دربارۀ فیلم کوتاه «کلوب شبانه» به کارگردانی داود رنگخانه
نوشته: مجید فخریان
از مجموعه بهترین فیلمهای کوتاه سال ۱۴۰۰ به انتخاب فیدان
جوانی ایستاده است کنار جوی آب و انتظار میکشد. پیش از این جوان اما، دوربین است که دنبال میکند رد آب را و بعد پیوند میزند آن را به نگاه جوان. جوان انتظار آمدن دوستانش را میکشد و تا آمدن آنها خیره به آبی است که در جوی جاری است؛ «بنشین برویم»، دوست جای خود را به جوان میدهد و خود میرود عقب مینشیند. دوربین همراه با سوار شدن جوان شروع میکند به حرکت در خط خود، حرکتی مصنوع که لازم بهنظر نمیرسد اما تاکید میکند بر این رفتن، که این رفتن شبیه هر رفتن و برگشتنی نیست. و شاید یک جور آیین است و بالاخره دوربین پس از حرکت ماشین، باز کمر خم میکند، این بار به سوی آسفالت و آبی که از توی آن جوی، و یا شاید از ذهن و نگاه پسر به جاده سرایت کرده و حالا این آب و خیسی شده همراه، و اصلاً مسئله این سفر.
اما پیش از آنکه نور بیاید و ماشین برسد جلوی خانه جوان، جوان است که برمیگردد سمت خانه. این قدم برداشتن آیا معنای این را میدهد که دوستان او بیخبر به سوی او آمدهاند؟ یا نه، «بنشین برویم»ِ دوست، به این معناست که بیا یکبار دیگر همه چیز را مرور کنیم؟ وقتی که ماشین به جاده میزند و به جنگل، و در تاریکی شب با این چهار جوان، و یکی که سکوت کرده و فقط یک بار جلوی آنها آدرس میپرسد، نور این ماشین، دیگر نور یک ماشین نیست، بلکه میتواند نوری باشد برای آشکار کردن آنچه در تاریکی گم رفته بود. و امشب در شبی که ماه کامل است، دست کم برای یک بار هم که شده میخواهد آشکار شود. حالا میشود نامش را حقیقت گذاشت یا انکار و یا هر دو. چون به نظر میرسد جوان حقیقت را میداند اما میخواهد آن را انکار کند.
آب جان میگیرد یا آنها خود جان دادهاند؟ میتواند مسئله این باشد. اما اگر با فرمان بالا پیش برویم، فرمانی که ماشینِ درون فیلم میبردمان، میتواند مسئلهای دیگر جایگزین آن دو پرسش شود؛ کلوب شبانه حالا پس از مرگ سه دوست، صاحب اعضایی دیگر نیز شده؛ یکی همین پسر که معلوم نیست آن شب کجا بوده است و دیگری سه مادر داغدار که در نزدیکیهای رودخانه نشستهاند، و آنها نیز با سوگ خود به سهم خود، چراغ کلوب شبانه را روشن نگه داشتهاند. اما مسئله اصلی اینجاست؛ چراغ روشن کلوب آنجا نیست که زندگی جاری باشد. این چراغ در دل شب، تنها میتواند با نور اندکش، اعضای کلوب را به پرهیبهایی در دل شب بدل کند، پرهیب چهار دوست، یک ماشین، و سه مادر داغدار. اینجا میان اعضا، زندگی دیگر جاری نیست. اینجا فقط مرگ حضور دارد. و بر خلاف تصور پسر، رودخانه مقصر نیست. رودخانه از آغاز، از همان جا که کنار جوی منتظر دوستانش بود، تنها عنصری است که زندگی در آن جاری است. شاید اگر پسر شب را صبح میکند، تنها به خاطر همین رودخانه است. تنها به همین خاطر است که به رودخانه میزند. باقی نیز اگر همچنان زندهاند، مردهی زنده، شاید فقط به این خاطر است که در وقت مردن، به رودخانه زدهاند.
و این خصیصه فیلم است که هیچکدام از ایدههای خود را به سرابهای ذهنی شخصیت ربط نمیدهد. جهانی میسازد کوچک و بیآنکه ذوق مرگ ایدههایش شود، دوربینش را با فاصله از موضوع مرگ سه جوان تعریف میکند. و نمیشود نامش را مینیمالیسم گذاشت. اتفاقاً اگر قائل به ژانر باشیم، کلوب شبانه متعلق به ژانر ماجراجویی است. و به جنگل زدن و به آب زدن و با شخصیتهای مرموز دیدار داشتن ناشی از این بستر ژانری است. و چه ایدهای روشنتر، که مرگ یا زندگی میتواند یکی از آن دو مقصد آخر درون این ژانر باشد. با این حال مرگ و زندگی درون نشانههای بصری فیلم یادِ سینمای دیگری را نیز زنده میکند؛ ارجاعات به «روزی روزگاری آناتولی» مشخص است. سفر این چهار نفر به محل واقعه و چراغهای ماشینی که وقت توقف نور میاندازد به علف های خشک روییده کنار رودخانه، از آن فیلم آمده است. اما اگر خود آن فیلم را – دست کم در برخی ایدههای بصریاش – متاثر از جهان عباس کیارستمی بدانیم، وسوسهی ارتباط کلوب شبانه با فیلمهای مولف ایرانی اگرچه عجیب اما بهنظر چندان بیراه نیست. ویژه آنکه فیلمهای کیارستمی نیز ماجراجویانه بودند و مرگ و زندگی اغلب در دو سر طیف. تماشاگری که قائل به ارتباط است، حتماً وسوسه خواهد شد، که جوی آب پیش پای شخصیت را در همان ابتدای فیلم، پس از دیدار با مادران داغدار و سلطه مرگ به جای زندگی، تداوم همان جوی آبی بداند که پایان بخش فیلم «باد ما را خواهد برد» میشود؛ استخوانی که درون جوی میافتد و جریان آب با خود میبردش، شکلِ روشنتری از مرگ سه جوان را بازتاب میدهد. و زندگی یا مرگ را انتخاب کردن بسته به آدمهاست. شاید حالا بشود برگشت به نگاه اول جوان و جوابی که بعداً پیرمرد به او میدهد: «آب جان آنها را نگرفت، آنها خود جان دادند.» شاید جوان وقت آن انتظار و نگاهش به آبِ جاری درون جوی داشته همین را از خود میپرسیده: میان مرگ و زندگی کدام را انتخاب کنم؟
فیدان در شبکههای اجتماعی