیست… فیلمبردارهای فیلمهای ما چه زمانی احساس نیاز کردهاند که با پنج نفر دستیار در صحنه حاضر شوند؟ یا کارگردانهای ما چطور متوجه شدهاند که به بیش از یک دستیار/منشی صحنه نیاز دارند؟ تدوینگرها چه زمانی بدون حضور دستیارهایشان توان سر و کله زدن با راشهای یک فیلم کوتاه ۲۰ دقیقهای را از دست دادهاند؟ شاید نیاز نباشد دیگر به ارتش طراحان صحنه و گریم و جلوههای ویژه اشاره کنیم، اما واقعا کدام فیلم کوتاه در این چند سال اخیر بدون حضور بازیگران حرفهای با دستمزدهای چند میلیون تومانی امکان ساخته شدن نداشتهاند؟ همه اینها را اضافه کنید به این میل سیری ناپذیری حرفهایگری که باعث شده دستمزدها چنین افزایش پیدا کنند؟ بحث بر سر دستمزد نگرفتن و مجانی کار کردن نیست. اما در شرایطی که بودجه سی میلیون تومانی انجمن برای تازه کارترین فیلمسازان فیلم کوتاه رقمی پیش پا افتاده شده است، کجا رفته آن روحیه گروهی که بیشتر عزم فیلم ساختن داشت و یادگیری سینما؟
ماجرا از این هم بغرنجتر است. فیلمسازان شهرستانی ما اگر برای ساختن فیلمهایشان به تهران نیایند یا لشگری از تهران به شهرستان میبرند یا اینکه فیلمبرداری تمام نشده با یک هارد حاوی راشهای فیلم عازم تهران میشوند تا مرحله پستولید را حرفهای طی کنند. در جشنواره امسال طی سه مکالمهای که با فیلمسازان در مورد بودجه تولید فیلمهایشان داشتم به عمد اشارهای به دوربین نکردم و روی موراد دیگر متمرکز شدم. هیچکدام جواب درخوری برای چرایی این اسراف و در نهایت تاثیر آن بر کیفیت نهایی فیلمشان نداشتند. جدای از این که این حرفهایگری منجر به انحصاری شدن روند ساخت و پس تولید در بین فیلمبرداران، تدوینگران و صداگذران کم تعدادی شده که مشخصا در تهران ساکن هستند، کسی اصلا به فکر نیست که تازه واردهای این عرصه چهکار باید بکنند و چگونه باید کسب تجربه و رزومه کنند؟ نگاه کردن به فهرست نامزدهای دریافت جوایز فنی در جشنواره فیلم کوتاه تهران و جشن خانه سینما تکرار نامهایی را هشدار میدهد که عملا به یک تک لحنی و محدودیت خلاقه راه دادهاند نه چیزی بهتر. آیا واقعا هر تدوینگر یا صداگذاری توانایی کار بر روی همهی ژانرها و انواع لحنهای روایی را دارد؟ آیا سیلقه محدود عوامل فنی آرام آرام در جنس تکرار فیلمها بدون توجه به نیازهای زیبایی شناختی آثار بیش از اندازه محسوس نیست؟ امیدوارم متوجه باشید که نه از توانایی افراد که از سلیقه آنها حرف میزنیم. سلیقهای که در صورت محدود شدن یه افراد محدود تا حدی که امروز شاهد هستیم، باعث بروزی بحرانی ناخوشایند در فیلمها شده. ما هیچ زمانی را مثل امروز سراغ نداریم که این همه فیلمها به هم شبیه شده باشند.
مسئله جالب اینجاست که اینها عملا بحرانهایی هستند که در سینمای بلند شاهدش بوده و هستیم و اگر فراموش نکرده باشیم فیلم کوتاه قرار بود ساز مخالفی در مقابله با این وضعیت ــ که همه انگار حداقل در ظاهر با آن میانه خوبی ندارد ــ بزند. کسی این روزها از خودش میپرسد پس چه شد آن ترکیب «هویت فیلم کوتاه» که زمانی نهچندان دور ورد زبان بسیاری بود؟
فیلمهای حرفهای ما کجا را نشانه گرفتهاند؟ جشنوارههای خارجی را؟ شاید ما فیلمها و جشنوارههای متفاوتی در جهانی دیگر را میبینیم اما فیلمهای کوتاه امسال نه توان رقابت با فیلمهای خارجی به عنوان آثاری هنری را دارند و نه یارای رقابت با تکنولوژی سینما در فیلمهای کوتاه ژانر را. تنها جوابی که برای این معادله میتوان متصور بود این است که فیلمسازان ما نه فیلم میبینند و نه جشنوارهها را به شکلی درست رصد میکنند. آنها حبابی فرضی از رقیبی فرضی در ذهن ساختهاند که دائما با برداشتن وزنههای سنگینتر و گرانتر در تلاش برای شکست دادن آنها و جابهجایی رکوردها هستند. آن هم نه در عرصه واقعی که کماکان در مرحله مجاز و تکرار این دروغ که فیلم من تا آخرین مرحله انتخاب فلان جشنواره بالا رفته بود. تنها فیلمهای موفق (اگر بشود نامش را موفقیت گذاشت) در عرصه خارجی همچنان فیلمهایی هستند که با اغراق و بیریخت کردن واقعیت صرفا محصولی پرونوگرافیک برای مخاطبان خارجی تدارک میبینند. در صحبت با منتقدی خارجی حرف جالبی از او شنیدم. «همچنان درک بخش مهمی از مخاطبان جدی سینما و دستاندرکاران جشنوارهها از کشوری مثل ایران محصول تصویری ست که رسانههای خارجی در نزد آنها ساختهاند و جالب اینجا ست که فیلمهای ایرانی به شکلی خیراخلاقی و با خیانت به جامعه و مردم خود هم راستای آن تصاویر و حتی با برساخت تصویری مازاد تصاویر رسانهها با آنها همدستی میکنند.» او معتقد بود که: فیلمسازان حال حاضر ایران تلاشی برای ایجاد خلل در واقعیت رسانهای با حقیقت موجود جامعه خود نمیکنند. این حرف او را میتوان با این مثال بیشتر درک کرد. واکنش ما نسبت به فیلمهای جایزه بگیر ایرانی در مرحله تماشایشان واقعا چیست؟ آیا آن فیلمها را صادقانه میابیم؟ از سوی دیگر تلاش غریبی در بین فیلمسازان جوان ما در تقلید سینمای دیگران وجود دارد. تلاشی که با شناخت نادرست و ناقص از چرایی ساختار زیباشناسانه و تماتیک آن آثار در نهایت به کپی برداریهایی ابلهانه راه میدهند تا به چیزی دیگر. این در صورتی است که سادهترین استنباط ممکن از چرایی موفقیت فیلمسازان کشورهای دیگر در عرصه جهانی اتکای آنها به زیبایی شناسی برآمده از فرهنگ موطنشان است و بعد چیزهای دیگر. کدام فیلمساز جوان ایرانی را میشناسید که در سالهای اخیر فیلمی ایرانی (به معنای اثری برآمده از خواستگاههای تاریخی، فرهنگی و اجتماعی) ساخته باشد؟
نکته جالب توجه اینجا ست که تکرار مفاهیمی چون «فیلم ایرانی»، «سینمای ملی» از سوی ما و تعداد معدودی دیگر راه به استنباطی وقیحانه از سوی برخی فیلمسازان جوان داده. شرایط طوری ست که وقتی از محافظه کاری و همسویی برخی فیلمها حرف میزنیم، سریع این جواب را میشنویم: «من که وطن فروش نیستم!». سادهترین توضیحی که میتوانم در این فرصت ارائه کنم این است سینما باید تکیهگاه مشخصی در شرایط فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه مبدا خود داشته باشد. امری که متاسفانه نه از دانش شهودی بلکه از مسیر مطالعه و شناخت دقیق حاصل میشود. پوشیدن لباس محافظه کاری یا پناه بردن به مواضع مسلط موجود در نهاد قدرت، اتفاقا بیراههای خطرناکتر از هر نوع فروختن وطن به دیگران است. سینمایی که نخستین هدفش آگاهی بخشی و تغییر وضعیت نباشد در نهایت هرز خواهد رفت و خود به ابزار سرکوب بدل خواهد شد. در شرایط کنونی ما بیش از هر زمان دیگری باید روی این مسئله تاکید کرد که سینما چه پیشنهادی برای عبور از این وضعیت دارد. اگر شاهکارهای غولهای هالیوودی و سوگولیهای جشنوارهها وقتی باقی بگذارد، مطالعه سینمای اروپای شرقی در دوران حاکمیت بلوک شرق میتواند پیشنهاد خوبی باشد. همین رفتار را به شکلی دیگر میتوان در سینمای آمریکای جنوبی جستجو کرد. اما خب این دست فیلمها نه در نتفلیکس جایی دارند نه در آمازون پرایم.
اگر به بحث گرانی ساختن و گرانتر کردن تولید فیلمها بازگردیم، نخستین هیجان زودگذر در مواجهه با چنین پدیدهای را در دسپاچگی دوستان فیلمسازمان در آکادمی صنف فیلم کوتاه با تماشای فیلمهای کوتاهی چون «حذف اضطراری» یا «XPS Impression – ۱۶۰» میبینیم. کسی از خودش سوال نکرد که این فیلمها دقیقا چه کارکردی دارند یا واقعا کجا میایستند. صرفا ظاهر گران و پرزرق و برق و به همان اندازه جعلی آنها بود که همه را به وجد آورده بود. در شرایطی که باید سوالهای مطرح شده در جامعه فیلم کوتاه بر محور کارکرد و ارزش واقعی چنین فیلمهایی میچرخید، آنها سراغ چنین وسوسههایی رفتند: که آیا ما هم میتوانیم چنین فیلمهایی بسازیم و اینقدر حرفهای باشیم؟ آیا روزی تیتراژ فیلمهای ما هم چنین طولانی خواهد بود؟ و حتما کنار این پرسشها بسیاری به یقین رسیدند که با این فیلمها قطعا میتواند دل تهیه کنندههای سینمای بلند را به دست آورد. امسال شاید بیش از هر سال دیگری فیلمسازان فیلم کوتاه توانسته بودند به کیفیت (اگر بتواینم اینجا از واژه کیفیت استفاده کنیم) آن دو فیلم نزدیک شوند. نتیجه چه شد؟ حتی واکنش داوران جشنواره فیلم کوتاه با وجود ماهیت غلط خود حقیقتی را در خود پنهان داشت. هیچ کدام از فیلمهای گران در هیچ سطحی قانع کننده نبودند. نتیجه درآغوش گرفتن «عزیز» به عنوان نزدیکترین محصول به فرم به روز شده فیلمفارسی بود. جالب اینجاست که ذوق زدگی دوستانمان در جشن فیلم کوتاه امسال در مواجهه با کشف «عزیز» را هم نمیتوان با چیز دیگری توصیف کرد جز اینکه فیلمهای حرفهای ما حرفی برای گفتن ندارند و کماکان یک کپی دست چندم اما به مراتب تهیه کننده پسندتر از فیلمفارسی کاربردیتر به نظر میآید.
اگر صادقانه در مورد کیفیت زیبایشناسانه فیلمهای کوتاه روز حرف بزنیم، نزدیکی بیشتری به سریالهای شبکه خانگی و استانداردهای تلویزیون ملی خواهیم یافت تا چیز دیگری. اما فیلمسازان روشنفکر ما میدانند که با این مضامین دهن پر کن جایی در بین تلویزیونیها نخواهند داشت، با همین فیلمها به دیدار تهیه کنندههای سینما میروند و نتیجه… فیلم اولیهای سه سال اخیر جشنواره فجر که از فیلم کوتاه وارد آن بخش شدهاند را رصد کنید. کدام یک از فیلمها را واقعا میشود تا انتها دید؟ یا اساسا در مورد کدامشان بحثی شکل گرفت؟
وضعیت کنونی در همه ابعادش راهی جز به بن بست نمیبرد، اما فیلمسازان ما داخل همان حباب و در جدال با رقبای فرضی، فیلمها را گرانتر و تیتراژها را طولانیتر میکنند. بعد از جشنواره امسال چند فیلمساز را سراغ دارید که به دنبال CG کار ماهر برای طراحی حیوانات در حد واقعی بودند؟ امسال اگر در تعداد قابل توجهی از فیلمها شخصیتهای در لحظات بحرانی به تقلید از نوید محمدزاده در «متری شش و نیم» میشاشیدند و شلوارشان را کثیف میکرند، سال آینده با انبوهی گوزن و خرگوش و یوزپلنگ در فیلمها روبهرو خواهیم بود. غافل از اینکه همین مثال ساده نشان میدهد که فیلمسازان ما نه به نمونههای سخت یاب بلکه به دم دستیترین فیلمهای موجود مقلدانه چنگ میزنند. حتی اگر مثال را محدود به فیلمی چون «حیوان» (بهمن و بهرام ارک) بکنیم. کاری که آنها کردند، یعنی ساختن ماسک و لباس و فیلمبرداری کردن از آهوهای وحشی به نظر سخت و طاقتفرسا میآید، پس چرا این کار را به گردن شخص دیگری مثلا طراح CGI نیاندازیم. طبعا نگران هزینه گزافش هم نیستیم، چون بودن در میدان این مسابقه اتفاقا تنها اصل مهم همین گرانتر بودن است.
با وجود تمام این مباحث و اولویت «رقابت» بر داشتن «نظرگاه» و «دغدغه»، متاسفانه همچنان فیلمبرداری و صدا و صحنه و بازیگر و… صرفا ابزار هستند و کار خلاقه ــ بگوییم سینما ــ در مرحله طراحی روایت، پرداخت شخصیت، میزانس، دکوپاژ و حاشیه صوتی همگی در خلوت فیلمساز و در فرایندی سخت و زمانبر به دست میآیند و با وجود پیشرفتهای روز افزون تکنولوژی فیلمسازی، کماکان شکل و اهمیت این مراحل کمتر دستخوش تغییر ــ بخوانید ساده سازی ــ شده است. فیلمساز صاحب ایده و دارای شناخت مکفی از مدیوم، به خوبی توان سازگاری با شرایط مختلف را خواهد داشت و همواره ایدههایی برای عبور از موانع خواسته و ناخواسته شکار خواهد کرد. بحران اقتصادی و سانسور برای نخستین بار در تاریخ بر سر فیلمسازان جوان ما فرو نریختهاند و با کمی مطالعه تاریخ سینما و جنبشهای رهایی بخشش میتوان به راهکارهایی برای ارزانتر کردن فرایند تولید فیلمها دست یافت. اما خب برای این کار باید کتاب تاریخ سینما دست گرفت و به دنبال منشهای مختلف فیلمسازی در مرحله نخست و عزم و اراده برای تغییر و رهایی در مرحله بعدی بود.
متاسفانه نسل حال حاضر فیلم کوتاه با وجود بارقههای امیدوار کنندهاش در اوایل دهه خیلی زود تصمیم به تن دادن و همرنگی با وضعیت موجود گرفت و هیچ نشده ندای شورش علیه سینمای بلند ــ ناکارآمد و فاسد ــ را به تمنای «خواهش میکنیم ما را هم بازی دهید، ببینید چقدر جایزه گرفتهایم و چقدر فیلمهایمان گران است» تغییر دادهاند. شاید این افول ناگهانی، این شیب تند ابتذال، مقدمهای باشد برای ظهور فیلمسازانی جسورتر و با عزمی راسختر. بلاخره فروپاشی صادقانهتر از هر نوع شکوهی رفتار میکند.
فیدان در شبکههای اجتماعی