یادداشتهایی کوتاه برای دیدن چند فیلم کوتاه در سی و چهارمین جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران
نوشته: سعید درانی
«مادرمرده» به کارگردانی حامد نجابت
بعد از «اشیا گمشده» و در ادامه همان مسیر، حامد نجابت خیره سرتر و دیوانه وارتر عمل میکند. فیلم ساده شروع میشود؛ به فردی خبر مرگ مادرش باید داده شود. اما این اندوه آغازین شکل عوض میکند با درگیر شدن کاراکترها در سلسله اتفاقاتی پیش پا افتاده، فیلم از رساندن خبر مرگ، به چیزی اساسا جنونآمیزتر تبدیل میشود. برخلاف «اشیا گمشده» که با نگاه به شیطنتهای غیرمنتظره کاراکترش حرکت میکرد، «مادرمرده» با تجربهتر برخورد میکند و این شیطنتها را نه فقط در کاراکترها، بلکه در فضا و مسیر روایی فیلم تزریق میکند و به شکلی کنایی، از طریق تبدیل اتفاقی بزرگ از طریق اعمال سادهلوحانه به چیزهای دیگر، با لحنها بازی میکند.
«نگاه» به کارگردانی فرنوش صمدی
«نگاه» همچون فیلمهای پیشین سازندگانش، یک موضوع اجتماعی و آشنا را مطرح میکند، زنی بر سر دوراهی برای فاش کردن یا نکردن قرار میگیرد، اما برعکس فیلمهای چون «بچه» یا «بیشتر از دو ساعت» که در مرحله طرح ایده مهم و حیاتی خود درجا میزدند و نقش یک اطلاعرسان را برای نامطلعان ایفا میکردند، «نگاه» سادهترین و درعین حال بهترین راه را انتخاب میکند؛ زن را با عواقب تصمیماتش روبهرو میکند. زن تنها میماند و تمام کسانی که هنگام تصمیم کنارش بودند تنهایش میگذارند. اینجا ست که در کلیت فیلم، موقعیتی شکل میگیردکه بدون اشارههای مستقیم، این را برایمان تداعی میکند که زن به درست بودنِ تصمیم خود شک کرده، و این «نگاه» را بسیار انسانیتر از فیلمهای پیشین میکند.
«کلینر» به کارگردانی محمد رضا میغانی
همچون «نگاه»، «کلینر» هم موضوعی آشنا و دغدغههای آشنا را مطرح میکند، حاملگیهای ناخواسته و واکنش ناشی از فهمیدنش، اما «کلینر» پس زمینههای داستانی را در حد زخمی زیر لب کاراکتر خلاصه میکند و روی انتظار زن برای مشخص شدن جواب تست بارداریاش مانور میدهد. فضای انتزاعی میسازد و تلاش میکند بیاننشدنی را از خلال میزانسن شگفتانگیزش بیان کند، ازخلال شیشهها، بازتابها، طیفهای رنگی و مکانیای که دیوارهای عظیم و هیبت بزرگاش بر دوش کاراکتر سنگینی میکنند.
«همسایهها» به کارگردانی فرهاد غلامی
همسایهها نسبت به منبع اقتباس خود، داستان ریموند کارور چندان وفادارانه عمل نمیکند؛ از طرفی با توجه به اقتضای زمانی خود خانه زن و شوهر اصلی را حذف میکند و کاملا فیلم را در خانه همسایه شکل میدهد. ایده اصلی یعنی مسخ شدن در قالب همسایه و گم شدن در زندگی آنها به عنوان زندگی دور از ما و بحرانی کردن حسرتها، که در داستان با استفاده کردن زن و شوهر از وسایلهای همسایه شروع میشود، در فیلم تقریبا وجود ندارد، با اینکه اینجا اکتهای مشابه داستان میبینیم اما اینها برای یک هدف دیگر استفاده میشوند و فیلمساز به شکل جسورانه و قابل ستایشی سعی دارد در مسیری حتی سختتر پا بگذارد.
«فلامینگو» به کارگردانی امیر نجفی
دو آدم درحالی که از بوی گند جنازه حالت تهوع گرفتهاند از خانه بیرون میآیند و فیلم داستان درگیری آدمهای محله با این جنازه است. اما با مشخص شدن وزن جنازه فیلم یکباره تبدیل به شاید طنازترین فیلم جشنواره میشود. «فلامینگو» به شکل هوشمندانهای در دو نمای طولانی و بیحرکت گرفته شده که کوچهی تنگی را نشان میدهد که در انتهایش درِ خانهای است که جنازه در آن قرار گرفته. این تصمیم با توجه به اینکه دغدغه آدمهایی که در این قاب میآیند و میروند، بیرون آوردن جنازهای از این قابِ فیلم (و چهارچوب خانه) است که اساسا از آن رد نمیشود، یک موقعیت استثنایی را خلق میکند. «فلامینگو» زمانی به اوج خود میرسد که در پایان راه حل بیرون آوردن جنازه به شکل مضحکی بسیار فراتر از این قاب و این کوچه میرود، و این زندهها را در این کوچه تنگ همراه با عقدهگشایی، کینهها و فحشهایشان تنها میگذارد.
«رد خون» به کارگردانی رضا وجدانی
استایل انیمیشن «رد خون» با وجود آماتوری بودنش، یک حس بخصوص خلق میکند، حس بخصوصی از واقعی بودن؛ تمام چیزی که سبک بصری فیلم را شکل میدهند چند خط کج و معوج (و کمی هم رنگ قرمز) است، اما آن شکلی که فیلمساز (این یک فیلم تک نفره است) این خطوط را حرکت میدهد و صداگذاری میکند، انگار به چیزی که درحال وقوع است و آدمهایی که میبینیم حس دوگانهای از واقعی بودن و (به شکل شدیدی) تصنعی بودن میدهد. و این اتفاقی است که در سطحی دیگر از فیلم هم میافتد، فیلم اتاق گریم را وصل میکند به اتاق اعترافات و در کمتر از چهار دقیقه کاری میکند که نمیدانیم «رد خون» درباره تایپ اعترافاتی است که به سان مرور یک نمایش، داستان و از سر گذراندن سردرگمیها و احساسات مختلف در جلو آینه گریم بوده، و یا نه، داخل و خارج یک نمایش را دیدهایم، و مرز باریک بین این دو را.
«آتن» به کارگردانی حسین شاعری
در خلاصه داستان «آتن» آمده: «دختری که با مردی در ارتباط است، تنها چند روز فرصت دارد تا تصمیم بگیرد که با مرد از ایران برود، یا نزد مادرش در ایران بماند.» چنین خلاصهای برای فیلمی مثل «آتن» میتواند مناقشه برانگیز باشد، چون از لحاظ روایی کار «آتن» هم در همان نقطهی پایانیِ خلاصه داستانش تمام میشود، یعنی از جهتی این خلاصه تمام چیزی است که فیلم در شکل «برشی از زندگی» در روایت خود دارد. اما «آتن» هدف اصلی خود را در مرحله اجرا دنبال میکند؛ آتن فیلمی ست همراه با متانتی فرمیک و در همین راستا به آرامی درباره تغییر روند توجه میشود، درباره تغییر روند خیره شدن: به این دقت کنید که در هر نما ما هر شخصیت را (متناسب با همان لحظه) چه اندازه و چگونه میبینیم و چقدر بهشان توجه میکنیم. با همینهاست که «آتن» گرچه داستانش به ظاهر خطی و راکد به نظر میرسد، اما در پایان ما را دست خالی رها نمیکند.
فیدان در شبکههای اجتماعی