درباره‌ی فیلم کوتاه «تماس» به کارگردانی فرزاد قبادی‌نژاد

نوشته: شاهین محمدی زرغان

همه چیز با صداهای خارج از قاب گره خورده است. صدا در طول فیلم به‌طور مداوم به‌عنوان یک انتقال‌دهنده سریع‌تر اطلاعات نسبت به المان‌های دیداری عمل می‌کند. صدا می‌تواند فضای خارج از صفحه‌ی نمایش را بگشاید، صدای انسان یا صدایی که از یک فضای نادیده می‌آید بر فضایی که روی صفحه می‌بینیم، اثر می‌گذارد. مدیری که کارمند خود را بابت سهل‌انگاری در جذب مشتری سرزنش می‌کند تنها ردی از صدا ست. صحنه‌ی آغازین فیلم بلافاصله این رقابت بین صدا و تصویر را ایجاد می‌کند و این تقابل میان صدا و تصویر را توسعه می‌دهد. این استراتژی در طول فیلم ادامه پیدا می‌کند و در شغل دختر، در رابطه‌ی دختر با همکاران و دوستان، در وضعیت سیاسی کشور بازتاب می‌یابد. دختر بازاریاب تلفنی است که در میان این تماس‌ها با صدای دعوای زن و مردی روبه‌رو می‌شود که زن از او کمک می‌خواهد. او با پلیس تماس می‌گیرد اما نتیجه‌ی خاصی حاصل نمی‌شود و تصمیم می‌گیرد تا به‌تنهایی به آدرس مورد نظر که از آن مطمئن هم نیست برود تا از حال زن پشت تلفن آگاه شود. یک نکته‌ی مهم در اینجا قطعی اینترنت کشور‌ است که موجب اختلال‌ در ارتباط‌ها شده‌ است. همین یک نکته ما را از مرزهای روایی که به آن اشاره شد فراتر می‌برد. این استفاده‌ی «تماس» از صداها به‌نظر همگی حول توانایی حاشیه‌های صوتی برای به کار انداختن ردیابی بصری می‌گردند که در خدمت گسترش میدان دید و تکمیل تصاویر روی صفحه با صداهای خارج از صفحه است، اما همان‌قدر که باعث کش آمدن صفحه می‌شود و بیرون را به درون خود می‌کشد، ما را وادار می‌کند صداهایی را جستجو کنیم که در زیر این سلطه به گوش نمی‌رسند. مانند صدای اشباحی در یک لحظه می‌توانند به دنیای ما ورود کنند. در این میان تصاویر هم بیکار ننشسته‌اند. ما از ابتدا تنها دختر را به‌طور واضح می‌بینیم. قانونی که با حضور دوست‌پسرش شکسته می‌شود. کسی که به‌طور آیرونیکی عکاس است و با تصاویر سر و کار دارد. در ابتدا پشت دوربین عکاسی‌اش با پسر آشنا می‌شویم. بازی حضور و غیاب مبتنی بر صدا در اینجا از قانون دیگر خود نیز رونمایی می‌کند. دختر در قاب دوربین خود را به حاشیه می‌راند تا پسر نیز خود را از باتلاق صداها بیرون بکشد. کسی که کار با تصاویر را بلد است می‌تواند از سلطه‌ی صدا خودش را خارج کند و بدن خود را به نمایش بگذارد. بدن‌ها که در این شهر تبدیل به صدا شده‌اند. «وضعیت» حجم را به فرکانس‌های صوتی تبدیل کرده است. برای یافتن معنی هر چیز و هر اتفاقی باید در خارج از قاب دیداری جستجو کنیم، جز دو مورد: رابطه‌ی عاطفی ــ که یک طرف آن تصویر را می‌شناسد و طرف دیگر ساعت‌ها با صدا سروکار دارد ــ و کبوتری که همزمان با صدایش در راهروی ساختمان می‌بینیم. این جدال بین صدا تصویر در فیلم، میان دو طرف رابطه نیز با بحث‌هایی که با هم می‌کنند بازتاب پیدا می‌کند. حال می‌توان رویکرد دوربین در شکستن تصاویر و تبدیل آن‌ها به برش‌هایی مجزا و همچنین درهم‌آمیختن چند فضا با کمک انعکاس ــ شبیه دیزالو ــ را فهمید. گویی تصویر در رقابتش با صدا عرض اندام می‌کند تا این رقابت به نوعی همدستی برای بازنمایی وضعیت بدل شود. حرکت دوربین به دنبال دختر در راهرو برای جستجوی زنی که کمک می‌خواهد مدام او را در موقعیت‌هایی گیر می‌اندازد که به دو صورت می‌توان با آن برخورد کرد: اول همان تقطیع‌های فضایی و دوم دوربین‌ در قامت یک چشم‌چران اما با نگاه یک ناظر سلطه‌گر. شیشه‌های تفکیک‌کننده‌ در محل کار که آشکارا تصویر را به سطوح متکثر تقسیم می‌کنند، خانه‌ی پسر که زوایای داخلی خانه و نمای آشپزخانه که از پشت پنجره به نمایش در آمده و همچنین صحنه‌ی پایانی در اتوبوس که بازتاب خیابان‌های شهر را در پنجره‌های اتوبوس مشاهده می‌کنیم، همگی نمونه‌ای از این تصویرهای برشی و انعکاسی هستند که همگام با صدا پیش می‌روند. بنابراین دیالکتیک تصویر و صدا در «تماس» وضعیتی عمومی‌تر از جامعه در زمانی که اینترنت‌ها قطع شده‌اند را نشان می‌دهند. ما در مواجهه با این فیلم مدام در موقعیت‌هایی قرار می‌گیریم که مرز میان تصاویر، صدا و فضاها هستند. ما نه در بیرون و نه در درون فضایی مشخص قرار داریم، دقیقا در مرزی هستیم گویی با شیشه یا سیم تلفن کشیده شده‌اند. فضاهایی که با صدا یا بازتاب تصاویر احضار می‌شوند اما آیا می‌توان از آنچه می‌بینیم اما نمی‌شنویم یا آنچه می‌شنویم اما نمی‌بینیم اطمینان حاصل کرد؟ آیا شهر در نمای پایانی فیلم همان‌قدر آرام و نورانی همراه با صداهای روزمره است؟ شاید بتوان گفت این صداها و تصاویر دیزالو مانند، صداها و تصاویر دیگری را خفه کرده و به حاشیه رانده‌اند.

پیوند کوتاه: https://www.fidanfilm.ir/?p=16048