دربارهی فیلم کوتاه «حرفهای شبانه» به کارگردانی امید عبدالهی
نوشتهی فرید متین
از مجموعه بهترین فیلمهای کوتاه سال ۱۴۰۰ به انتخاب فیدان
همیشه گفتهاند و شنیدهایم که «سینما هنرِ نشاندادن است، نه گفتن.» به این معنا که هنرمندانهتر است که حرفها را نگوییم؛ بلکه نشان بدهیم و با همین نشاندادن، بگوییمشان. جذابیتِ فیلمهای امید عبدالهی برای من اما آنجایی است که او سعی میکند با نشانندادن بگوید. این ویژگی را اولین بار در «میزبان» رصد کردم. جایی که فیلمساز، با یک تصمیمِ آگاهانه و فوقالعاده، مرکزِ توجه را به درستترین شکلِ ممکن انتخاب میکند و با حذفِ زوائدِ تصویری ــ ناشی از نشانندادنِ خودِ مهمانی ــ روی مادر تمرکز میکند تا فقط نشان دهد به او چه میگذرد. اما آیا مخاطب مدام به این فکر نمیکند که در خودِ مهمانی چه خبر است؟ آیا این حذفِ تصویری مانعِ این میشود که مخاطب مدام دربارهی وقایعی که دارد در صحنِ اصلی برای جوانترها رخ میدهد خیالپردازی کند؟ شخصن فکر میکنم نه؛ و اتفاقن این هوس را چند برابر هم میکند. درست است که موضوع و تمرکزِ فیلم روی مادر است، اما این انتخابِ عبدالهی برای حذفِ کاملِ تصویریِ مهمانی باعث میشود که اهمیتِ آن واقعه در چارچوبِ آن روایت افزایش پیدا کند. واقعهای که بهفراخورِ آن روی شخصیتِ مادر متمرکز شدهایم. یادآورِ همان جملهی معروف است: «به فیل فکر نکن.» و آن وقت شما به چه چیز فکر خواهید کرد؟ به فیل!
در «حرفهای شبانه» هم تا اندازهای با این تکنیک مواجهایم. علیالخصوص در آن لحظاتِ پایانی. جایی که پدر بعد از صحبت با سیامک به خانه برگشتهاست. سیامکی که چیزی به پدر گفتهاست در حدّ همان یک جمله. در حدّ «به فیل فکر نکن.» درواقع چیزی را هم به او «نگفته»، بلکه «نشان داده». اینکه هانیه و سارا زیاد با هم وقت میگذرانند. از اینجاست که بذری از همان نوعِ گفتهشده هم در ذهنِ پدر و هم در ذهنِ مخاطب کاشته میشود. پدر به خانه برمیگردد و با صداهای چیزهایی مواجه میشود. کفشهایی که یکی زنانهتر است و دیگری نه؛ و صداهایی که حالا دیگر برایش معناهای دیگری دارند. اینجا هم با حذفِ تصویری مواجهایم. فیلمساز چیزی از اتفاقی که بینِ سارا و هانیه در جریان است نشانمان نمیدهد. ولی همین نشانندادن، بهاضافهی کدهایی که پیشتر سیامک دادهبود، و همین صداهایی که دارد به گوش میرسد، واضحترین تصاویر نیستند؟ آیا نمیشود فهمید که حالا دارد در دلِ پدر چه میگذرد؟
«حرفهای شبانه» و «میزبان» نسبتِ دیگری هم با هم دارند. درحالیکه آنجا هم با یک میهمانی بهعنوانِ واقعهی مرکزی سروکار داشتیم، اینجا هم یک مهمانی آغازگرِ ماجراست. مهمانیای که سارا و هانیه هم در آناند و سیامک هم از همانجا بیرون میزند تا بتواند با پدر صحبت کند. درحالیکه آنجا شاهدِ نگرانیِ یک مادر برای پسرش بودیم، اینجا شاهدِ نگرانیِ پدر برای دخترش هستیم. اصلن انگار این فیلم میتواند اپیزودی دیگر باشد از داستانِ همان شب و همان مهمانی. گویی که این دو فیلم، علاوهبر این مشابهتِ تکنیکال، در ادامهی داستانیِ همدیگر نیز قرار دارند. و این چیزی است که «حرفهای شبانه» را بیش از پیش برای من جذاب میکند.
این پرهیزِ عبدالهی از نشاندادنِ چیزهای شاید نالازم ــ و البته شاید بشود بهتر گفت پرهیز از «نمایش»دادنِ چیزهای نالازم ــ و تأکیدکردن روی آنها با همین روشْ در دکوپاژ و میزانسن جنبهای بصری هم دارد. این قابهای ساکن و ایستا و نماهای طولانی و کماتفاق نمودی از همین پرهیز و تصمیمِ آگاهانهاند. تصمیمی برای دوری از شلوغیِ نالازم و ایجادِ فرصتی برای مکثکردن و تنفس و تأمل. کاری که پدر هم باید بکند. در شبی که پردهها میافتند و رازی آشکار میشود. در شبی که سیامک هم تصمیمش را بیان میکند. اینکه میخواهد خودش باشد.
فیلم با حضورِ پدر در خانه آغاز میشود؛ جایی که او، قرارگرفته در گوشهی سمتِ راستِ قاب، گیرکرده در میزانسنی بسته و محصور در بینِ خطهای عمودیِ آستانهی درها، نشسته و دارد سیگار میکشد و احتمالن نگرانِ هانیه است؛ چون نمیداند با چه کسی است. دومین باری که او در خانه است، بعد از حرفزدن با سارا و راحتتر شدنِ خیالش، وضعیتِ راحتتری را به تصویر میکشد. او به گربه غذا میدهد و این بار راحت در ایوان سیگار میکشد و بعدتر هم روی کاناپه و از سرِ آسودگیِ خیال خوابش میبرد. اما در دفعهی سومِ حضور در خانه، بعد از حرفزدن با سیامک، دوباره نگرانی به جانِ او برگشتهاست؛ این بار اما نگرانیای از جنسِ دیگر. درواقع فیلم روایتش را بر اساسِ مثلثِ کلاسیک پیش میبرد. هم در روایت (نظم/آشفتگی/نظمِ بازیافته ــ که البته اینجا تبدیل به آشفتگی/آسودگی/آشفتگیِ تازه شدهاست) و هم در میزانسن (تکرارشدنِ سهبارهی خانه). ضمنِ اینکه از قرینهسازیهای فیلم هم نمیتوان و نباید غافل بود. آیا هر دو صحنهی بالارفتن از راهپلههای خانه یک معنا دارند؟ آیا پدر در هر دوِ این صحنهها مثلِ هم است؟ یا پایین و بالا رفتن از آن پلههای رنگی؛ یک بار با سیامک و دیگر بار تنها.
«حرفهای شبانه» را همهی این چیزها میسازد که دیده میشوند و همهی آن چیزهایی که دیده نمیشوند. مثلِ شب که خیلی چیزها را در دلِ خودش پنهان میکند. مثلِ داستانِ فیلم که در شب میگذرد.
فیدان در شبکههای اجتماعی