کوتاه درباره روایت در فیلم کوتاهِ «شب تولد» به کارگردانی امید شمس
نوشته: مازیار تهرانی
سیاهی، آسمان را به زمین میدوخت. شب، وانت، چِکِ در وجه حامل، جاده و دو مرد در انبوهِ تاریکی… این صحنه پایانی فیلمِ کوتاه «شب تولد» است. احمد (نادرفلاح) رویِ فرمان قوز کرده و پدالِ گاز را تا تخته فشرده بود. لبانش به سنگینی سرب روی هم بود. علی (بابک بهشاد) بی حرکت شد و نگاهش مبهوت بود به جاده. آنها فقط به جاده خیره ماندهاند؟
گریگوری کوری[i] در کتاب «روایتها و روایها»[ii] از شواهد در روایت، سخن میگوید. «روایتها پرسشهایی را در ذهن ما بر میانگیزند و اگر رویدادهایی را عرضه نکنند که شواهدی برای پاسخ دادن به این پرسشها باشند آنگاه آن داستان را فاقد توجیه کافی میدانیم. [iii]» کمی باریک بینانهتر اگر بنگریم یعنی شواهد، نیروی بالقوه بیشتری برای تغییر دیدگاهِ مخاطب دارند. کوری، مثال واضحی میزند. فرض کنید در فیلمی، دوربین اشیایِ دورن اتاق را نشان میدهد و روی یکی از آنها مکث میکند: مثلا یک عکس. این فکر به ذهنمان میرسد که این عکس نشانهای بر چیزی است. تا اینجا، ظاهرا همه چیز ساده است. اما، ظاهرا اختلافِ بین سادگی و پیچیدگی یک خط باریک است.
گاهی، شواهد به صورت اتفاقی در صحنه وجود دارند. یا باریک بینانهتر این که، روایتگر آنها را تصادفی جلوه میدهد. نمایشِ تصادفیِ شواهد. با این حال، ما به عنوان مخاطب متوجه هستیم که، در سطح دیگری از سازماندهی روایت، این قضیه مطلقا تصادفی نیست.
امید شمس آشکارا در فیلمش ــ شبِ تولد ــ از شواهدِ تصادفی برای پیش بردن روایت استفاده میکند. «شبِ تولد» همانند بسیاری از آثار کلاسیک، دارای سه پرده ساده است.
- پرده اول شاملِ :گرفتنِ چک، اختلافِ جزیی بر سر نقد کردن چک و نقطه عطف یعنی درگیری علی با خفت گیران و فرار احمد.
- پرده دوم شاملِ چرخیدن بی هدف احمد در جاده، خبرکردن پلیس، پیداکردنِ علی، فهمیدن به سرقت رفتن چک و موبایلِ علی، برگشتن به ویلا، پیاده شدنِ علی برای ادرار و نقطه عطف دوم یعنی پیدا کردن درِ موبایلِ علی توسطِ احمد.
- پرده سوم تلاشِ بی ثمر احمد برای یافتنِ موبایلِ علی که دروغگویی او را اثبات میکند و در پایانِ امر درگیری فیزیکی.
اما بخشِ پیچیده… شواهد در فیلمِ «شبِ تولد» یک وجود و هستی متناوب دارد که به ابزار نیرومندی در دستان فیلمساز بدل شده است. در پلانِ ابتدایی فیلم، شواهد ونشانهها به سرعت کاشته میشوند. نگاهِ هیزِ علی به دخترانِ جوان و پلنگ نامیدنِ آنها، طفره رفتن از دادن شماره تلفنِ صاحب ویلا ونگاهِ مشکوکِ احمد در هنگامی که علی چک را میگیرد، همگی شواهدی هستند تا ما را در انتهای پرده دوم به این باور برسانند که علی، چک را مخفی کرده است. اما نشانه اصلی در همان پلانِ اول، جایی است که علی تلاش میکند تا با موبایلش شماره صاحب ویلا را بگیرد. به محض بیرون آوردن موبایلش، به صورت کاملا اتفاقی و تصادفی، درِ گوشی جدا شده و روی زمین میافتد. این همان دری است که احمد در انتهای پرده دوم آن را کفِ ماشین پیدا کرده و یقین حاصل میکند که علی در مورد دزدیِ موبایل و چک دورغ گفته است. اما این نشانه، چیز دیگری هم میگوید. درِ موبایلِ علی خراب است پس میتوانسته پیش از خفت گیری، کفِ ماشین افتاده باشد. در اینجا، این شواهد کارکرد دوگانهای پیدا میکنند. گریگوری کوری مینویسد: «از آنجا که فهم روایت نیازمند نگرش دوگانه است، شواهد نیز همچون احتمالِ موضوعی از کار در میآید که باید با احتیاط به آن پرداخت. آگاهی بر دوجنبه روایت ــ درونی و بیرونی ــ بر چگونگی نگرش ما به رویدادهای داستانی تاثیر مهمی دارد. زیرا ما را وا میدارد تا رویدادی را شاهد چیزی بدانیم که اگر این آگاهی در میان نبود شاید چنین نمی کردیم.[iv]»
در صحنه بعدی، این علی است که اعتراف میکند پول اضافی از صاحبِ ویلا گرفتهاند اما احمد بر خلاف او، صاحب ویلا را اختلاسگر میداند پس گرفتن پول اضافی از اختلاسگر نه تنها حرام نیست که صواب هم دارد. این دیالوگها هم کاملا تصادفی به نظر میرسند اما در واقع درست عکسِ صحنه قبل عمل میکنند. در صحنه قبل، شواهد بر علیه علی کار میکنند اما در اینجا بر علیه احمد؛ با یک فرق. مخاطب این شواهد را دریافت نمیکند. چون فیلمساز، تلاش میکند ما را در زاویه دید احمد باقی بگذارد. در صحنه بازگشت به ویلا برایِ گرفتنِ شماره چک در پرده دوم، احمد از ماشین پیاده میشود و علی در ماشین میماند. صدایِ رادیویِ ماشین به همان نشانه ارجاعمان میدهد. گوینده رادیو از اختلاسگرانِ جوانی میگوید که پول بیت المال را به تاراج بردهاند. یکی از شواهدی که بسیار برای پیشبرد روایت اهمیت حیاتی دارد صدایِ زنگِ موبایلِ علی است. در صحنه پایانی، پس از دعوایِ فیزیکی، ما صدایِ زنگ تلفنِ علی را زودتر میشنویم و مطمئن میشویم علی دورغ گفته است. صدا به خوبی نقشِ یکی از شواهد را بازی میکند.
کمی جلوتر، ظاهرا یک راننده تاکسی، زنی را در وسط بیابان خفت کرده است. نشانه جدید اینجا کاشته میشود. علی که پیش از این نگاهِ هیزِ او به دختران را دیده بودیم، غیرتمندانه از ماشین پیاده میشود تا به زن کمک کند. ولی احمد از ترس فرار میکند. کمی بعدتر، احمد در حینِ گشتن داشبورد، دو شمع را کنار میزند. یکی ۳ و دیگری ۷. امشب جشن تولد ۳۷ سالگی است. نشانهای آشکار برای روشن کردن وجهی دیگر از روایت.
در صحنه پیاده شدنِ علی برایِ ادرار کردن، احمد از آینه بغل، علی را تماشا میکند که به پشتِ وانت میرود. لختی مکث. این هم از آن دست شواهدی است که بعدا از آن استفاده خواهد شد اما به شدت تصادفی به نظر میرسد.
فیلمساز با ایجاد یک مجموعه از شواهدِ سنجیده، از پریشان نمایی و گسسته واری ظاهری جلوگیری کرده و اطلاعات کافی را بسیار ظریف ارائه کرده است. از این رو، فیلمساز تمامِ اعتنای خود را به شواهدی میکند که در ظاهر تصادفی هستند اما در واقع پایههای روایتش را بنا کردهاند.
امید شمس در صحنه پایانیِ فیلمِ کوتاه «شبِ تولد» شخصیتهایش را خیره به جاده منجمد میکند. امشب شبِ تولدِ ۳۷ سالگی آن هاست. اما شبِ تولد بی اعتمادی هم هست. شبِ تولدِ اختلاسگران. شبِ تولدِ گرگها هم هست. حالا، آنها مجبورند همانند گرگها، دورِ هم حلقه بزنند و یک چشمی بخوابند. اگر گرگی دو چشمش رویِ هم رفت، شبِ مرگش خواهد بود.
[i] Gregory Currie
[ii] ترجمه محمد شهبا ـ انتشارات مینوی خرد . ۱۳۹۲
[iii] همان ـ ص ۷۳
[iv] همان ـ ص ۷۴
فیدان در شبکههای اجتماعی