بررسی دو فیلم کوتاه «بیشتر از دو ساعت» و «بچه» به کارگردانی علی عسگری
علی عسگری در هر دو فیلم کوتاه «بیشتر از دو ساعت» و «بچه» به سراغ موضوعات مهم و تازهای در سینمای ایران رفته است. در فیلم کوتاه «بیشتر از دو ساعت» دختری باکرگیاش را به شیوه غیر سنتی از دست داده و حالا دچار خونریزی شده و بیمارستان به شرطی وی را درمان میکند که مدرکی مبنی بر ازدواجش نشان دهد و یا والدینش را آگاه سازد. فیلم کوتاه «بچه» درباره دختری است که کودکی نامشروع زاییده و آن را از خانوادهاش پنهان کرده است و حالا خانواده دختر قرار است برای دیدار وی به تهران بیایند و او میخواهد جریان بچه را از آنها پنهان نگه دارد.
شاید صحبت درخصوص این دو موضوع در سینمای سانتیمانتال، سطحی و بیدغدغه ایران بهعنوان تابو حساب شود اما جشنوارههای خارجی همیشه به این فیلمها روی خوش نشان میدهند؛ در صورتی که دیده شدن این دسته از فیلمها و بحث کارشناسی پیرامون چنین موضوعاتی میتواند به سینمای ایران و مخاطب یاری دهد.
هر دو فیلم علی عسگری ایرادات مشابهی دارند. هر دو فیلمنامههایی در سطح مانده و بیتحرک (چه درونی و چه بیرونی) دارند. در فیلم کوتاه «بیشتر از دو ساعت» که حدود ۱۵ دقیقه است؛ بعد از ۴ دقیقه ابتدایی فیلم که شامل تیتراژ و دو گفتوگو میشود، داستان فیلم به اتمام میرسد. در ادامه واقعاً هیچ اتفاقی نمیافتد. هیچ داستانی وجود ندارد. مسیری طراحی نشده است. همان ۴ دقیقه ابتدایی تکرار میشود و آنچه که مخاطب پیشبینی میکند اتفاق میافتد.
در فیلم کوتاه «بچه» بی آنکه تلاش قابل ملاحظهای وجود داشته باشد، بعد از ۴ دقیقه دو کاراکتر فیلم به کافی شاپ میروند و چند دقیقهای در آنجا مینشینند و سپس در خیابان و در انتها مسیری که سادهترین تصمیم فیلم است و همان ابتدای فیلم و حتی پیش از ساختهشدن فیلم میتوانست گرفته شود توسط کاراکترها اتخاذشده و فیلم به پایان میرسد. ظاهراً نویسندگان فیلمنامه توان ادامه دادن هیچ داستانی چند دقیقه بیشتر از دقیقه چهارم را ندارند. یکبار به شیوهای ساده مسیرهای طراحیشده در دو فیلم را بررسی کنیم. فرض کنید دختر و یا پسر «بیشتر از دو ساعت» هستید، ساکن تهران هستید و همین مشکل برای شما پیشآمده است. آخرین و سادهترین انتخاب شما با توجه به قوانین و مقررات موجود در بیمارستانها چیست؟ قطعاً مراجعه به یک بیمارستان دولتی! در حالی که دهها انتخاب دیگر پیش روی شما قرار دارد.
در «بچه»؛ دختر جوان مجردی کودکی نامشروع به دنیا آورده است و ازآنجاکه زایمان برخلاف فیلمنامهنویسی مسیر و راه حلهای سریع و آسان ندارد؛ حداقل این دختر ۷ ماه دوران بارداری را گذرانده است و توانسته با توجه به شرایطش مشکلات پیرامون این موضوع را کنترل کند و سپس زایمان کرده است ــ و احتمالاً در همین تهران و نه در یک شهر خارجی ــ و توانسته از پس مشکلات اداری و اجتماعی و سایر مشکلاتی که سر راه چنین دختری وجود دارد بهخوبی بربیاید و حداقل چند ماهی سرپرستی کودک را به عهده داشته است و هنوز هم پدر و مادرش باخبر نشدهاند و مشکلی هم پیش نیامده، که اگر پیشآمده باشد توسط دختر حلشده است. نویسندهها به تجزیهوتحلیل کاراکتر نپرداختهاند و چنین زنی که به استقلالی انکار نشدنی رسیده توسط عوامل فیلم روانشناسی نشده است. حالا تصور کنید مادر بچه، از دوستش همان ابتدای فیلم تقاضا کند به هر شکلی که شده بچه را پیش خودش نگه دارد؛ چه اتفاقی میافتاد؟ قطعاً اگر موقع نوشتن فیلمنامه به این مسیر فکر شده بود؛ اصلاً چنین فیلمی ساخته نمیشد و یا مسیری را طراحی میکردند که مخاطب مجال پرسیدن چنین پرسشی را پیدا نکند. قطعاً اگر هر کدام از ما جای مادر فیلم کوتاه «بچه» میبودیم چنین درخواستی را از نزدیکترین دوستمان داشتیم و نه اینکه تلفن همراهمان را برای پیدا کردن شخصی که حاضر به نگهداری بچه شود زیرورو کنیم!
مشکل اصلی این فیلمها این است که از کوپن جنجالی و قابل توجه بودن ایده خامشان استفاده میکنند و بعدازآن تنها تلاش میکنند تا فیلم را بسازند و به جشنوارهها ارسال کنند. واقعاً بعد از تماشای دو فیلم کوتاه «بیشتر از دو ساعت» و «بچه» چه چیزی به مخاطب اضافه میشود؟ به طور مثال در مورد «بیشتر از دو ساعت» آیا میتوان در کلان شهر تهران کسی را جُست که از مشکلات پیرامون این موضوع آگاهی نداشته باشد؟ حالا نگاهی به فیلم «چهار ماه و سه هفته و دو روز» که عوامل فیلم کوتاه «بچه» تأثیر زیادی از آن گرفتهاند بیاندازید، فارغ از زیباییشناسی فیلم که در هر دو فیلم علی عسگری حتی یک پلان که بتوان از دید زیباییشناسی آن را بررسی کرد وجود ندارد؛ در طرح قصه و مسیر فیلمنامه مخاطب با دنیای جدیدی آشنا میشود که تأثیر زیادی روی آن خواهد گذاشت در صورتی که در آن فیلم هم با طرحی کلیشهای روبهرو هستیم اما پرداختها این فیلم را به فیلمی نو تبدیل میکند. فیلمسازان ایرانی در فیلمهای اجتماعی به دنبال سوژه حرکت میکنند و اکثر آنها از قاببندی و کادر و چیدمان و میزانسن فاصله میگیرند که کارگردانی دو فیلم علی عسگری را نمیتوان جز نمونههای خوب این سینما به شمار آورد.
فرض کنید رنگ صورتی را از شال دختر دانشجو در بچه حذف کنیم و یا کاراکتر در اتوبوسی بنشیند که رنگ زرد بیشتری در بدنه داخلی آن استفاده شده است که در ایران از این اتوبوسها زیاد یافت میشود. و یا کمی تصحیح رنگ منطقی و درست بعد از تصویربرداری به فیلم اضافه میشد. یا دو کاراکتر از گوشه خیابانی عبور میکردند که رنگ قرمز دیوار و سبز جدول و رنگ آبی سطل زباله انتهای قاب دیده نمیشد. میز کناری دو کاراکتر در کافه، زن و مرد جوانی به همراه کودکی حضور دارند که قرار است قرینه میزی باشد که کاراکترهای اصلی فیلم پشت آن نشستهاند. بهاندازه کافی آنها در قاب دیده میشوند و هدف فیلمساز هم در همان ابتدا مشخص میشود؛ آیا نیاز است حتی رنگ موی زن قرمز باشد؟ رنگی که از ابتدا با بچه اصلی فیلم به مخاطب معرفی شده است. یا مثلاً رنگ آبی تابلوی گوشه کافه را حذف کنیم با توجه به اینکه دو رنگ از سه رنگ اصلی را حذف کردهایم تاکید بیشتری روی بچه فیلم کردهایم. این ایراد در اکثر سکانسها وجود دارد که تنها با یک جابهجایی ساده قابل حل است. در مورد سکانس روبهروی بانک هیچ صحبتی ندارم و تنها میپرسم چرا؟ به ایرادات فیلم کوتاه «بیشتر از دو ساعت» کاری ندارم چراکه در آن فیلم تنها تصویربرداری انجامگرفته تا فیلم ساخته شود و از رنگ و نور تا کارگردانی؛ همه چیز دارای ایراد است، اما اگر همین حداقلها در فیلم کوتاه «بچه» لحاظ میشد فیلم به حداقلهایی در زیباییشناسی میرسید.
هر دو فیلم علی عسگری را بارها دیدم و معتقدم حمایت معقول از این دو فیلم و فیلمهایی با این موضوعات در ایران میتواند چه به لحاظ فرهنگی ــ اجتماعی و چه به لحاظ سینمایی بسیار مفید باشد.
فیدان در شبکههای اجتماعی