درباره حسن بنی هاشمی و مجموعه مستند «راه دور دریا»
نوشته: هادی علیپناه
حسن بنی هاشمی در هفدهم آذرماه ۱۳۲۸ در بندرعباس زاده شد. آغاز فعالیت هنری او به دوران تحصیل در دانشگاه شیراز در سالهای ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۰ و همکاری با بهمن طاهری در تاسیس کانون فیلم دانشگاه شیراز، انتشار سه شماره نشریه «کتاب سینما» و البته ساخت فیلم کوتاه «موج» به عنوان نخستین فیلمش باز میگردد. فیلمی که دلیل آشنایی او با گروه سینمای آزاد، دعوت از آنها برای برگزاری دومین دوره جشنواره سینمای آزاد در دانشگاه شیراز و در نهایت بدل شدنش به یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین چهرههای این جنبش میشود. بنی هاشمی در یک دهه فعالیت سینمایی خود حدود ۱۶ فیلم کوتاه و مستند میسازد و به عنوان فیلمبردار در تعداد قابل توجهی از فیلمهای کوتاه فیلمسازان نقشی کلیدی ایفا میکند که البته تعداد دقیق فیلمهایی که او در ساخت آنها همکاری داشته را نمیدانیم. بنی هاشمی به واسطه استعداد و تجربه کم نظیرش و البته روحیهای که برای همراهی با هم فکران خود داشت، خیلی زود به یکی از چهرههای اصلی جنبش سینمای آزاد بدل شد و تا انتها فعالیت این جنبش جایگاه خود را حفظ کرد. از این رو او را تقریبا در تمامی شاخههای فعالیت جنبش از مدیریت و برنامهریزی تا اجرای برنامههای تلویزیونی و تالیف و انتشار نشریات و البته آموزش فیلمسازی و برگزاری جشنوارهها فعال مییابیم. او حتی در تاسیس انجمن سینمای جوان و همفکری با بیژن مهاجر نقشی کلیدی داشته. این در حالی ست که فیلمهای او در کنار چند تن دیگر از اعضای جنبش همچون کیانوش عیاری، ناصر غلامرضایی و بهنام جعفری به نوعی ویترین جنبش و تصویری دقیق از رویکرد و اهداف فیلمسازان این جنبش به شمار میآمدند.
بنی هاشمی که بعد از حوادث انقلاب چندان فضایی برای ادامه فعالیت خود در کشور نمیبیند در سال ۱۳۶۱ به دبی مهاجرت میکند و تلاشهای او برای تداوم فیلمسازی بیسرانجام میماند. تا اینکه در سال ۱۳۸۱ بر اثر سکته مغزی درگیر بیماری میشود و تا به امروز در بستر بیماری ــ به گفته نزدیکانش ــ بیخبر از روزهای گذشته روزگار میگذراند.
متاسفانه تعداد قابل توجهی از آثار او به سرنوشت بخش قابل عمدهای از فیلمهای جنبش سینمای آزاد دچار شدهاند. یا مفقود و یا به کل از بین رفتهاند. از مجموعه آثار او تا به امروز فیلمهای کوتاه «موج»، «نهنگ»، «برکه خشک»، «گردش در یک روز خوش آفتابی»، قسمت بندر عباس از بخش اول مجموعه «راه دور دریا» و ۹ قسمت از بخش دوم مجموعه «راه دور دریا» ــ که البته به نظر کامل میآید ــ در دسترس است. و البته تعدادی از فیلمهایی که او به عنوان فیلمبردار با آنها همکاری داشته.
یک توضیح کوتاه در مورد فیلم «گردش در یک روز خوش آفتابی» ضروری ست. در گفتگویی که با ابراهیم حقیقی داشتم او به این نکته اشاره کرد که این فیلم در واقع قرار بوده یک فیلم بلند متشکل از سه اپیزود باشد که ابراهیم حقیقی، احمد غفارمنش و حسن بنیهاشمی هر کدام از اپیزودهای آن را بسازند. ابراهیم حقیقی اپیزود خودش را فیلمبرداری کرده بود اما به دلیل نیاز به تجدید برخی برداشتها کامل تدوین نشد و متاسفانه بعدا راشهای آن از دست رفته. احمد غفارمنش بعد از به سرانجام نرسیدن پروژه اصلی اپیزود خودش را در قطع هشت میلیمتری ساخته که خوشبختانه نسخهای از آن در دسترس است. و حسن بنیهاشمی بعدا به تهیه کنندگی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان فیلمنامه خودش را در قطع ۳۵ میلیمتری ساخته که نسخهای از آن نیز موجود است. بنیهاشمی فیلمنامه بلندتری از نسخهای که در کانون ساخته را نیز داشته که قرار بوده به تهیه کنندگی بهمن فرمان آرا آن را بسازد اما به دلیل عدم اطمینانش از بازگشت سرمایههای فیلم از ساخت آن انصراف میدهد.
اشاره مختصر به زندگینامه او و همینطور درج فیلمشناسیاش در این متن را به دلیل ناقص یا اشتباه بودن دیگر مطالب منتشر شده بر روی بستر اینترنت ضروری میدانم. طبعا منبع اصلی من برای درج این اطلاعات کتاب «کالنگهایم را دوست دارم» به کوشش علیرضا محسنی و تحقیقات خودم درباره تاریخ فیلم کوتاه ایران است. گاهشماره زندگی بنی هاشمی را میتوانید با جزئیات بیشتر در کتاب فوق مطالعه کنید. البته فیلمشناسی درج شده در ادامه شامل اصلاحاتی ست که نسبت به فیلمشناسی درج شده در کتاب دقیقتر و بهروزتر است. هر چند ممکن است در آینده با به دست آمدن اطلاعات بیشتر یا پیدا شدن نسخهای از فیلمها نیاز به اصلاح دوباره آن باشد.
فیلمشناسی
- موج ۱۳۵۰
- مرد، اطاق، درخت ۱۳۵۰
- کالنگهایم را دوست دارم ۱۳۵۱
- هجرت ۱۳۵۱
- برکه خشک ۱۳۵۱
- نهنگ ۱۳۵۱
- مستند بازار نخل (میناب) ۱۳۵۱
- واهمه ۱۳۵۳
- گردش در یک روز خوش آفتابی ۱۳۵۳ (به تهیه کنندگی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان)
- قلم کار ۱۳۵۴ (به تهیه کنندگی انجمن سینمای جوان)
- راه دور دریا (داستانی) ۱۳۵۴
- مستند دومین دوره مسابقات قایقرانی ۱۳۵۴
- مستند راه دور دریا – بخش اول (قشم – هرمز – بندرعباس) ۱۳۵۶
- مستند ره دور دریا – بخش دوم (۹ قسمت) ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰
- دو فیلم منتسب به بنی هاشمی که نسخهای از آنها در دسترس نیست: مسجد ساری، ایزدخواست
حسن بنیهاشمی سه بار «راه دور دریا» را ساخته. بار اول به شکل یک فیلم کوتاه داستانی که متاسفانه نسخهای از آن در دسترس نیست. اما منصور منعمی در متنی که برای فیلم نوشته داستان آن را چنین توصیف میکند: «فیلم ماجرای تنهایی آدمی بود که در ساحل دریا زندگی میکند و در آرزوهای دور و دراز خویش به سر میبرد. در اسکله بندر کنگ کار میکند. در کلبه حقیر خود، تنها مونساش رادیویی است که با شنیدن آواز و موسیقی، تنهایی خود را از میان میبرد. ترانه «اسمعونی» با صدای ام کلثوم، خاطران خوش و ناخوش او و دوری از خانوادهاش که در آن سوی آب بودند را زنده میکرد و او را به راه دور دریا میبرد. در نهایت این جوان سیه چرده تنها خود را به آبهای پر تلاطم دریا میسپارد و سرنوشتی نامعلوم برای خویش رقم میزند. فیلم «راه دور دریا»، به گونهای زندگی جوانی خود حسن بود که دلبسته «اسمعونی» و آن سوی آب بود.»
«راه دور دریا» بار دو در قالب مجموعه مستندی سه قسمتی که با همکاری سینمای آزاد برای رادیو و تلویزیون ایران تهیه شده و با ساختاری روایی/گزارشی به معرفی بنادر قشم، هرمز و بندرعباس میپردازد. از این مجموعه قسمت مربوط به بندرعباس در دسترس است که در کنار ساختار گزارشی خود ظرافتهای روایی آن خصوصا در ایدههای تدوین قابل توجه هستند.
اما بنی هاشمی برای بار سوم و در فاصله سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰ دوباره بر سر این ایده بازمیگردد و این بار با کنار گذاشتن بخش گزارشی، روایت خود از مردمان جنوب را در ابعاد مختلفی بسط میدهد. در متن پیش رو تلاش خواهم کرد بر روی دو قسمت اول این مجموعه ۹ قسمتی که به معرفی منطقه گوده اختصاص دارد متمرکز شوم. چرا که بررسی کاملتر این مجموعه را در جریان نگارش همین متن بسیار زمانبر و البته ضروری یافتم که امیدوارم در آینده فرصت و بستر مناسبی برای پرداختن به آن فراهم شود.
«راه دور دریا» در سه سطح قابل بررسی ست. در سطح اول ترکیب طلایی حسن بنی هاشمی در مقام کارگردان و فیلمبردار با عباس گنجوی به عنوان تدوینگر و محمد عقیلی و محمد تهامی نژاد به عنوان نویسندگان و گویندگان متن مجموعه. بنی هاشمی در آثار پیشین خود به گواه فیلمهای موجود و متنهای در دسترس درباره فیلمهای مفقود شده، شناخت و همراهی عمیق خود با مردمان جنوب را اثبات کرده است. او چنان به مردمان جنوب نزدیک است که تنها با قاب کردن نگاه خیره آنها به افق یا قراردادن بدنهای تکیدهشان در ترکیب تصاویرش و عمدتا در هارمونی با دریا هویت و سرگذشت و آرزوهای آنها را منتقل میکند. دستاورد او در «موج»، «نهنگ» و «برکه خشک» تشریح دقیق عیار نزدیکی او به آدمهای جنوب است. حال چه نمایش دلهره جوانی را قصد کند، یا عاشقانههای برباد رفته را و یا نسبت طبقاتی و نژادی و سرنوشت دردناک مردمان جنوب را. همین ویژگی را البته پختهتر و تکامل یافتهتر در تصاویر «راه دور دریا» مییابیم. نه در مقام مقایسه که با هدف توضیح رویکرد و عمق آن «راه دور دریا» را میتوان در کنار «زمین میلرزد» ویسکونتی قرار داد و شاهد بود که به چه اندازه این دو اثر به یکدیگر نزدیک میشوند و با وجود فاصله زمانی و جغرافیایی عملا از یک سیر تاریخی تکرار شونده و مردمانی بسیار شبیه به هم حرف میزنند. عباس گنجوی با درک درست این ویژگی بارز در تصاویر بنی هاشمی برشها و دیزالوها را در تکمیل آن و با هدف در کنار هم قراردادن هر چه بهتر انسان، اقلیم و تاریخش به کار میبرد و تدوینی منسجم و هدفمند ارائه میدهد. در همان ابتدای مجموعه در تصویر مردی که بعد از طی مسیری طولانی تشنگی خود را با آب برکهای کوچک رفع میکند. گنجوی با درک درست آمیختگی آن مرد و اقلیمش چینهای پیشانی او را ابتدا به ترکهای خاک و در ادامه به جریان آب رودخانهای متصل میکند. یک تصویر سازی سه وجهی که اگر صرفا به دو وجه آن اکتفا میشد کلیشهای و سطحی مینمود اما «راه دور دریا» هرگز به چنین کیفتی قانع نیست در نتیجه تداوم تصویرسازی به دیزالو شدن بر روی جریان آب رودخانه سیر طبیعی طبیعت منطقه را تصویر میکند و انسان را نه غالب یا مغلوب آن که به عنوان پارهای از آن جایگاه میبخشد. و در نهایت قدرت صدا و متن دقیق محمد عقیلی و محمد تهامی نژاد در تکمیل سیالیت تصویر، روایت را به نقطه اوج خود میرسانند. از این رو نریشن همواره در همراهی تصویر و نه در توضیح آن شنیده میشود. در واقع بنی هاشمی در بخش دوم مجموعه «راه دور دریا» در کنار فیلم کوتاه «نهنگ» (البته با در نظر قرار دادن محدودیت موجود به خاطر در دسترس نبودن بخشی از فیلمهایش) پختهترین کار خود را ارائه میدهد و در این مسیر بهترین تیم ممکن را دارد.
در سطح دیگر درک رشک برانگیزی بنی هاشمی از دیالکتیک مردمان جنوب با عناصر اقلیمی منطقه را میتوان مورد توجه قرار داد. حال این عناصر اقلیمی چه دست ساخته خود این مردمان باشند مانند آب انبارها، مساجد و شهرها و چه بخشی از طبیعت منطقه باشند، مانند چشم اندازهای وسیع، نخلها و البته دریا. بنی هاشمی همواره انسان را با اقلیم و اقلیم را به واسطه حضور و کنش انسانی تعریف و تصویر میکند. ناملایمات اقلیمی منطقه و تلاش مردمان برای بقا بعد دیگر همین رویکرد او هستند. در واقع «راه دور دریا» در یکی از کلیدیترین وجوه خود نمایش درهم آمیزی و رقص دیرینه مردمان جنوب با اقلیم جنوب است. او با چنان وسواسی پدیدهها را در قاب میگیرد و دائما با قابهای متنوع و تازه دوباره و دوباره از نخل و موج و برکه تصویر میگیرد که گویی هر بار به پدیدهای تازه مینگرد و این نخستین بار است که چنین چیزی روی فیلم ثبت شده. «راه دور دریا» درباره پهنه وسیعی از منطق جنوب است و به فراخور تکرار تاریخ و یا تاثیر مشابه وقایع و پدیدههای کلان بر روی اجزا متنوع اقلیم جنوب دائم با سرنوشت عمیقا تکرار شوند انسانها مواجه میشود. صیاد در بستر منحصر به فرد خود همانقدر و همانطور از بد روزگار و بد مردان قدرت ضربه دیده که کشاورز یا شتربان یا ناخدا. خود بنی هاشمی نیز همواره تلاش میکند نهایتا به آن تصویری از زوال و فرسایش برسد که آن را درک کرده و حقیقی میداند. از این رو در طول مجموعه دائما با داستانی آشنا از فروپاشی و تاراج و افسوس مواجه میشویم. اما تصویر و روایت مجموعه هر بار گویی درد تازهای را آشکار کرده باشد، تاثیر و توان خود را از دست نمیدهد. به شخصا این ویژگی مستتر در کل مجموعه برایم جذابترین بخش آن بود. در همین دو قسمت ابتدایی بنی هاشمی از یک تکنیک روایی آشنا بهره میگیرد تا روایت درونی خود را پیش ببرد و لایههای عمیقا مشابه وقایع جدا از یکدیگر را نمایش دهد. در ابتدا راوی با هوشمندی تمام دائما در بین افعال سوم شخص مفرد و سوم شخص جمع جا به جا میشود تا مکررا فرد را مصداقی از جمع بگیرد و شخصیتهای پیش روی دوربین را به اجداد و نوادگان خود نسبت دهد. همینطور داستان ورد ساکنان فعلی گوده به این منطقه را با ورود مردی که گویی از پس اعصار هنوز از تاراج مغول در فرار است را به داستان ترک روستای آبا و اجدادی توسط پیرمردی دیگر که در نهایت مجبور شده به دنبال فرزندان خود راهی شهر شود گره میزند. در واقع این تکنیکها روایی علاوه بر انسجام بخشیدن به ساختار روایی مجموعه و همراه کردن مخاطب با داستان این مردمان، دائما در حال عیان کردن نسبتهای تاریخی و شباهتهای مدام هستند.
بنی هاشمی در نهایت و مانند هر فیلمساز دغدغهمند دیگری با تاریخ ظلم در میافتد. جنوب او جنوب اعصار و دردهای پراکنده در میان نسلهاست. او ثروت جنوب را میبیند و ناگزیر شاهد تاراج آن نیز هست. در توضیح جغرافیای گوده هم زمان آن را مامنی امن برای رهایی از غارت مغول روایت میکند و نیز اسیر عطش آب. دریا را با چنین توصیفی به تمام افسوسها گره میزند: «آب به گستره تمام آروزها پیش روست» و بلندای نخل را چنین: «پیرمرد بر حال چیدن حاصل رنج خود است که ماموران حکومتی را پای نخل به انتظار اخذ خراج سالانه میبیند». البته «راه دور دریا» همزمان درباره شور زندگی نیز هست. و در این مسیر چنان مصمم است که بارها شما را شگفت زده خواهد کرد. درخشش چشمان نوجوان شتربان، تصویر رویاهای کودکی که در سایه نخل به خواب رفته و البته وسعت بیپایان و بخشنده دریا شکوه جنوب را به بهترین شکل توضیح میدهند. اما با این حال بنی هاشمی نگران موتن خود است. افسوس ثروت در حال تاراج آن را میخورد و در دهه پنجاه نگرانی خود از برداشت بیرویه آب از چاههای عمیق، سپردن صید ماهیان به صیادان ژاپنی و کرهای و آلوده شدن آب با لکههای نفتی را بیان میکند. (ابراز این نگرانیها در آن سالها برای ما که اکنون و چهار دهه بعد شاهد نتیجه نادیده گرفتن چنین نگرانیهایی هستیم معنای واضح دارد و بنی هاشمی دقیقا چنین آیندهای و ثروت سوزیاس را اخطار داده.) و البته این همه را با تاکید بر سیر تاریخی این تاراج و خسران روایت میکند. جنوبِ بنی هاشمی زخمهای مغولان، زورگویی خانها و بیتفاوتی حکومتها را یکجا در خود دارد و فراموش نکرده. جنوب بنی هاشمی بخشنده است اما همواره بسیار بیشتر از توان بخشندگیاش از او ستاندهاند و البته مردمان جنوب عمدتا از این بخشندگی بی نصیب یا کم نصیب بودهاند.
بنی هاشمی خود در نهایت جنوب را در سودای آنسوی آبها، همچون جوانی که در فیلم داستانی «راه دور دریا» تصویر کرده ترک میکند. و دقیقا مانند هزار جوان پیش و پس از خود در سودای آرزوهایش فنا میشود. باز در جای دیگری راوی چنین میگوید: «جوانهای جنوب یا در بنادر در خدمت کشتیها هستند، یا در مجموعههای کشاورزی کارگر میشوند و یا در ساختن شهرهای مرکزی از جان خود مایه میگذارند تا دستان جنوب از نیروی جوانان خود و شور زندگیشان خالی شود». جنوب از شور و شوق سرشار بنی هاشمی نیز کم بهره ماند و افسوس.
چند روز پیش در مرور دوباره فیلمهایش متوجه شباهت غم انگیز آدمهای فیلمهایش با سرنوشت خود او شدم. گویی میدانست که او خود نیز بخش از همان درد بزرگ تاریخی ست و تا توانسته در همان ده سالی که فرصت دادهاند و داشته تلاش کرده تصویر دقیق و عمیقی از آن ارائه کند. و دردناکتر اینکه آثارش نیز در نهایت دچار همین سرنوشت شدهاند و ما تنها تکه پارههایی از آنها دیدهایم. او در نهایت خود را نیز به دریا سپرد.
فیدان در شبکههای اجتماعی