*[۱]
درباره فیلم کوتاه «نوار ویدئو» به کارگردانی حسین شاعری
نوشته: فرید متین
تکاندهنده است. همین قابِ ثابتی که تکان نمیخورد و آدم را فقط و فقط به شیرجهرفتن درونِ یکنواختی و کرختیاش هُل میدهد. آدم را مجبور میکند فقط به درونش بنگرد. به آن تابلویی که گوشهاش واردِ قاب شده و تقارن و تعادلِ تسخیرناپذیرِ قاب را بههم زدهاست و احتمالا خبر از ناهمگونیِ ویرانکنندهای در ادامه فیلم میدهد. آدم را هُل میدهد بهسمتِ رنگبندیِ پلان، و به بازیِ خیرهکننده محمّدزاده.
فیلم عملا یک دیکتاتوری را پایهریزی میکند. اوّل از این منظر که قابش را یک قابِ ثابتِ نامتغیّر قرار میدهد و با این کار هیچ جلوه متنوّعِ بصریای را به مخاطبش عرضه نمیکند. دیکتاتوریای که کارگردان ــ بهشکلی پُررنگ و اغراقشده ــ روی مخاطب اعمال میکند و او را در وضعیتی مشابهِ کاراکترِ اصلیِ فیلم (با بازیِ خوبِ نوید محمدزاده) مینشانَد. دوم از این منظر که دیکتاتورِ فیلم (نقشی که سروش باقری بازیاش میکند) قربانیاش را مینشانَد و هرکاری که میخواهد با او میکند و در آخر هم کاری میکند که خلافش را گفتهبود: فیلم را به آدمهای دیگری هم نشان میدهد.
برای من، رابطه موجود میانِ درونِ فیلم و بیرونِ فیلم، که رابطهای یکبهیک است، جزوِ زیباترین دستاوردهای فیلم است. انگار هرچیزی که در آن اتاق اتفاق افتادهاست حالا پیشِ روی ماست. خبری از کات و جلوههای ویژه و اینهمه حقّه سینماییِ دیگر نیست که بهضربِ آنها واقعنمایی صورت بگیرد و این را میشود در نگاههای محمّدزاده به دوربین هم دید. (و همه اینها مگر حقّههای سینماییِ این فیلم نیستند؟ ــ پارادوکسِ بامزهایست!) فیلم همان است که در نوار بودهاست و به این شکل، فیلم درواقع نوعی رابطه رفتوبرگشتی بینِ واقعیتِ بیرونی و واقعیتِ سینمایی برقرار میکند و مخاطب را بهسمتِ این پرسش سوق میدهد که رابطه سینما و واقعیت چیست و تا کجاست؟
حتا میشود نوارویدئو
را جزوِ فیلمهایی دانست که مایه انتقام را بهعنوانِ تمِ اصلیِ خود برگزیدهاند.
انتقامِ یک برادر از قاتلِ خواهرِ خودش. انتقامی که اینبار امّا به گونهای تازه
و غافلگیرکننده متجلّی میشود. نه با کشتن، بلکه با یادآوریِ خاطرهای دردناک که
از یادِ مرتکبش هم پاک نمیشود. انگار زخمی همیشهتازه را نمک بپاشی و بعد که
زجرِ زخمخورده را دیدی، آن را قاب بگیری («اگه یکی بخواد الان تو رو اذیت کنه،
تحقیرت کنه، واکنشت چیه؟») و بهنمایش بگذاری تا دیگران ببینند و به زخمهای
همیشهتازهشان فکر کنند. انتقامی که جانِ قاتل را نمیگیرد، ولی ردّی در جانِ او
باقی میگذارد که احتمالن هیچوقت پاک نمیشود.
[۱] در دقیقه دوازدهم، مصاحبهکننده از متهم میپرسد به پدرومادرِ لیلا چه میگویی؟ متهم میگوید: «ببخشید.» و این مهمترین کلامِ فیلم است. جایی که میشود غبن و پشیمانی و بهخاکِسیاهنشستنِ متهم را بهخوبی در آن دید. و جایی که فیلم نزدیکترین فاصلهاش را با متهم برقرار میکند.
فیدان در شبکههای اجتماعی