۱۰ فیلم کوتاهی که از دهه ۹۰ به یاد داریم

فیلم پنجم: فیلم کوتاه «دیدن» به کارگردانی سهیل امیرشریفی

نوشته: هادی علی‌پناه

یک. شهریار از رعنا می‌خواهد پله‌ها را که پایین آمد به راست برود. رعنا از دید ما به سمت چپ پرده می‌رود. دو. شهریار بعد از تحقیر کردن شاگرد طلافروشی از رعنا می‌پرسد: «دلت خنک شد؟». چهره رعنا اما چیز دیگری به ما می‌گوید. سه. رعنا با پرسیدن نظر شاگرد طلافروشی در مورد رنگ گوشی به نوعی از او عذرخواهی می‌کند اما در جواب شهریار چیز دیگری می‌گوید. این ما هستیم که از تصمیم رعنا خبر داریم. «دیدن» با این سه پرده در توضیح چرخش شخصیتش نه تنها به پیمانه خود از ظرف سینما آگاه است، بلکه مثلث بیرونی سینما ــ کارگردان، فیلم، مخاطب ــ را نیز در معادلات خود لحاظ می‌کند. برای فیلمی که به قراردادهای جهان خود آگاه است دیگر عجیب نیست که در معرفی شهریار کلوزآپی از دوربین‌های مداربسته نشانمان دهد. چطور؟ حضور فیلم‌ساز بالای سر فیلم مشخص است. تیغ دو لبه‌ای که بسیاری را به دام استبداد بصری/روایی انداخته و عملا شخصیت‌ها و مخاطب را در حد عروسک‌های خیمه شب بازی تقلیل می‌دهد، اینجا با افزودن چاشنی موقعیتی کمیک که قرار است عبوس بودن تحمیلی شهریار را خرد کند به بار نشسته. در واقع ساختار فیلم به یک شوخی می‌ماند که تا حد ممکن جدی روایت شده. همین ماهیت کلی هم هست که فیلم را نجات می‌دهد. پس تفاوت اساسی «دیدن» با فیلم‌هایی که حداقل ما تمام قد رو به روی‌شان می‌ایستیم همینجاست. یک. تماشاگر داخل معادلات فیلم نقش فعال دارد. دو. وجهه عبوس فیلم با آنتی‌تز کمدی سرجای خودش می‌نشیند.

همین الگو هم هست که به شخصیت اجازه می‌دهد اراده خودش را داشته باشد. این موضوع ابتدا در تفاوت دیالوگ‌های دیکته شده به رعنا و آنچه او در نهایت به زبان می‌آورد مشخص می‌شود؛ اما با سکانس تنهایی رعنا و گریه کردنش به اوج می‌رسد. فیلم‌ساز شخصیتش را رها می‌کند تا برای لحظاتی با خودش خلوت کند. عجیب نیست که همین خلوت به درد تماشاگر فیلم هم می‌خورد. فاصله‌ای ست که بشود منطق اورگانیک وقایع را در مهلتش هضم کرد. امیدوارم متوجه باشید این ویژگی‌ها به اندازه‌ای با ارزش هستند که بشود به خاطرشان نقص‌های فیلم را بخشید. نمونه اگر بخواهید سکوت و تعلل آزار دهنده شاگرد طلافروش در ابتدای سکانس دیکته دیالوگ به رعنا. نه فیلم‌ساز و نه بازیگر ایده‌ای برای او در آن لحظه ندارند.

فیلم حتی سلطه شهریار را هم می‌شکند. جاهایی از مجتمع هنوز دوربین مداربسته ندارند. آن خفقانی را که در «مداربسته»‌ی مرتضی عباسیان تجربه کرده‌ایم اینجا برای دادن آزادی بیشتر به ایده‌های پیش‌برنده داستان روزنه‌هایی برای تنفس داده شده. البته که عباسیان استفاده دیگری از خفقان می‌کند و بحث بر سر ضعف یکی و قوت دیگری نیست. همین ایده هم هست که به شخصیت داستان یاد می‌دهد که می‌تواند از این کنترل خارج شود. رعنا واقعا دیگر تماس‌های شهریار را جواب نخواهد داد. این پایان‌بندی که حقیقتا ناگزیر است به همان اندازه که خواسته فیلم‌ساز است مسیر طبیعی کنش شخصیت هم هست. من واقعا باور می‌کنم که رعنا در خلال همین مدت به این گزینه برای تغییر در رابطه خود رسیده و قطعا آن را بعدها نیز به کار خواهد بست. امروز روز مهمی در زندگی اوست. می‌بینید فیلم دارد به آدم‌های بیرون از فیلم پیشنهاد می‌دهد. به زبان ساده می‌شود اینطور توضیحش داد: اگر از رابطه خود حس خوبی ندارید و حس می‌کنید چندان اختیاری در روند آن ندارید، جاهایی که دوربین مداربسته در آن نصب نشده را پیدا کنید. و جالب‌تر اینجاست که فیلم حامل پیشنهادی غیر اخلاقی هم نیست. در نهایت نوع برخورد رعنا با شاگرد طلافروش را دیده‌ایم. می‌شود به رابطه‌ای خیانت نکرد اما از مسیر غیر سالم آن هم خارج شد. «دیدن» را بگذارید رو به رو مقلدانش. «روتوش» کاوه مظاهری یا نمونه تازه‌ترش «برای بار دوم» به کارگردانی لیلا اخباری. اینجا کسی کسی را مجبور یا ترغیب به زشتی نمی‌کند. «دیدن» با رهایی تمام می‌شود. هم رعنا رهاست و هم ما این سمت پرده.

به اکباتان نگاه کنیم. خصوصا بعد از وقایع کابوس‌وار ماه اخیر حالا دیگر از آنجا می‌ترسیم. اما ریشه این ترس به خیلی قبل‌تر و به انبوه فیلم‌هایی برمی‌گردد در محیط آن ساخته شده‌اند. محیطی که یا در پستوهایش آدم‌های خطرناکی زندگی می‌کنند و یا آدم‌ها به راحتی می‌توانند در هزارتوی آن گم شوند. فیلم کوتاه «این سگ فروشی نیست» ساخته زانیار کاکه خانی و «حساسیت فصلی» ساخته سعید وکیلی را به یاد بیاوریم. البته اوضاع اکباتان در فیلم‌های بلند سینمای ایران بدتر هم هست. «دیدن» اما گوشه‌های خلوت و زندگی روزمره درون آن را در حد بضاعت خود به تصویر می‌کشد. درست است که چپ و راستش فرق می‌کند (ابتدای فیلم و همین متن را دوباره به یاد بیاوریم) اما می‌شود در محیطش قدم زد و به آینده و رابطه‌ها فکر کرد. رعنا دقیقا همین کار را می‌کند. اگر چندان به روایت صاحب طلافروشی اعتماد نکنیم، شاگردش هم از آن خلوت‌ها همین استفاده را می‌برد. از صاحبکارش به سبک خودش انتقام می‌گیرد.

دوربین «دیدن» در مواقعی قدری لوانگل می‌ایستد تا حضور فیلم‌ساز را بالای سر فیلم از یاد نبریم. اینکه کارگردان خودش با آن جنس صدای به یاد ماندنی‌اش نقش شهریار را بازی کرده هم آیرونی جذابی از این کنترل به دست داده. اما در نهایت فیلم درباره فرار کردن از کنترل است. درباره شکستن مرزها و به بازی گرفتنشان. کاری که مقلدان مستقیم و غیرمستقیم فیلم در سال‌های بعد از پسش برنیامدند.

یادداشت سردبیر درباره ۱۰ فیلم‌ کوتاهی که از دهه ۹۰ به یاد داریم

درباره این فیلم کوتاه بیشتر بخوانید:

بازی قدرت | نوشته فرید متین

پیوند کوتاه: https://www.fidanfilm.ir/?p=15647