درباره فیلم کوتاه «۴۸ ساعت» به کارگردانی آزاده موسوی
نوشته هادی علیپناه
«۴۸ ساعت» در ادامه منطقی داستان فیلم کوتاه پیشین آزاده موسوی «ملاقات» قرار میگیرد. یکی از موثرترین ایدهها برای پیگیری دغدغه فیلمساز در فیلم کوتاه تصویر کردن مقطعی دیگر در داستان شخصیتها در قالب فیلم کوتاهی دیگر است. در شرایطی که فیلم کوتاه برخلاف فیلم بلند اجازه تغییر موقعیت را نمیدهد و مسئله داستان باید در ایدهای واحد و محدود خلاصه شود، رفتن به سراغ شخصیتهای فیلم کوتاه پیشین و تصویر کردن آنها در موقعیتی یک سره تازه که رابطه معقولی با موقعیت فیلم پیشین دارد، راهکاری کاربردی و موثر است که کمتر بین فیلمهای سالهای اخیر نمونهای مشابه برای آن پیدا میکنیم. تنها نمونهای که به خاطر دارم دو فیلم کوتاه «میزبان» و «حرفهای شبانه» از امید عبدالهی ست. در عوض فیلمهای بسیاری را شاهد هستیم که با موقعیتهای متکثر و پرداخت نشده سعی میکنند موضوع خود را منتقل کنند اما نتیجه فیلمهایی هستند خارج از قاعده فیلم کوتاه و آشفته. اینجا اما، مادر و دختر فیلم کوتاه «ملاقات» که پیشتر درگیر موانع مقلاقات کردن با پدر زندانی خانواده بودند، حالا در «۴۸ ساعت» او را برای مدت کوتاهی در خانه مییابند. شخصیتها همانند اما موقعیت تازه است. طبعا نیازی به دیدن فیلم قبلی نیست تا با داستان «۴۸ ساعت» همراه شویم، اما دیدن فیلم پیشین در تشخیص و درک رویکرد کلی فیلمساز مفید خواهد بود.
برخورد گزارشگرانه به بحرانهای موجود در جامعه ایران رویکردی جشنواره پسند است. نه اینکه مخاطب و جشنوارههای خارجی اجبار کنند که حتما این چیزها را بگویید ولاغیر. ولی آنها به واسطه تصویر رسانه تصوری از ایران دارند که هر تصویر آشنا با آن را پذیراتر خواهند بود. آن تصویر آشنا اگر به شکلی درست آشناییزدایی نشود در زمان کوتاهی به کلیشه و اغراقهایی راه خواهند داد که علارغم اقبالهای گاه و بیگاه بینالمللی عموما از سوی مخاطب داخل کشور پس زده میشود. کم شاهد چنین فیلمها و واکنشهایی نبودهایم. شاید فیلم کوتاه چندان بستر مناسبی برای آشناییزدایی کردن به نظر نیاید اما چنین نیست. «۴۸ ساعت» میتواند نمونه مناسبی برای طرح این بحث باشد… که با روایت ابعاد تازهای از وضعیتهای پیشین، موفق میشود راهکاری کلیدی برای ارائهای تصویری تازه و افزاینده به تصورات گاهی سطحی و گاه ناکافی مخاطب خارجی به دست دهد و مخاطب ایرانی را با نمایاندن جنبههای ملموستر و انسانیتر از وقایع با خود همراه کند. «ملاقات» علارغم مهارت در اجرا بسیار به پیش فرضهای موجود نزدیک میشد. به آن تصویر آشنا و بارها گزارش شده. وضعیت زند/انیان س/یاسی و خانوادههایشان در ایران بغرنج و غیرانسانی است. این محتوایی رسانهای ست. اما «۴۸ ساعت» با آوردن موقعیت به داخل کانون خانواده و محدود کردن آن با دیوارهای خانه نه تنها تصویری تازهای از این وضعیت بغرنج و غیرانسانی ارائه میدهد، که اتفاقا جایگاهی در محتوای رسانهای ندارد، بلکه موفق میشود تصویری دقیقتر و ملموستر نیز به دست دهد. حالا نه به وقایع، که به آدمهای درگیر با وضعیت نزدیک هستیم. این آنچیزی ست که از روایتگری در سینما و عرصه هنر انتظار داریم. با دیدن کودکی که پدرش را نمیشناسد و نمیداند با او چطور باید مواجه شود. با دیدن پدری که درگیر انبوهی از مشکلات و سرخوردگیها ست و گنگی کودکش در مواجهه با او را به بیمهری معنا میکند و مادری که بین این دو و وضعیت کلان عملا بیدفاع و بیچاره است، تصویری ست که در رسانه نمیگنجد. تمام تقلاهای فیلم اول و آن ایده درخشان ترسیدن کودک از کوبیده شدن درِ خانه، اینجا به شکل بهتر و همراهی برانگیزتری روایت میشوند. گویی فیلمساز به درستی قدرت آن لحظه در فیلم اول را درک کرده و حالا تصمیم گرفت آن تصویر را بسط دهد و بگوید واقعیت از آنچه فکر میکردید حتی سیاهتر است. و باور کنید بعد از سالها مجادله با فیلمسازهایی که تصویری نمایشی از جامعه به دست میدهند و ادعای روایت سیاهیها را دارند بهترین رویکرد همین است، راهکاری پیدا کنی و نشان بدهی که واقعیت حتی سیاهتر است. اینجا ست که آن تصویر کلیشه و اگزوتیک فرو میریزد. «۴۸ ساعت» شاید فیلمی ایده آل از این نظر نباشد اما در مسیر درست برای عبور از سیاه نمایی و نمایاندن آن حقیقت تاریکتر قدم برمیدارد.
هر چند فیلم قدری دچار تشتت ایده است و سعی میکند تا حد ممکن جوانب مختلفی از آنچه این خانواده با آن رو به رو هست را در خود جای بدهد؛ اما با این حال تصویر ناآشنا اما حقیقی آن به درستی کار میکند. شاید بهتر بود با متمرکز کردن ایده فیلم روی رابطه پدر با دختر و همسرش اجازه بیشتری به گسترش این جنبههای داستان داده میشد و نگرانی از تمام شدن وقت اندکی که دارند و درگیریهای حقوقی بیرون میماند. مشخص است که فیلمساز از وارد کردن این عناصر هدفی جز توضیح چرایی اختلال پیش آمده در روابط این خانواده را ندارد. اما اینها را میشد به پیش فرضهای ذهنی مخاطب سپرد یا با تصویرهایی کوتاه و استفاده از پرشهای داستانی از داستان خارج کرد.
با این حال «۴۸ ساعت» تصویری موثر از حقایقی را به دست میدهد که رسانه توان و حوصله طرح آن را ندارد و اینجا ست که میتواند به درستی از ماهیت آگاهی بخشی هنر نیز در کنار سایر عناصر سینمایی فیلم حرف زد.
فیدان در شبکههای اجتماعی