مجموعه یادداشتهای سعید عقیقی بر فیلمهای کوتاه
«ناگهان» به کارگردانی حمید نجفیراد

فیلم کوتاه ناگهان به کارگردانی حمید نجفیراد
یک ایده بسیار خوب، و البته آشنا، که گویی زمینه کافکایی یا شاید موراکامیوارش را جایی دیده یا خوانده باشیم. امّا این مهم نیست. در اجرا، متن کمی به لحاظ منطقی پس میرود امّا به لحاظ اجرایی پیش میآید و بازی بازیگرانش، به خصوص سهیل قنّادان و تا حدّی غزاله رشیدی در نقش مهاجمان، همه چیز را تحتالشعاع خود قرار میدهد. کارگردانی و تدوین حرفهای، بسیاری از مشکلات متن را میپوشاند، امّا فرضیه دنیاهای متداخل که به نظر میرسد فیلم برپایه آن شکل گرفته، قرارداد منظّمی برای شروع فیلم فراهم نکرده است. بنابراین، شاید این نوع فیلم نیازمند ِ رعایت ِ مقرّرات نمایشی ِ بیشتر، و احتمالا فرا واقعیتری باشد. مثلا: رودررو نشدن ِ شخصیتها در مقابل در بهانهای پیش پاافتاده و بیش از حد «واقعی» (مثل خرابی ایفون) برای ورود به خانه به وجود میآورد، و واکنشهای قراردادی کاوه و همسرش، سبب میشود تا حضورــ به مرور ــ تهاجمی شخصیّتها (یادآور بازیهای مفرّح میشاییل هانکه) گاهی نتیجه ناتوانی دو شخصیّت بی دفاع فیلم به نظر برسد. فیلم به تدریج و کمی پیش از آن که واقعا به پایان برسد، پایان مییابد، و شاید برای دیدن عکس ِ زن بر شناسنامه سارا کمی دیر شده باشد. نقطه ضعف اصلی فیلم، ماندن بر سر قراردادی «واقعی» در یک فیلم واقع گریز است، و آن چه فیلم را دیدنی میسازد، فراموش کردن این قرارداد و توجّه به هرآن چیزیست که با دقّت در اجرا به دست آمده است.
«دریازدگی» به کارگردانی حامد اصلانی

فیلم کوتاه دریازدگی به کارگردانی حامد اصلانی
وقتی حدود ده دقیقه اول ِ یک فیلم ۲۴ دقیقهای را به راحتی بتوان از فیلم پاک و آن را با دیالوگهای پدر و پسری سوار بر اتومبیل در راه شمال آغاز کرد، یعنی مشکلات فیلم بیش از این حرفهاست. با این حال، کاش این ۱۴ دقیقه بعدی بر یک روال پیش میرفت. فصل اجاره اتاق با هدایت نادرست بازیگران، به طور کُلّی مسیر فیلم را تغییر میدهد و باید به مرور فراموش کنیم که خطّ اصلی ِ داستان چه بود. در پایان، بیش از آن که یک فیلم کوتاه ببینیم، یک سری موسیقی گوش کردهایم، تکّهای از روزی روزگاری در آمریکا دیدهایم و در نهایت بی مشاهده هیچ وضعیّت نمایشی قابل توجّهی، پدر را در خارج کادر و پسر را در ساحل دریا و دختر را پشت به تصویر به حال خود رها کردهایم. مشکل اصلی، طبق معمول، یک سری فکر پراکنده است که در عمل به فیلمنامه تبدیل نشده است. تمام دیالوگهای بخش نخست را میتوان به راحتی از فیلم حذف کرد و مهمترینهایش را در فصل سفر گنجاند؛ که در این صورت دیگر هیچ نکتهای برای دنبال کردن در قطعه اول باقی نمیمانَد. شاید اگر مسیر فیلمنامه طی دو سطر از اول تا اخر روی کاغذ میآمد، میشد به راحتی از وسوسه صحنههای بی حاصل، یادگارهای فیلمی و موسیقایی ِ پیرمرد عبور کرد و به چیزی بیش از یک سلسله صحنههای نامرتبط با یکدیگر دست یافت.
«سایه فیل» به کارگردانی آرمان خوانساریان

فیلم کوتاه سایه فیلم به کارگردانی آرمان خوانساریان
یک ایده جذّاب، به همراه اجراهای خوب بازیگران و وضعیّت پیش روندهای که از آغاز میدانیم قرار نیست به همراهی ِ دو شخصیّت ختم شود، یک فیلم بیست دقیقهای و ساده را میسازد که از یک نیاز ساده و کاربردی شروع میشود و در یک وضعیّت عاطفی ِ متعادل و متقاعدکننده پیش میرود. از دو نکته در فیلم لذّت بردم: نخست ساختن ِ یک وضعیّت نمایشی ِ استوار و معقول، و دوّم ماندن بر سر ِ همان قرار و رسیدن به تعادلی ثانوی. دراین مسیر، فیلمنامه موثر و بی فراز و فرود حرف اول را میزند، و سپس کارگردانی ِ ساده و بدون مزاحمت و خودنمایی، که امکان درک ِ بهتر شرایط دو شخصیّت اصلی فیلم را فراهم میکند. در برابر دوربین، دو بازیگر اصلی فیلم کار خود را به سادگی و به دور از اغراقهای رایج نشان میدهند، و این برای یک فیلم بیست دقیقهای به هیچ رو موفقیت کمی نیست. دیالوگهای فیلم در جهت ِ شناسایی دو شخصیّت و نسبتشان با قرارداد فیلم پیش میروند، و گرچه جاهایی، مثل جایی که سیاوش ماجرای مرگ پدرش را تعریف میکند، میتوانست بهتر باشد، بااین حال، یک لحظه از عنصر اصلی ِ فیلمنامه غافل نمیمانَد، و این احترام به بینندگانش منتقل میشود. زنده باد کارگردانی که درک میکند در فصل خداحافظی به نماهای درشت و نگاههای آن چنانی دو شخصیّت متوسّل نشود، و به قیمت مکثهای نادرست، حسّ درست و پذیرفتنی فیلماش را خراب نکند. کنار همه چیزهای خوب دیگر فیلم، واژه ــ این جا ــ کاربُردی ِ «مهندس» را که به جا و بیجا میشنویم، از این فیلم ساده و لطیف با خود میبرم.
«نگاه» به کارگردانی فرنوش صمدی

فیلم کوتاه نگاه به کارگردانی فرنوش صمدی
این فیلم به طور مشخّص بر مفهوم ناامنی و پرداختن ِ تاوان مداخله صحیح و به جا در یک مساله اجتماعی ِ مهم تاکید میکند. گرچه زن پرستار (با بازی خوب مرضیه وفامهر) خسارت بزرگی برای کار نیکاش از جانب ِمنبع ِ شرّ نمیپردازد، امّا احساس ناامنی و احتمال قرار گرفتن در فضای پرتنش و خشونت بار ِ شبهای بعد و موقعیّتهای مشابه، بیننده را رها نمیکند. شاید نقطه ضعف فیلم همان جایی باشد که نقطه قوّتاش، یعنی آن قدر بر وضعیّت نمایشی ِ مرکزیاش تاکید کرده که جایی برای تداوم و گسترشاش نگذاشته است. به همین دلیل، این فیلم کوچک را به واسطه ایده مرکزیاش دیدنی میدانم. اما دوریاش از تعریف فیلم کوتاه، در مفهوم نسبت ایده با شیوه گسترش آن، سبب میشود که به سرعت فراموش شود.
«آرا» به کارگردانی یوسف کارگر

فیلم کوتاه آرا به کارگردانی یوسف کارگر
فیلمساز پس از افت و خیزهایش در «آغی»، مسیرش را به مراتب حرفهایتر از قبل دنبال کرده و یکی از بهترین فیلمهای امسال را ساخته است. مکث بر لحظههای متن، انتخاب لوکیشن و بازیهای خوب هر سه بازیگر، سبب شده تا اجرای فیلم را در وضعیتی کاملا هماهنگ با ایده مرکزی ببینیم. تاثیر سینمای ترکیه، به طور مشخص آثار نوری بیلگه جیلان در قابهای فیلم دیده میشود، اما این به خودی خود اهمیت چندانی ندارد. مهم این است که کارگردان موفق شده حس ّ کلی داستان را از طریق تصاویری به غایت فکر شده و دقیق القا کند؛ کاری که در بسیاری از فیلمهای بلند سینمای چند سال اخیر ایران نیز کمتر انجام شده است. تعیین محدودهای دقیق برای داستانگویی، و رسیدن به ضربه نهایی ِ درونیای از جنس ایده اصلی و در مسیر ِ حرکت ِ لایهای فیلمنامه، سبب میشود تا موفّقیّت فیلمساز را صرفا نتیجه انتخاب قابهای مناسب در لوکیشنی زیبا ندانیم. آن چه اعتبار فیلم را بیشتر میکند، جدّی گرفتن ِ مفهوم ِ قابلیّت تصویری در حد طرّاحی ِ میان تک تک قابها و مرتبط ساختن آنها در جهت ایجاد لحنی واحد و فضاسازیای دقیق است. فیلم را چند بار در فضاهای متفاوت و با افراد گوناگون دیدهام و احساسم هنگام مشاهده فیلم تغییر چندانی نکرد: با یکی از پنج فیلم برتر ِ بخش مسابقه جشنواره فیلم کوتاه تهران مواجهایم.
«شب تولد» به کارگردانی امید شمس

فیلم کوتاه شب تولد به کارگردانی امید شمس
فیلم در شکل ظاهریاش فینفسه ایرادی ندارد، امّا به هنگام تحلیل کاملا از هم میپاشد؛ نمونهای بسیار خوب برای توضیح جا نیفتادن قرارداد ِ فرضی و ذهنی ِنویسنده در عمل. بخشی از عدم توفیق فیلم به نحوه «رودست زدن» فیلمنامهنویس به بیننده برمیگردد: نقشهای که یکی از دو دوست برای دیگری میکشد هزار مشکل و دردسر دارد، امّا مگر ایده «رودست زدن به بیننده» اجازه فکر کردن را به فیلمنامهنویس میدهد؟ اگر قرار باشد درگیری برای رو دست زدن به باجناق عزیز باشد، نمیشود پرسید که اگر صاحب چک منزل باشد، نقشه مضحک ِ مرد به کجا راه دارد؟ صحنه گشتن ِ مرد به دنبال موبایل باجناقش از فرط بیمنطقی، مضحک به نظر میرسد و هر چه فیلم پیش میرود، بهاین نتیجه میرسیم که فیلمساز برای طی طریق فیلمنامه از باجناقهای خوشحال به درب و داغانها، کمترین تمهید نمایشیای نچیده است. کارگردانی فیلم در حدّ دو شخصیّت که برای دعوا با یکدیگر به نحوی کاملا تصنّعی از کادر بیرون میروند، خلاصه شده و ایده کلک زدن ِ آدمها به هم در حد ّ یک بازی بچگانه با منطقی ساده لوحانه نزول کرده است.
«زونا» به کارگردانی طوفان نهان قدرتی

فیلم کوتاه زونا به کارگردانی طوفان نهان قدرتی
سندرم فیلم بلند داستانی، اعتبار بسیاری از فیلمهای کوتاه را به حضیض کشانده و «زونا» نیز ازاین قاعده برکنار نیست. فیلم با ایدههایی در حد ّ تصادفهای فیلمهای بلند سینمای فارسی، و با نگاهی به خبری واقعی و مربوط به پانزده سال قبل که دستکم دو فیلم و تئاتر براساس آن ساخته شده، و به ضرب کتککاری و دعوا مرافعه دائمیای که «چند دقیقهای»هایش را در فیلمهای کوتاه میبینیم و طولانیتَرَش را در فیلمهای بلند، با خشونتی بیدلیل که اصرار دارد «سینمایی» هم بنماید، به سبک بسیاری از فیلمهای کوتاه ایرانی، «ناگهان» به پایان میرسد، در حالی که در چند دقیقه آغازیناش ایدههای فراوان و به ثمر نرسیدهای روی دست بینندگاناش گذاشته است. دیالوگهای فیلمفارسیوار و بازیهای اغراق شده، نشان میدهد که فیلم به عنوان محصولی برای ورود به جریان اصلی سینمای ایران ساخته شده و نه به قصد تولید و عرضه فیلمی کوتاه و استاندارد. از همان نمای اوّل که بازیگر اصلی به سبک فریبرز عربنیا در هفت پرده (فرزاد موتمن) پشت به کادر ایستاده، میشود فهمید که قرار نیست به یک مجموعه از قابهای جذاب و هدفدار نگاه کنیم. به نظر میرسد که هر نمای فیلم از جایی میآید و به همین دلیل، نماهای داخلی ِ فیلم در اوج شلختگی و بیقاعدگی، بخشی از دعواهای حیاط به تقلید از فیلمهای رایج و تکانهای عمدی و کلیشهای دوربین، و نمای آغازین و پایانیاش شامل نوعی آبستراکسیون تحمیلی و ناهمخوان با ماهیت کلی فیلم است؛ درست نقطه مقابل آرا (یوسف کارگر). کاش کسی به بازیگران میگفت که شکل استفاده از لهجه و دیالوگهایی از جنس «وقتی من رو دریا جون میکندم با کی بودی؟» با بیش از نیم قرن سابقه در سینمای فارسی نتیجهای جز ریشخند نداشته، و هر چه آن فیلمها در طول سالهای متمادی بینندگانشان را هیجان زده کردهاند، امروز هم میکنند.
«ترخیص» به کارگردانی آزاده موسوی

فیلم کوتاه ترخیص به کارگردانی آزاده موسوی
این فیلم به رغم قابلیّتهایش به درد صعب العلاج ِ اتّکا به ایده گرفتار است؛ غافل از آن که تکیه بر ایدههای غیر قابل گسترش، یا وضعیت نمایشی ِ «این یا آن؟» سبب میشود که حسّاسیّت ِ بیننده نسبت به پایان ِ فیلم و سرنوشت ِ شخصیّت مرکزی از میان برود. ما فیلمی را میبینیم که با یک ایده شروع میشود، سپس دور ِ ایده مرکزی میگردد و با تصمیمی که گسترش ایده بر آن بی اثر است، به آخر میرسد. در نتیجه، وقتی فیلم را میبینیم، به تدریج و پس از مشاهده بیاعتنایی فیلمساز به ماجرای گرفتن یا جا گذاشتن ِ بچّه، درمییابیم که با پایانی قابل حدس مواجه خواهیم بود. اگر فیلمنامهنویس از سندرم «دعوا نویسی» (این جا بین مرد و پرستاری که واسطه معامله است) دست برمیداشت و به راه حلّ مناسبتری برای گسترش داستان میاندیشید، نتیجه بهتری میگرفت. داستان فیلم میتوانست دوراهی زندگی ِ زنی برای دست کشیدن از کودکاش باشد، که ای کاش همین بود. البته دراین صورت، باید کاملا بر زن مکث میکرد، از دیالوگهای کلیشهای دست برمیداشت، و دست کم به فیلمهای کوتاه داستانی چند سال اخیر نگاهی میانداخت تا بیند تمام راههای سندرم «رحم اجارهای»، «سقط جنین» و «معامله بر سر نوزاد» در فیلمهای کوتاه، نمایشها، سریالها و فیلمهای داستانی تا اطّلاع ثانوی به دلیل ریزش کوهی از راهحلهای مشابه بسته است.
«تاریکی» به کارگردانی سعید جعفریان

فیلم کوتاه تاریکی به کارگردانی سعید جعفریان
فیلم در محدوده پرسه زن به دنبال «سامان»، میمانَد. باقی فیلم، سوءتفاهمیست با مفهوم ِ فیلمنامه فیلم کوتاه، شامل ِ برخورد با مردی ناشناس که دیالوگهایشان ملهم از رابطه زن و مردی با سابقه رابطه قدیمیست، و به همین دلیل، مشکل متقاعد کردن بیننده تا عنوانبندی پایانی فیلم ادامه دارد. بطریای که به دست مرد دادهاند گفتارش را توجیه نمیکند، فقط شخصیت او را باورناپذیرتر از شخصیّتهای بی بطری ِ فیلمهای دیگر جلوه میدهد. وقتی زن از دست مرد میگریزد، دلیلی ندارد که دوباره جلویش بایستد. نمونهای از وضعیت بیمنطق نمایشی، پاسخ ندادن زن به موبایل است، و معلوم نیست چرا زن برای جواب دادن به تلفن منتظر اجازه مردی ست که دو کلمه هم با او حرف نزده. ضمنا دیالوگهای لاتی لوتی ِ فیلمفارسیهای قدیمی از قبیل «صاحابت بود؟» و دیالوگهایی از جنس «اگه بیصاحاب بودی که الاناین تو بودی!» یا دیالوگهای ــ لابد ــ خوشمزهای از قبیل «میخوای زنگ بزنم نگهبان؟ / که بگی از من خوشت اومده؟» نه کمکی به درام میکند و نه به شخصیّت. الان کتابهای خوبی درباره فیلمنامهنویسی و به ویژه دیالوگنویسی، چه در زمینه فیلم کوتاه و چه فیلم بلند در بازار وجود دارد. تقریبا در تمام آنها نوشته شده که فیلمهای کوتاه در محدوده نمایشی ِ معینی بر مبنای یک کنش و هدف واحد شکل میگیرند. البته نگارش فیلمنامهای فاقد خط اصلی، با حرکتی که در محدوده همان کنش اولیه میمانَد و ناگهان با تیتراژ پایانی به این مجموعه سردرگم خاتمه میدهد، کار سادهتری ست. وقتی دختر در نمای پایانی به انتهای کوچه چشم میدوزد، متوجّه میشویم که ابهام ِ جعلی در سینما چه دام خطرناکی ست، و سبب میشود تا توهّم اجرای یک موقعیت مهم پدید آید و «فقدان»ها مطلقا دیده نشود. بازی مهسا علافر با پژواکهایی از ترانه علیدوستی در لحن، البته خوب است؛ هر چند اگر چهرهپرداز به شیوهای کاملا مصنوعی اصرار نداشت که یک چشماش اصلا دیده نشود، میشد بازی بهتری دید (حتا وقتی میدود و بعد میایستد، باز هم آن طرّه مو روی یک چشماش میماند. چرا؟) آن چه از فیلم با خود میبرم، فیلمبرداری ِ عالی ِ مسعود امینیست؛ شاید یکی از پنج کار ممتازش در میان تمامی فیلمهای بلند و کوتاهی که تاکنون فیلمبرداری کرده است.
«مانیکور» به کارگردانی آرمان فیّاض

فیلم کوتاه مانیکور به کارگردانی آرمان فیاض
فیلم هنوز به یک هماهنگ کننده (سوپروایزر) فیلمنامه نیاز دارد، تا ایدههای موجود در داستان بیژن نجدی را برگزیند و با اقتباسی مناسب و ترکیب کردناش با ایدههای اصیل (اریژینال)، متنی استاندارد بنویسد. با این حال، چیزی از داستان در فیلم باقی مانده که هنوز میتواند جاذبه آن را حفظ کند: فیلمبرداری ِ خوب و کارگردانی در حد ّ ایده، تا حدّی فیلم را نجات میدهد. با این حال، تمرکز فیلم بر ابهام مرکزی ِ ذاتیاش، یعنی جنسیّت ِ فردی که قرار است دفن شود، و نسبتاش با مرد هم شرایط ابهامانگیز فیلم را دشوار میکند و هم راه برقراری ارتباط بیننده را با آن سختتر. بازیها خوب است و صحنههای درگیری متقاعدکننده. امّا شاید بهتر بود فیلمساز برای انتقال مفاهیم مورد نظرش راه مناسبتری برمیگزید. در شکل فعلی، بیش از آن که تصاویر در مسیر گسترش روایت باشند، قابلیتهای مجرّد و زیبایی ظاهریشان را بروز میدهند. گمان میکنم آرمان فیّاض به عنوان کارگردانی با سابقه خوب در زمینه فیلمبرداری، درآینده به عنوان کارگردان، به چیزی بیش از فیلمنامه «مانیکور» برای فیلمسازی احتیاج داشته باشد؛ به متنی در حد ّ فیلمنامه کوتاه استاندارد، که برای اجرا به بسط تصویری ایدهها نیازمند باشد و نه به جلوههای زیبا برای پوشاندن ابهام و ضعفهایش.
«مداربسته» به کارگردانی مرتضی عباسیان

فیلم کوتاه مداربسته به کارگردانی مرتضی عباسیان
یکی از بهترین فیلمهای کوتاه امسال، شاید بهترین فیلم کوتاه امسال، که برای نمایش خوب بودناش نیازی به رقابت با دیگر فیلمها ندارد: «مداربسته» به خوبی بر ایده مرکزیاش میمانَد و آن را به درستی گسترش میدهد، رابطه خود را با مفهوم فیلم کوتاه حفظ میکند، از طریق فیلمبرداری خوب مسعود امینی، تدوین حرفهای ِ فرید حسینی و بازی بسیار خوب مژده دایی و مهدی حسینینیا و پایان خیره کنندهاش، خانه را به محدودهای دقیق برای انتقال مفهوم «کنترل در سینما» تبدیل میکند، و نشان میدهد ماندن در فضای بسته (و استفاده از یک تابلوی نقّاشی ساده) میتواند مفهومی کاملا کاربُردی باشد، و میتوان فیلمی ساخت که در آن، هویت فرد و جامعهای که در فیلم نمیبینیم به شکلی غافلگیرکننده از طریق مکانی بسته انتقال یابد. مداربسته محصولی واضح برای نمایش ِ فرهنگ عمومی و مسلّط این سالهاست؛ فرهنگی که آدمها در آن مدام میپایند و پاییده میشوند و از ترس ِ پاییده شدن و گیر افتادن و پاسخ دادن، میکوشند آثارِ پایِشپذیر را از میان بردارند. یک فیلم کوتاه موثر، موفق، دقیق، صریح و بیشعار، با احترام به خود، تماشاگر، فیلم کوتاه و سینما. نمونهای جذّاب از فیلم داستانگوی اجتماعی، که ضربه نهاییاش از پرده بیرون میزند. نمایش داده شده در جشنواره فیلم شهر؛ فقط.
فیدان در شبکههای اجتماعی