این روزها و با نزدیکتر شدن به مراحل پایانی رقابت اسکار و همینطور نزدیکتر شدن به زمان اعلام نامزدهای نهایی اسکار، فیلم کوتاه «روتوش» کاوه مظاهری که با دریافت سه جایزه اصلی جشنوارههای ترایبکا، کراکوف و پالم اسپرینگز سه بار متوالی و در فاصله زمانی کم به آکادمی اسکار معرفی شده است، به عنوان یکی از موفقترین و مورد توجهترین فیلمهای کوتاه سال در عرصه بینالمللی زیر زربین رسانههای معتبر سینمایی قرار دارد. به همین دلیل نیز حجم گستردهای از ریویوها و مصاحبه توسط این رسانهها در مورد فیلم منتشر میشود. به دلیل اشراف مخاطبان ایرانی به این فیلم و موفقیتهایش، طبعا بخش عمدهای از مطالب منتشر شده مطلب تازهای در خود ندارند و پیرامون معرفی فیلم و فیلمساز تمرکز میکنند. اما در بین این مطالب مصاحبه وبسایت معتبر و تخصصی دایرکتورز نوت با کاوه مظاهری حاوی اطلاعات تازهای از دیدگاههای مظاهری، روند ساخت فیلم و البته پروژههای آتی او ست که با همراهی کاوه عزیز در اختیار شما قرار میدهیم.
مصاحبه شده توسط: MarBelle / منبع: Directors Note
این چهارمین فیلم مستقل کوتاه داستانی توست، به نظر میرسد جامعه فیلم کوتاه در ایران رشد کرده است. رابطه این فیلمسازان با محدودیتهای دولتی و تاثیر آن بر قصههایی که میخواهید بگویید، چگونه است؟
واقعیتش این است که من حالت دیگر را نمیتوانم تصور کنم، چون از اولی که فیلم ساختهام در همین فضا و همین کشور و همین جامعه فیلم ساختهام، و باید بگویم که عاشق فیلم ساختن در ایران و درباره کشورم و مردمم هستم. تمام فیلمسازانی که در ایران فیلم میسازند، به مرور یاد میگیرد که سراغ داستانها و موقعیتهای داراماتیکی بروند که سانسور آسیبی به آن داستانها وارد نکنند. من فیلمسازی را با تمام محدودیتهایی که در کشورم وجود دارد، عاشقانه دوست دارم. چون همین جا بزرگ شدهام و همین جا نفس کشیدهام و آدمهای این کشور را میشناسم و میتوانم در مورد اینها فیلمنامه بنویسم و بسازم.
فکر میکنید کارهای قبلی شما به عنوان یک مستندساز، چه تاثیر ویژهای روی پروژههای داستانیتان گذاشته است؟
مستندسازی سرشار از کشف و شهود است، سرشار از اتفاقت پیش بینی نشدهای است که به عنوان فیلمساز میتواند شما را شگفت زده کند. شما از لحظه تحقیق تا انتهای صداگذاری فیلم، مدام در حال خلق هستید. اولین باری که فیلم داستانی ساختم، متوجه شدم این میزان از کشف و شهود در فیلم داستانی وجود ندارد. برای همین پروسه ساخت فیلم داستانی میتواند به راحتی به یک پروسه خسته کننده و ابزورد تبدیل شود. من توی فیلمهای داستانی بعدیم سعی کردم راههایی پیدا کنم که این کشف شهود را در طول فیلمسازی حفظ کنم. مثلا در همین فیلم کوتاه «روتوش» من خیلی اصرار داشتم که خانه شخصیت اصلی فیلم (با بازی سونیا سنجری) همان خانه واقعی سونیا در زندگی خارج از فیلم باشد. چون که معتقد بودم در آن خانه روح یک زندگی جریان دارد و در و دیوارش این انرژی را به کاراکتر فیلم منتقل میکنند. شاید به نظر خیلیها این یک تصمیم احمقانه و غیرحرفهای باشد، ولی موقع فیلمبرداری مطمئن بودم که آن فضا و آن در و دیوار بر بازی سونیا به شدت تاثیر گذاشته است. این چیزی است که من از مستندسازی یاد گرفتهام.
چطوری یک فیلم پنج دقیقهای روی فیس بوک، الهام بخش فیلم کوتاهِ «روتوش» شد که چندین جایزه برد است؟ آیا داستان اصلی رهایی مریم از زندگی زناشویی، به سرعت به ذهنت رسید؟
آن ویدیو یک جرقه اولیه بود. از زمان دیدنِ آن ویدیو تا زمانی که فیلمنامه تمام شد، یک سال و نیم طول کشید. در طول این یک سال و نیم من مدام به قصه فکر میکردم و برای پیدا کردنِ قطعات پازلِ فیلمنامه، مثل همیشه سراغ تجربیات شخصی خودم در زندگی رفتم. ابتدا فکر کردم که شخصیت اصلی فیلم یک زن است، زنی مثل زنهایی که در طول زندگیام دیدهام، زنهایی که در طول زنگی مدام سکوت کردهاند و اعتراضی نکردهاند. بعد از چند ماه، پایان فیلم را پیدا کردم که کاراکتر اصلی فیلم میآید و نقش بازی میکند. بعد فکر کردم این زن دقیقا کیست؟ من یک تجربه چند ساله کار در یک مجله سینمایی را داشتم. آن جا زنی بود که کارش سانسور کردنِ عکسهای بازیگران خارجی بود. آن زن در فوتوشاپ برای بازیگرانی مثل آنجلینا جولی و جولیا رابرتز و کایرا نایتلی و… لباس درست میکرد. فکر کردم شخصیت اصلی فیلم من همان زن است که کارش با تم اصلی فیلم ارتباط تنگاتنگی دارد. ایده فرار مریم از زندگی زناشویی در طول همان یک سال یواش یواش خودش را نشان داد، و در وهله اول به ذهنم نرسیده بود. ازدواج زود هنگام مریم بدون شک میتواند یکی از دلایل تصمیم عجیب او باشد، ولی مطمئنا همه دلیل نیست.
هیچ عمل مشخصی از سیاوش در قبال مریم نشان نمیدهید، با این حال من خود را به شدت در کنار او یافتم چون او بهانه خود را برای کاری که انجام میدهد دارد. آیا وسوسه نشدید انگیزهای برای تحریک انگیزه زن در فیلم بتراشید؟ آیا متوجه بوید که ممکن است با این کار همذات پنداری تماشاگر نسبت به او را از دست بدهید؟
این تصمیم برای طراحی درام این فیلم یک ریسک بود، چون مخاطب بر مبنای عادتهای سینمایی که دارد، دوست دارد ما از تمام کاراکترهای اصلی بک گراند بگوییم، و یا علت کشتن سیاوش و واکنش عجیب مریم را بگوییم. من میخواستم این ریسک را بکنم چون به ایدئولوژی این ریسک اعتقاد داشتم. من اساسا دلیلی برای گفتن انگیزه اصلی مریم یا پرداختِ بیشتر شخصیت سیاوش نمیدیدم، چون به نظرم هر کسی متناسب با تجربیات زیسته خودش میتوانست دلیل خودش را در طول فیلم بسازد. علاوه بر اینکه با گفتن این دلایل، دنیای فیلم بسیار کوچک و محدود میشد. خوشبختانه تجربه نمایشهای مختلف فیلم نشان داد که تصورم اشتباه نبوده. به نظرم تجربه زیسته تماشاچی چیزی است که ما به عنوان فیلمساز باید رویش خیلی حساب کنیم و به آن بها بدهیم. به نظرم این احترام به تماشاچی است که همه چیز را ساندویچ شده و یکبار مصرف در اختیارش نگذاری و به او اجازه بدهی که خودش را با داستان فیلم ترکیب کند و به یک قصه شخصی و برداشت شخصی برسد.
سونیا سنجری اجرای تاثیرگذار، منحصر به فرد و تودرتویی در قبال نقشی که دارد ارائه می کند، او رازی دارد که تنها با تماشاگر به اشتراک گذاشته شده است. این ظرافت دوگانه را چگونه با او کار کردید؟ دوستی قدیمی شما دو نفر چقدر در شکل گیری آن تاثیر داشت؟
سونیا یک بازیگر فوقالعاده است. شما به عنوان کارگردان میتوانی روی هوشش و درک فوقالعادهاش از نقش و کاراکتر حساب کنی. ما روزها و ساعتهای طولانی درباره کاراکترِ مریم و تم اصلی فیلم صحبت کردیم تا هر دو به یک ذهنیت مشترک درباره کاراکتر و فیلم برسیم. سونیا باید نقش زنی را بازی میکرد که دارد نقش بازی میکند؛ یک جور بازی در بازیِ پیچیده. بنابراین بایستی حسهای متضاد و گروتسک را همزمان انتقال میداد. ما به این نتیجه رسیدیم که بهتر است فراتر از تکنیک، به احساساتمان و فضاسازی متکی باشیم. اگر فضا در میآمد، همه چیز در آمده بود. بنابراین سونیا سرِ صحنه همه تمرکزش را به کار میبرد تا از کاراکتر در نیاید. بنابراین وقتی میخواستیم پلانی را ضبط کنیم، معمولا اختلاف نظر خاصی نداشتیم و سونیا دقیقا همان کاری را میکرد که توی ذهن من بود. و بیش از هر چیزی تمام آن احساسات دوگانه را در چشمانش داشت. چشمان سونیا طوری است که در یک زمان هم میتوانی به آنها اعتماد کنی و هم از آنها بترسی، در یک زمان هم میتواند غم را در چشمانش ببینی و هم بدجنسی را، ممکن است هم دلت برایش بسوزد هم ازش متنفر باشی. این دوگانگی دقیقا همان چیزی است که در کلیت قصه فیلم هم هست و من واقعا مدیون سونیا هستم.
آیا چالش خاصی در زمان فیلمبرداری وجود داشت؟ من میدانم که شما بعد از فیلمبرداری اولیه، صحنههایی را دوباره فیلمبرداری کردید، چه میزان از فیلم را مجبور شدید دوباره بگیرید، و چه چیزهایی را در دور اول کم داشتید که مجبور شدید دوباره سر صحنه بروید؟
سعی میکنم کامل توضیح دهم. یک صحنه خیلی مهم در فیلم وجود دارد و آن هم صحنهای است که شوهر مریم زیر وزنه جان میدهد. جنس این مرگ کمی با مثلا مرگ با گلوله یا مرگ با چاقو فرق دارد. این را اضافه کنید به اینکه من از فضای مستندسازی میآیم و برایم مهم است که قبل از هر چیزی خودم اتفاقی که جلوی دوربین میافتد را باور کنم. موقع فیلمبرداری ما هر کاری کردیم، این صحنه (و مشخصا پلانی که شوهر در حال خفه شدن است) آن قدری که لازم بود خوب و باورپذیر در نمیآمد. ما از وزنه قلابی استفاده کرده بودیم و بازیگر شوهر (محمد زیکساری) نمیتوانست صحنه را طوری بازی کند که باورپذیر در بیاید. روز بعد میله هارتل را با میله واقعی جایگزین کردیم تا شاید این مشکل برطرف شود ولی باز هم حل نشد. چون به خاطر وضعیت خیلی بد بازیگر در صحنه و نوع اتفاقی که داشت میافتاد، سلامتیاش به شدت در خطر بود و همه ترسیده بودیم. من هم ترسیدم و نتیجتا بدون اینکه پلان خوب و قابل قبولی بگیریم، خیلی زود رضایت دادم. آن موقع فکر کردم که جان بازیگرم مهمتر از فیلم است و حتما توی مرحله مونتاژ میتوانم این سکانس را درست کنم. اما فیلم را مونتاژ کردیم و هر چه زور زدیم نتوانستیم این سکانس را درست کنیم. این سکانس در واقع موتور محرک فیلم بود و تمام انرژی درونی سکانسهای بعد و تمپوی اصلی قصه از همین سکانس میآمد. اصلا نمیشد بیخیالش شد. برای همین تصمیم گرفتم از اول بروم و یک وزنه ترکیبی از وزنههای واقعی و تقلبی درست کنم و دوباره آن پلان حیاتی را تکرار کنیم. به محمد، بازیگرم هم گفتم که ممکن است جانت به خطر بیفتد ولی ما باید این کار را بکنیم و تو هم باید همه تلاشت را بکنی تا مو لای درزش نرود. محمد به مراتب بیشتر از من مصر شد که حتما این کار را انجام دهیم و موقع ضبط از تمام وجودش مایه گذاشت و بالآخره پلان را گرفتیم. بعد از فیلمبرداری محمد تا یک هفته کمردرد و گردن درد داشت.
محدودیت سفری که ترامپ اعمال کرده باعث شده که شما نتوانید جوایزی را به طور شخصی از فستیوال های امریکایی دریافت کنید. با اینحال آیا توانسته اید واکنش های مخاطبین غربی را با مخاطبین ایرانی روتوش مقایسه کنید؟
درست است که نتوانستم به آمریکا بروم، اما خوشبختانه دو تا شانس بزرگ داشتم. اولین اینکه من هم مثل خیلی از مردم در اکثر نقاط دنیا دوستان خوبی دارم که توانستهاند به عنوان نماینده من در جشنواره شرکت کنند و دوم اینکه خوشبختانه هنوز شبکههای اجتماعی برای ما ban نشده است .
مثلا در جشنواره ترایبکا افراد زیادی بعد از دیدن فیلم برای ما ویدیوهای کوتاهی میفرستادند که در آنها نظرشان را درباره فیلم میگفتند. چند تا از این ویدیوها در صفحه اختصاصی فیس بوک و اینستاگرام فیلم کوتاه «روتوش» موجود است. تقریبا همان حرفهایی را میزنند که تماشاچی ایرانی میگوید. من در چند جشنواره آمریکایی هم مثل جشنواره تراورس سیتی، با اسکایپ شرکت کردم که باز همان واکنشها را دیدم. در نمایشهای اروپایی و آسیایی هم که خودم حضور داشتم، بارها بهم ثابت شده که واکنش تماشاچی در حین دیدن فیلم بسیار شبیه تماشاگر ایرانی ست. همه یک جا خنده عصبی میکنند، تایم زیاد سکوت محض سالن را میگیرد، در انتهای فیلم دوباره در صحنه نهایی ولولهای ریز در سالن شروع میشود و… برای خودم واقعا جالب است و خوشحال کننده که واکنشها و حرفهای بعد از فیلم در جاهای مختلف دنیا اینقدر شبیه هم است. همه آدمها جدا از فرهنگ و زبانشان با کاراکتر مریم همراه میشوند. واقعیتش این است که این همراهی گسترده مردم اکثر نقاط دنیا با فیلم، برایم به مراتب ارزشمندتر از جوایز است.
درباره پروژه بلند بعدی تان «بوتاکس» چه میتوانید به ما بگویید؟ آیا هیچ پروژه جدیدی در دست کار دارید؟
«بوتاکس» یک فیلم بلند است درباره دو خواهری که برادرشان را میکشند. توی ساختار قصه شباهتهایی به «روتوش» دارد، اما در تم، شخصیتها و فضای کلی قصه تفاوت بسیار زیادی دارد. بزرگترین تفاوتش در میزان تخیل جاری در فیلم و فضای تصویری فیلم است که در بعضی لحظات به شدت سوبژکتیو میشود. الان درگیر این هستم که برای «بوتاکس» یک تهیه کننده خوب و شرایط تولیدی مناسب پیدا کنم تا بتوانم بسازمش. یک فیلمنامه کوتاه اقتباسی هم به اسم «پای کاج» (بر اساس داستان «سه قطره خون»، نوشته نویسنده مشهور ایرانی، صادق هدایت) دارم که اگر تولید «بوتاکس» به تعویق بیفتد، این فیلم کوتاه را میسازم. با این حال همه تلاشم این است که همان «بوتاکس» را بسازم.
فیدان در شبکههای اجتماعی