نقد فیلم کوتاه «گوش سیاه»
نوشته: سعیده جانیخواه
هر فیلم، مجموعهای از نقاط مثبت و منفی است که در کنار هم قرار گرفتنشان، کلیتی واحد از اثر را ارائه میدهد. در نگاه اول میتوان به این کلیت گزارههایی چون خوب و بد را اطلاق کرد، اما پرونده اثر به همینجا ختم نمیشود بلکه این وظیفه منتقد است که لایههایی عمیقتر از فیلم را پیشروی مخاطب قرار دهد. در بین تمامی فیلمهای حاضر در جشن اخیرخانهسینما، فیلم گوشسیاه به کارگردانی بهزاد آزادی، جز فیلمهایی بود که در هیچ بخشی کاندید دریافت جایزه نشد. این متن نوشته نشده است تا به این موضوع دامن بزند که چرا گوش سیاه در میان نامزدها نبوده است، بلکه نوشته شده زیرا در جمعبندی نویسندگان فیدان، بالاترین امتیاز را در میان انتخابهایم به این فیلم اختصاص دادم. در این متن دلایلم را برای این انتخاب روشن میکنم.
اگر هر فیلم را به واحدهای تشکیلدهندهی آن تجزیه کنیم، میبینیم که اصلیترین قطبهای آن، کارگردانی و نویسندگی هستند که البته میدانیم کارگردانی مفهوم وسیعتری است که انتخابهایی چون نور و صدا و تصویر را نیز در خود جای میدهد هرچند که شکل اجراییشان مستقیما بر عهده کارگردان نباشد. با این مقدمه انتخابهای کارگردان و امکانات فیلمنامه گوشسیاه را میتوان مورد توجه قرار داد: گوش سیاه داستان «مهتاب» مربی مهد کودک است که متهم به تنبیه بدنی کودکان میشود. فیلم با نمایی از بازی مهتاب با بچهها و سرزندگی بچهها آغاز میشود که رابطه خوبی را در میان آنها به تصویر میکشد. در همین صحنه ابتدایی، بدقلقی یکی از کودکان (آرژین) با مهتاب، به اختصار معرفی میشود. (وقتی مهتاب، کودک را روی صندلی مینشاند و آرژین با عصبانیت میگوید که نمیخواهد آنجا بنشیند)
صحنه بعدی مواخذه مهتاب توسط مدیر مهد کودک است که گره داستان را آشکار میکند: طبق گفته مدیر، مهتاب با بچهها بدرفتاری میکند، مخصوصا با آرژین که پدر و مادرش از تغییر رفتار او در خانه نگران شدهاند. از اینجا به بعد، پلانهای فیلم در پی رد و یا تایید این موضوع هستند. ابهامی که تا پایان اثر، همراه مخاطب است. به محض خروج مهتاب از دفتر مدیر و وارد شدن به اتاق بازی بچهها، دومین برخورد میان مهتاب و آرژین شکل میگیرد: مهتاب ناخواسته در را به بدن آرژین میکوبد که پشت در نشسته و خاک گلدان را روی زمین ریخته است. سومین درگیری هنگام شستن دستهای آرژین است که مهتاب دست او را زیر آب داغ نگه میدارد. چهارمین رویارویی این دو، در آشپزخانه است که آرژین از مهتاب آب میخواهد و به مهتاب میگوید که از او متنفر است. در واقع مخاطب با دو دسته از اطلاعات مواجه است که گاهی مهتاب را محکوم و گاهی او را تبرئه میکند.
علاوه بر این، نباید سویهی روانشناسی کودک را نیز در تحلیل این اثر از یاد برد. اصولا بچهها در این سن به دلیل کمبودهایی که از محیط خانوادگی دریافت کردهاند، شیفته افراد دیگری همچون مربی خود مخصوصا از جنس مخالف میشوند و برای جلب توجه او، تضاد رفتاری را در پیش میگیرند، مثلا بهجای محبت، از شگرد نفرت با قدرت بیشتری استفاده میکنند.
اما خارج از بحث روانشناسی، آنچه باعث در نظر گرفتن امتیاز خوب برای گوشسیاه میشود، ساخت استعاره نمایشی فیلم است که در صحنه ابتدایی و پایانی و توسط بازی شکل میگیرد و به نوعی قضاوت مخاطب را به سمتی که مدنظر نویسندگان است هدایت میکند. دو بازی در فیلم تعریف شده که در آغاز و انتهای فیلم قرار گرفته است. بازی اول، بازی مهتاب در قالب مربی با بچههاست که فیلم را با این دیالوگ آغاز میکند: «همه دستها رو تفنگاشون» که این دیالوگ بهصورت تلویحی نشانگر خشونت درون است و بازی دوم نمایش کودکانهای است که توسط مهتاب اجرا میشود و روی گزارههایی تاکید میکند که به ذهن اینطور جهت میدهد: گوشسیاه استعاره از خود مهتاب است. در واقع داستان پایانی، یک به یک در تناسب با دیالوگهایی است که در اثر میشنویم.
میتوان گفت که مهتاب واقعیتهایی درونیاش را در بازیهایی که اجرا میکند نشان میدهد. همچنین قرارگیری کاراکتر در قالبهای متفاوت : مربی، کارمند گناهکار، بدهکار، دوست، نقش نمایشی روباه و طراحی تمامی این تغییر قالبها در ۱۵ دقیقه، خود استعارهای از روباه صفت و مکار بودن شخصیت اصلی فیلم است. تغییر مداوم چهره مهتاب که در عین یکدستی، تنوعی را پدید آورده که گویی مهتاب مدام در حال تغییر ماسک است و این تغییر نیز بر ابهام اثر میافزاید. البته به جز این انتخابها، بخش اجرا نیز که توسط بازیگر انجام شده، قابل تحسین است که تمام بار اثر را یک تنه به دوش میکشد.
از دیگر نکاتی که در حوزه کارگردانی به چشم میآید، انتخاب لنز تله برای تصویربرداری در فضای بسته است که محیط را محدودتر میکند و در واقع با این تمهید، عناصر غیرکاربردی حذف شده و محلهای اتصال جغرافیایی، پنهان میشود. تنها موردی که اندازه قاب کمی باز میشود، صحنه پایانی و هنگام اجرای نمایش است. استفاده از موسیقی ریتمیک و شاد کودکانه نیز که دوبار به زبان فارسی و انگلیسی به گوش میرسد، به ساخت فضا کمک کرده است. همچنین در تمامی پلانها ارتفاع قرارگیری دوربین طوری تنظیم شده که گویی در نسبتی با مقیاس قدی کودکان قرار میگیرد.
با تمام این توصیفات، هنوز بخشی از فیلمنامه نامکشوف است. رفتن نابهنگام و بی دلیل آرژین به انباری در حالیکه همه بچهها منتظر اجرای نمایش هستند، پرسشبرانگیز است: آرژین از کجا میدانست در انباری و بالای کمد چه چیزی وجود دارد؟ چرا درِ انباری مهدکودکی که مدیرش حساسیت زیادی روی بچهها و جلب رضایت اولیا دارد، باز است؟ آیا درِ انباری نباید قفل باشد؟ چرا دوست مهتاب در هنگام ترک پستش، بچهها را به کسی نسپرد در حالیکه میدانست مهتاب مشغول آماده شدن برای نمایش است و در هنگام اجرا هم نمیتواند حواسش به همه بچهها باشد. چرا مهتاب با دیدن آرژین که روی زمین افتاده کاری نمیکند؟ این منفعل بودن از ترس است یا دلیل دیگری دارد؟
در کل میتوان گفت که با وجود ایراداتی که میتوان به فیلمنامه و گاهی دیالوگها (دیالوگهای مدیر تصنعی و بیش از حدِ تعریف شده برای خود فیلم، اغراق آمیز است) وارد دانست فیلم گوشسیاه واجد نکتههایی در بخش کارگردانی است که نمیتوان از آنها به سادگی گذشت.
فیدان در شبکههای اجتماعی