نوشته: مارتینا سنچز
ترجمه: مهلقا حسین
برای بسیاری از مردم هنر قصهگویی و نوشتن یک کتاب، یا نوشتن به طور کلی هر دو در زیر مجموعه نویسندگی قرار دارند و تمام کارهای مربوط به آن نیز توسط نویسنده انجام میشود. در حالی که هرچه عمیقتر به این دو مقوله نگاه کنید، بیشتر میبینید که این موضوع حقیقت ندارد.
در واقع تفاوتهای بسیاری بین این دو موضوع وجود دارد که برخی از آنها حتی ممکن است مغز شما را منفجر کند. در این مقاله میخواهیم به برخی از تفاوتهای کلیدی بین این دو موضوع اشاره کنیم و آنچه شما برای دانستن تفاوت دقیق میان قصهگویی و نویسندگی نیاز دارید را با ذکر جزییات روشن کنیم.
قصهگویی نوعی اجراست
احتمالا قابل توجهترین فرق میان قصهگویی و نوشتن این واقعیت است که قصهگویی شکلهای مختلفی به خود میگیرد و برای مخاطب مانند این است که نوعی تجربه را مشاهده میکند. مثلا اگر قرار باشد من درباره آنچه هفته گذشته انجام دادم به شما بگویم، یک داستان را برای شما تعریف میکنم، بیآنکه چیزی را روی کاغذ بیاورم.
من میتوانم داستان خود درباره هفته گذشته را بسیار خسته کننده تعریف کنم یا آن را با حالتی هیجانانگیز بگویم. به این شکل که از زبان بدن خود استفاده کنم، لحن و میزان صدای خود را تغییر بدهم و یا چیزی به حرکات دست و صورتم بیفزایم.
بههرحال، در حالی که برای قصهگویی امکانات و حالتهای مختلفی وجود دارد، یک نویسنده باید بداند که امکانات قصهگو را در اختیار ندارد.
به گفته دیوید آرنولد، سختی نوشتن این است که شما باید در اغلب موارد به معماری داستان خود وفادار بمانید و یک آغاز، یک میانه و یک پایان داشته باشید، چرا که در این صوت است که تمام قسمتهای نوشته شما در یک خط داستانی منسجم کنار یکدیگر قرار میگیرند.
در واقع در شرایطی که تعامل چهره به چهره کاملا به لحن صدا و حالت بدن بستگی دارد، در نوشتن همان داستان در یک کتاب باید کاملا برعکس عمل کنید. تصور کنید میتوانستید هر کلمه از کتاب را با همان لحنی بخوانید که مد نظر نویسنده است، در این صورت کتابی که در دست دارید اثری کاملا متفاوت میشد.
جزییات زاویه دید
یک تفاوت واضح دیگر میان قصهگویی و نوشتن این است که در قصهگویی این توانایی را دارید که به جای آنکه صرفا بیان کنید، آن را نشان بدهید. مثلا وقتی من با کسی حرف میزنم میتوانم با تغییر تُن صدای خود، نگاه کردن به جهتی دیگر و یا حتی حرکات بدنم به طرف مقابلم فرصت برای صحبت کردن بدهم. اما در نوشتن تمام این جزییات، علاوه بر توصیف لحن صحبت طرفین، به جای آنکه نشان داده شود نوشته میشود.
نویسنده در مقایسه با یک قصهگو باید واضحتر و در عین حال مختصرتر باشد و به جای آنکه ارتباط غیرکلامی را نشان دهد، به آنچه طرفین به یکدیگر میگویند متکی باشد.
ترتیب و توالی داستان
اگرچه تا اینجای کار به نظر میرسد قصهگویی منافع بیشتری از نوشتن دارد، ولی به این سادگی گول نخورید. به گفته نیک دیویس احتمالا منفعت اصلی نوشتن در این است که در قصهگویی، شما محدود هستید که این که داستانتان را با توالی زمانی صحیح آن تعریف کنید. این مساله به این خاطر است که مخاطب نیاز دارد شروع، وسط و پایان داستان را به ترتیب درست بشنود تا یک تصویر صحیح از آنچه در جریان است به دست بیاورد. اما در نوشتن، نویسنده میتواند توالی خط داستان را هرطور میخواهد تغییر دهد تا داستان بهتری برای گفتن داشته باشد. از آن مهمتر اینکه نویسنده حتی مجبور نیست به یک نوع زاویه دید پایبند باشد و میتواند اگر بخواهد حتی از سوم شخص به دانای کل تغییر جهت بدهد.
نگویید، نمایش بدهید
مهمترین تفاوت قصهگویی و نویسندگی در نوع بازی شماست وقتی که داستان را برای مخاطب خود نمایش میدهید؛ بهخصوص روی صحنه، در سینما یا یک تعامل رو در رو. اگر قرار باشد این تکنیکهای قصهگویی را در نوشتن خود نیز بگنجانید، جواب نخواهد داد. پس تا جایی که میتوانید نسبت به کار خود ذهنآگاهی داشته باشید.
فیدان در شبکههای اجتماعی