مقدمه:
جشنواره فیلم کوتاه اکس گراوند در شهر ویزبادن در حال برگزاری هست و شاید باورتان نشود که بودجه این جشنواره که هم بخش فیلم کوتاه و هم بلند دارد و ده روز برگزاری آن به طول میانجامد در حدود هفتصد میلیون تومان است (قابل توجه مدیران سینمایی عزیز وطنی)
روز نمایش فیلمهای ایرانی:
در یادداشتهای قبلی عرض کردم برای این جشنواره سینمای ایران بسیار مهم است و به خاطر همین هر سال یک سانس را به فیلمهای ایرانی اختصاص میدهند.
سینمای نمایش دهنده این بخش به اسم فیلمساز شهیر آلمانی بود که برای من یکی از بهترینهای تاریخ سینما محسوب میشود «مورنائو»
امسال هفت فیلم از ایران حضور دارد که از بین فیلمسازان سامان حسین پور؛ محمد توریواریان؛ بهنام عافیت و کریم عظیمی در روز نمایش فیلمها با تماشاگران آلمانی گپ و گفت داشتند.
در مجموع وقتی برآیند جلسه پرسش و پاسخ را بررسی کردم که البته زحمت ترجمه بر عهده نیما پستای عزیز بود، سینمای ایران برای تماشاگران آلمانی سینمایی شریف و پر از بداعت و نوآوری در طرح قصه و همینطور سینمایی دغدغهمند است.
بعد از اتمام نمایش فیلمها با توجه به اینکه در همین سینما فیلم سینمایی علی عسگری عزیز به اسم «ناپدید شدن» اکران میشد ماندم و مشتاقانه فیلم علی را تماشا کردم.
امیدوارم در ادامه حضورهایش در جشنوارههای مختلف موفقیت روز افزونش را شاهد باشیم.
بگذریم…
فوکوس سینمای ترکیه:
قبلا عرض کردم فیلم من با توجه به اینکه در کشور ترکیه ساخته شده و محصول مشترک انجمن سینمای جوانان قم و شهرداری ازمیر ترکیه محسوب میشود در این بخش به نمایش درآمد.
سینمای نمایش دهنده برای نوبت اول همان سینما مورنائو و برای نوبت دوم سینمایی در شهر کناری ویسبادن یعنی دامشتات بود.
زحمت ترجمه نمایش اول با نیما و زحمت نمایش دوم با خانومی به اسم نیلوفر که سالها بود به همراه خانواده در شهر دامشتات زندگی میکردند بود.
برای تماشاگران آلمانی در هر دو جلسه مهمترین سوال این بود که چطور با اینکه زبان من متفاوت بوده توانستم با عوامل و بازیگران غیر همزبان که کودک هم بودهاند کار کنم و راستش برای خودم هم این تجربه عجیب و متفاوت بود.
فیلم «راه»:
امکان ندارد اهل سینما باشید و از سینمای ترکیه بخواهید نام ببرید و ییلماز گونی جزو اولین گزینههایتان برای معرفی نباشد.
دیدن نسخه جدید فیلم «راه» با تدوین مجدد و حدود سی سال پس از مرگ گونی برای من به شدت لذت بخش بود هرچند تلخی بیش از حد فیلم مرا تحت تاثیر قرار داد.
پس از اتمام فیلم گپ کوتاهی با تهیه کننده فیلم دونات کوییش زدم که متاسفانه امکان اینکه کامل با وی گپ و گفت کنم فراهم نشد و در این مورد باید از خانوم دانش در خبرگزاری مهر پوزش بطلبم… به هرصورت او بسیار مشتاق بود فیلم را در جشنواره فجر نمایش دهند (امیدوارم اگر مسئولی این متن را میخواند برای نمایش این فیلم فوقالعاده در جشنواره جهانی فجر اقدامی صورت دهد)
تور ویسبادن گردی:
به مدت سه ساعت بیشتر بناهای تاریخی شهر و همچنین مکانهایی که از جنگ دوم جهانی مصون مانده بود و همینطور ساختمان پارلمان شهر را به همراه یک پیرمرد هفتاد ساله که ما را به عنوان راهنما همراهی میکرد دیدیم و امیدوارم سال آینده شما هم فیلمی در این جشنواره داشته باشید و از نزدیک این شهر زیبا را ببینید.
فیلمهای کوتاه بخش مسابقه:
دو سانس از نمایشهای فیلم کوتاه اختصاص به بخش مسابقه بینالملل داشت؛ البته بخشهایی مثل فیلمسازان جوان؛ سینمای ملی و فیلمهایی برای جوانان هم جزو بخشهای این جشنواره است که این جشنواره را از نظر فیلم کوتاه متنوع میکند.
سه داور بخش بینالملل همزمان در هنگام نمایش فیلمها حضور داشتند و بهمراه تماشاگران فیلمها را مشاهده میکردند. (از آن دست اتفاقایی که امیدوارم در جشنوارههای خودمان هم جا بیفته و داورها به دور از جو عمومی جشنواره و پیش از آغاز جوایز را تعیین نکنند… البته شیوه ما هم در خیلی از جاهای دیگه انجام میشود)
به هر حال در میان فیلمها برای من همچنان جذابترینشان فیلمهای اکسپریمنتال بود و در یک مورد واقعا زیبایی خلق تصاویر انتزاعی و چیدمان درست تدوینی و همچنین استفاده از موسیقی آتونال در کنار زیرمتنی ضدقانون فیلم جذابی بود که در گپ و گفت با کارگردانش حدسم به یقین بدل شد که او هم خوره سینما ست و هم کلهاش پر است از چیزهایی که دیگران نمیبینند.
نمایش فیلم صامت:
هیجان اینکه فیلمی با زیر ژانر زامبی آنهم هشت میلیمتری با دستگاه پخش هشت میلیمتری نمایش دهند و یک نوازنده خبره و یک مجری توانمند با تغییر صدا جای هر کدام از بازیگران صحبت کند و تجربه کم نظیر فیلمهای اولیه تاریخ سینما را در قرن بیست و یک داشته باشید. لذت این سفر را برایم دو چندان کرد.
اختتامیه:
با اتمام جشنواره و مثل بقیه جشنوارههایی که خدمتتان در یادداشتهای قبلی نوشتم اختتامیه با سرعتی باور نکردنی بدون سخنرانیهای خسته کننده برگزار شد و بازهم مهمتر از مراسم؛ مهمانی ساده اما پر بازده بعد از اختتامیه بود که امکان گپ و گفت فیلمسازان و مدیران جشنواره و تهیه کنندگان را فراهم میآورد.
پایان:
در فرودگاه فرانکفورت به همراه بهنام منتظر، سامان و محمد بودیم که دو روز آخر به جشنواره دیگری در شهر دیگری در آلمان دعوت شده بودند؛ با رسیدن آنها زیر باران شدید و با تاخیری دو ساعته تنها خاطرات سفر را به همراه داشتیم.
بعد از پایان:
مشتاقانه منتظر بازخورد شما دوستان از روزنوشتهایم هستم و امیدوارم با توجه به اینکه فیلمم در جشنواره داکا در کشور بنگلادش در ماه آینده به نمایش در میآید تجربه حضورم را با شما به اشتراک بگذارم.
لینک اینستاگرام سعید نجاتی برای مشاهده عکسها و ویدئوهای کوتاهی که از حضورش در جشنواره تهیه کرده است.
یادداشتهای سعید نجاتی از جشنواره اکس گراوند آلمان – بخش نخست
یادداشتهای سعید نجاتی از جشنواره اکس گراوند آلمان – بخش دوم
یادداشتهای سعید نجاتی از جشنواره اکس گراوند آلمان – بخش سوم
فیدان در شبکههای اجتماعی