درباره انیمیشنهای کوتاه سی و ششمین جشنواره فیلم کوتاه
نوشته: سعیده جانیخواه
هرچقدر که فیلم زنده با رنگ و لعاب و کیفیت تصویر نمیتواند ما را گول بزند و ضعفهایش را بپوشاند، انیمیشن، مستعد مسحور کردن بیننده با تکنیک است. گاهی یک تکنیک ویژه میتواند ایدهی پیشپا افتاده فیلم را نجات دهد، مخصوصا اگر این تکنیک منحصر به فرد باشد. و هرچقدر که فیلمهای لایو اکشن تلاش میکنند از نمونههای داخلی موردپسند جشنوارهها الگو بردارند و عین به عین اجرایش کنند، فیلمهای انیمیشن داخلی، استاد برداشتن ایدههای خارجی و کمی تلطیف کردنشان و سپس با تکنیک خود اجرا کردنشان هستند. دو باکس انیمیشن امسال شبیه جعبه رنگی لن لای فیلمساز بود. رنگی و با استانداردهای متفاوت. ایدهها یا به شکل عجیبی قدیمی بودند یا نمونههای شبه خارجیشان در ذهن بالا و پایین میرفت. گویا هنوز تاریخ انقضای جنگ در فیلمهای انیمیشن به پایان نرسیده، چون چند سال قبل اپیدمی ایده جنگ در لایواکشن به ناگاه فید شد، اما انیمیشن همچنان ادامه میدهد و البته تعریف جدیدی از جنگ نمیدهد و در این تعریف کهنه، عموما کودکان در جنگ، مورد توجه قرار میگیرند که این تعریف از همان عقیده قدیمی انیمیشن یعنی کارتون و کارتون متعلق به کودکان است نشات میگیرد. همچنین باید اضافه کرد که خیلی از کارها را میتوان تحت عنوان انیمیشن تلویزیونی بررسی کرد، نه مستقل و نه جشنوارهای، مثل «ناهار در چمنزار» و «اینسو، آنسو» و حتی «گرسنگی».
«آقای گوزن»، یک استاپ موشن با ایدهای نه چندان ویژه و دست اول، که با وجود ماهیت ذاتا جذاب انیمیشن عروسکی، به یکباره جلوی چشم تماشاگر فرو میریخت. صرف ساختن عروسک، ویژن سینمایی به اثر نمیبخشد. فیلم «پدر» کپی برابر اصل استودیوهای آمریکایی، چه در فضاسازی و طراحی شخصیت و حتی ایده و چه در شیوه دکوپاژ. چند هزار بار دیگر کافیست که ببینیم باید به فرزند توجه کرد و او را نادیده نگرفت؟ فیلم، درست مشابه فیلم «پدر» یا «پاپا» محصول آمریکا، چیدمان شده، در نمونه آمریکایی برعکس نمونه ایرانی حاضر، این پدر است که تلاش میکند با اختراعات خود، فرزند دخترش را که در اینجا تبدیل به پسر شده، خوشحال کند. حتی شکل طراحی شخصیت (خارج از مسئله دو بعدی و سه بعدی بودن) کاملا برابری میکند. «پاپا» و «پدرِ» جشنواره امسال هر دو تنومند هستند و فرزندانی ریزنقش دارند. و البته چند هزار بار دیگر باید به جای سر در بدن انسان، گلدان و مکعب و تلویزیون و… ببینیم؟ و همینطور نبود لب و دهان در «مردی که لب نداشت» که به شدت شبیه تصویرسازیهای باب شده از یک دهه قبل تا به امروز در کتاب کودک است و همچنان اجرای ایده تکراری از زمین خارج شدن و کره زمین را به شکل دایرهای دیدن که اطرافش درخت است.
«یکدیگر»، فیلمی که به شکل واضحی، درنیامده بود، محتوا و تکنیک همنشینی درست نداشت، پر از پلانهای زائد بود که با یک تدوین دوباره، شاید میتوانست کمتر خستهکننده باشد. کما اینکه ایدهی لایههای انسانی، ایده جدیدی در دنیای انیمیشن نیست. همچنین طراحی فضا و شخصیتها با هم همخوانی نداشت و از جنس هم نبود، انگار شخصیتها از فضا جدا شده بودند.
«سیم ششم تار»، نمونهای که شبیه تمرین کار با بعد سوم انیمیشن است. شبه کار با اولین نرمافزارهای سه بعدی. داستان درویشخان و سیم ششم تار ایرانی، با ایده تصویری فیلمهای صامت دهههای اول سینمای جهان و اصرار برای به زبان انگلیسی حرف زدن و نسخه فارسی نداشتن، آن هم درست در اثری با محتوای به شدت ایرانی که حتی شخصیتهایش را فقط ایرانیها میشناسند (پروین، عارف قزوینی و…) و داستانی اینچنین ایرانی درباره یک ساز کاملا ایرانی، اما رقص غیرایرانی میانه داستان برای افزودن سیم ششم به تار ایرانی. همینطور تکراری بودن ایده کشیدن طناب و آشکار شدن ابزار و سینی غذا و… که ۶ سال قبل در فیلم هلندی «راهحل ریسمان» کاملا منطقی و بهجا استفاده شده بود و به نظر میرسد این تمهید در «سیم ششم» بلااستفاده است و نبودنش ضرری نمیرساند.
در مورد «خانه» فقط میتوانم بگویم که لطفا به پل دریسن نزدیک نشوید…
نمیدانم در دو باکس و حدود ۲۵ فیلم، چند فیلم خوب، آمار قابل قبولیست، اما بهنظر میرسد تنها آثار انیمیشنی قابل توجه در جشنواره امسال «پلکان» و «جسم خاکستری» باشند. فیلمهایی که فعلا در یک کلام میتوان گفت، چه در ایده و چه در اجرا خودشان بودند، فضاسازی و شخصیت همگام با محتوا پیش میرفتند و چون از تجربه ذهنی برمیآمدند نه تجربه دیداری در آثار دیگران، میتوانستند حرف بزنند. یک کل منسجم که همه بافتها و رنگها و حتی انیمیت را در خود حل کرده و هیچ تافته جدابافتهای ندارد. شاید حرفهای دیگر این دو فیلم بمانند برای وقتی دیگر.
فیدان در شبکههای اجتماعی