یادداشتی بر فیلم کوتاه آپارتمان مورچه‌ها به کارگردانی توفیق امانی؛

قرار است دکوپاژ سکانسی بنویسید متشکل از سه نفر که در یک خط کنار هم نشسته‌اند و به روبرو می‌نگرند. سر نمی‌چرخانند. نقطه دیدشان ثابت است و خود در تقابل با فضا مغلوب‌اند و منفعل. به نظر سخت می‌آید. حال اگر قرار بر این باشد که دوربین با آن‌ها و نه جدا از آن‌ها بماند و زیستن ــ زندگی، غم ــ غصه، خوشی ــ سرخوشی‌شان را به تصویر بکشد و به این‌ها اضافه کنیم حادثه مهیبی را که می‌توان پیش‌بینی‌اش کرد، موقعیت از پیش سخت‌تر خواهد شد. آکادمیک و سینمایی‌اش این است: خیلی دور، دور، نزدیک، نزدیک‌تر و بالعکس. تمام! فیلم‌ساز مورد اشاره ما اما خوشبختانه آکادمیک فکر نمی‌کند. سبک دوربین او تلویزیونی است: شات ــ ریورس شات، کنش ــ واکنش. تمام. چرایی دست‌یابی به ایده‌ای چنین را، همین‌که دوربینِ متواضعِ ماهیت طلبِ عاری از دروغ در محملی سبک مدارانه با ترفندِ نقطه دیدهایِ ثابتِ کنش‌مند به آن روی آورده، باید در قصه پی‌اش را گرفت. استتیک فیلم همان‌قدر که به دوربین بسته، در شیوه روایت هم، ملموس و درعین‌حال مستتر است. عینیت آن از درگیری‌های کلامی زن و مرد و گریه‌های دختربچه آمده، خط لایه‌ای‌اش هم که به‌مرور جلب نظر می‌کند، از سیر تنهایی و پنهان ماندن این‌ها از اطراف و اطرافیان شکل می‌گیرد. زن از مرد می‌پرسد: ساعت چند است؟ و مرد ساعتش نیست. بچه عطسه می‌کند و پدر غرولند کنان از همسرَش گله می‌کند. ماشینی در بک‌گراند عبور کرده و موسیقی پخش می‌کند. مرد از زن درباره حلقه‌اش می‌پرسد. مکث اصلی و درواقع نقطه عطف فیلم اینجاست. فیلم ابعاد وسیعی دارد. ملیت و بوم از ابتدا با نوشته کردستان ۲۰۱۴ آغاز، با زبان زن و مرد عمیق و حال گم‌شدن حلقه با سؤالی از پدر «هیچ می‌دانی گم‌شدن حلقه چه معنایی دارد» ژرف‌تر می‌شود. روندِ روایتی فیلم تا به اینجا حاصل از کنشی ست بصری بر فضا و واکنش آن‌ها که ختمِ بر کنش و واکنشِ زن، مرد و بچه می‌شود. درواقع تصاویر سر حرف را باز می‌کنند. کلامِ گزاره محورند و دیالوگ‌ها هم در سیری اوج‌گیرنده، پیش برنده مخاطب با تصاویرند. و این اوج بیش از هر چیز در لایه‌های ظریف تفاوت‌های دو کاراکتر زن و مرد است. پدر انگار به این باور رسیده که دیده نمی‌شود. اما مادر همچنان برای گرفتن شیر از چوپان تقلا می‌کند و خب این به‌خودی‌خود، نوعی تعلیق است جهت به حاشیه بردن ذهن مخاطب و باز کردن پای مورچه‌های بیابان در قائله، برای تردید کردن درباره ضربه نهایی. درگیری‌های کلامی زن و مرد هم نوعی شاخ و برگ دادن می‌شود برای واپس کشیدن و همراهی بیشتر در پایان. که با پرداختی هوشمندانه، آرامشِ پس از جروبحث معمولیِ زناشویی را با لالایی مادر و تصویر زیبای عبور ماشین، آن‌هم در شب گرم‌تر می‌کند. دیالوگ اما سبب عادی و معمولی‌تر بودن این لحظه‌ها شده. آن‌قدر ظریف و دقیق که به‌سادگی می‌شود از آن گذشت. گفتگوهایی با ساختاری سه‌تکه که با توجه به فرم ادا کردن آن‌ها توسط بازیگران نادیده، بی‌آلایش‌تر از قبل هم شده است. به این‌ها دقت کنید:

ساعت چنده؟ (سؤال)، آ.ساعتم کو (جواب)، مگه دستت نبود؟ (سؤال)، چرا. دستم بود. خیلی عجیبه (جواب)، احتمالاً یه جایی گذاشتی، یادت رفته (جواب)، نه مطمئنم یادم نرفته. ای‌بابا کجاست پس. حالا همه‌جارو بگرد. شاید پیدا بشه (سؤال)، باشه ولی فکر نکنم اینجا پیدا بشه. (جواب)، خوب فکر کن (سؤال)، نه مطمئنم همین‌جا بود. خیلی عجیبه (جواب).

ساختاری که به آن اشاره شد، ابتدا در سؤال و جواب‌ها بروز پیدا می‌کند. زن می‌پرسد و مرد جواب می‌دهد. چند بار. اما در میانه تغییر کرده و این زن است که جوابگوی سؤالات مرد می‌شود و در انتها که باز به همان حالت قبل برمی‌گردد. ویژگی جالب دیگر به تکرار در به کار بردن کلمات مربوط است که به‌نوعی روزمرگی این آدم‌ها را نیز می‌توان در آن دید. (واژه‌های دست، مطمئن، یاد، پیدا) و البته هوشمندی بیشتر را در اول و آخِر می‌بینیم. مکالمه با «عجیبه» آغاز و پایان می‌یابد. این‌گونه است که گفتگویی به این سادگی، واجد روح می‌شود و مهم‌تر آنکه هارمونی می‌سازد. اما ساختاری که به آن اشاره شد، تکامل‌یافتگی‌اش حاصل از همخوانی این دیالوگ‌ها با تصاویر است که خوشبختانه از این حیث آپارتمان مورچه‌ها برگ برنده را در اختیار دارد. می‌شود نشست و مدت‌ها درباره شاعرانگی‌اش سخن گفت و از مرثیه‌سرایی آن که همان خط لایه‌ای فیلم به‌حساب می‌آید، حرف زد و به‌جا هم هست. حسِ اندوهِ فیلم زنده است و همین باعث می‌شود که مخاطب سراغ زیر لایه‌های آن را نگیرد و از شاعرانه بودن فیلم لذت وافر بَرَد. اما می‌بینیم که در عمق نیز منسجم و البته خلاقانه است. ولی بحثی که در مواجهه با چنین فیلم و فیلم‌هایی پیش می‌آید و در جشنواره‌ای که نگارنده فیلم را دید، عده‌ای هم آن را مطرح کردند، تجربی یا داستانی بودنِ فیلم است. افراد زیادی به خاطر اجرای فیلم، بیشتر به تجربی بودن آن اشاره داشتند، درحالی‌که فیلم‌ساز، فیلم را به بخش داستانی فرستاده بود. اما باید گفت که انتخاب کارگردان از بیانات فیلم‌سازان منتقد صحیح‌تر بوده و با همین حُسن انتخاب می‌توان فهمید که فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان آپارتمان مورچه‌ها اشراف کاملی بر فیلم خود دارد. اصلاً با نگاهی به حضور پررنگ عناصر فیلم‌نامه (که در متن آمده‌اند) جا برای این گفته باقی نمی‌گذارد و البته با توجه به پایان قصه، تجربی خواندن فیلم دیگر مضحک هم می‌شود.

و اما پایان…

صبحی تازه با لرزش زمین آغاز می‌شود. پدر این‌طور می‌گوید اما زن فکر می‌کند که مسببش آن تراکتورِ درونِ جاده است. بازهم اختلاف و بازهم تعلیق ولی با این تفاوت که با کات‌های سریع‌تر امکان وقوع حادثه بیشتر تهدیدمان می‌کند. تجربه‌ای است مثل خطر سقوط آزاد، برای مخاطبی که نخ تسبیح بین خود و فیلم را محکم گرفته بود. پرچم‌هایی جداگانه جلوی هر سه کاشته می‌شود و فیلم از نقطه دید بیرون می‌آید. خوشبختانه توفیق امانی می‌داند، رویدادی چنین مهیب را نباید سوزناک بیانش کرد. بلکه باید افشاگرانه باشد و سبک روایتی فیلم نیز از ابتدا با این الگو شکل‌گرفته است که حالا باید از زبان مادر و پدر دلیل گم‌شدن حلقه و ساعت را بدانیم. ولی شاید تنها جایی که می‌توان از فیلم خرده گرفت، همین‌جاست. اشاره به نخ تسبیح شد و دیگر لازم نبود دلیل ناپدید شدن اشیا را از زبان کاراکترها بفهمیم. تجربه زیستنِ مخاطب با دنیای داستان، برای او حقیقت ماجرا را فاش کرده و اگر هم نتوانسته (که توانسته) در تیتراژِ به‌جای آن برای منسجم‌تر شدن و کامل کردنِ نوشته کوتاهِ ابتدای فیلم برای معرفی فضا، اشاره‌شده بود و تأکید روی آن شاید ضربه نزند اما کمی پس می‌زند. ولی این مشکلی ست که می‌توان به راحت از فیلمِ فعلی جدا کرد، بلکه با بالا رفتن هر چه بیشتر دوربین برای افشاگری، انگار که مخاطب از خطر سقوط در امان مانده و باز به آسمان می‌رود. به اوج.

فراموش کردن شمایل آن سه نفر در لباس محلی‌شان در موقعیتی که تصویر از نمای چشم‌ِ خدا به آن‌ها می‌نگرد، سخت است از یاد کسی رود. شاید هم نه، پس از بیست‌وهفت سال انتظار خاک، مِهر را سرد کرده باشد، اما برای نگارنده، دیدنِ پستانکِ بچه از آن لحظه‌های دشوارِ بودن است. بودن از جنس خود را دیدن. دیدن از جنس سهیم شدن با وسعت نگاه سه کاراکتر تا خروج اتومبیل از قاب و رسیدن به نگاهی واحد.

 

کارگردان: توفیق امانی، فیلم‌نامه‌نویس: توفیق امانی، تهیه‌کننده: توفیق امانی، تصویربردار: محمد رسولی، تدوین‌گر: لقمان سخنور، مرجان شیرازی، صداگذار: حسین قورچیان، بازیگران: فرشید گویلی، شب‌بو سلیمانی، مجری طرح: زانا محمد

خلاصه داستان: در یکی از بیابان‌های عراق جنگ‌زده، خانواده‌ای سه نفره در آپارتمان مورچه‌ها زندگی می‌کنند! یک روز اتفاقی عجیب زندگی آن‌ها را متحول می‌کند…

پیوند کوتاه: https://www.fidanfilm.ir/?p=382