به نمایش درآمده در بخش مسابقه سینمای سعادت سی و ششمین جشنواره جهانی فیلم فجر
نوشته: عطا مجابی
جشنواره جهانی فجر با وجود «کاستیها»یش شاید حرفهایترین و مهمترین رویداد سینمایی ایران باشد. «فیف» با وجود عمر کوتاهش ظرف چند سال پیشرفت شگفت انگیزی داشته. مساله در این جشنواره ــ به خلاف سایر جشنوارهای مرسوم در کشور ــ تنها دیدن چند فیلم داغ و احتمالا برگزاری چند کارگاه جنبی نیست. این جشنواره فرصت آشنا شدن و تعامل با نمایندگان جشنوارهها، پخشکنندهها و احتمالا تهیهکنندههایی از فرهنگها و زبانهای مختلف را فراهم آورده است. چنین فرصتی اگرچه در قیاس با جشنوارههای ریز و درشت در دنیا امر تازه و قابل مقایسهای نیست، اما در قیاس با سینمای قرنطینه شده ما، حرکت رو به جلویی محسوب میشود.
استفاده از کلمه «کاستیها» در این نوشته از سر تصادف نیست و طرح آن در چنین مقالهای اگرچه شاید عجیب به نظر برسد ولی چون در حوزه فیلم کوتاه است گفتن آن بیجا نخواهد بود. اگر از اهالی فیلم کوتاه باشید، کمی در جشنواره چرخ زده و با چند میهمان خارجی گپ زده باشید احتمال دارد سوال سادهای ذهن شما را به خودش مشغول کند؛ اینکه آیا فیلم کوتاه در این جشنواره جدی گرفته شده است یا خیر؟ صد البته که وضع ما از گذشته بهتر است، اما هنوز هم برخی کم توجهیها به سینمای کوتاه را میتوانیم ببینیم که با کمی دقت قابل رفع خواهد بود. از جمله اینکه در جدول سانسبندی و پخش فیلمها نام فیلمهای کوتاه ذکر نشده و خیلی کلی عنوان «فیلم کوتاه» را برای آن برگزیدهاند.
نکته دوم و البته کمی مهمتر عدم دسترسی به اکثر فیلمهای کوتاه در کتابخانه ویدئویی جشنواره است.
این دو مورد بسیار کوچک و ساده، به طرز شگفت آوری شانسهای زیادی را از فیلمسازان کوتاه سلب کرد که شاهد برخی از آنها بودیم. از جمله اینکه نمایندگان جشنوارهها نمیتوانستند سانس فیلمهای مورد نظرشان را که در سالنهای سینما پخش میشد پیدا کنند؛ و البته فیلمها در کتابخانه ویدئویی هم در دسترس نبودند.
از بین سانسهای موجود از فیلم کوتاه تنها موفق به دیدن یک سانس فیلم کوتاه شدم که عنوان فیلمها در جدول ذکر نشده بود ولذا به طرز چشم بستهای به دیدن فیلمها نشستم. برخی از این فیلمها عبارتند از:
فیلم کوتاه «بینوایان» به کارگردانی بلج لی (فرانسه)
بینوایان درباره یک تیم سه نفره پلیس است که در محلههای پایین شهر با ماشین شخصی گشت میزند و درگیر ماجرایی میشود. فیلم از دو موقعیت کلاسیک آثار پلیسی بهره میبرد. اول اینکه یک «تازه وارد» به گروه اضافه شده و تحت فشار دنیای جدید و همکارانش قرار دارد. و موقعیت کلاسیک دوم استفاده از الگوی «شاهدی برای قتل» که با به کارگیری وحدتهای سه گانه (مکان، زمان، موضوع) که در فیلم کوتاه توصیه میشوند تمرکز و انسجام خوبی را ایجاد کرده است. اشارات سینهفیلی در فیلم کم نیستند و برای اهلاش ذوق زدگیهایی را حین تماشای فیلم به بار میآورد. ناگفته پیداست که با شیمی خوبی از یک فیلم کلاسیک پلیسی معاصر طرف هستیم که البته جمع جور کردن آن در ظرف کوتاه سخت است.
با اینکه لحظات خوب و دلپذیری به لحاظ دراماتیک در فیلم حضور دارند، اما سازنده مجبور شده از کشمکشهای اصلی و موانع موجود جهش کند تا فیلم را در ظرف کوتاه به اتمام برساند. به این ترتیب با یک فیلم بلند مواجه هستیم که در آن نیروهای مخالف زود قانع میشوند، جستجوها خیلی سریع به نتیجه میرسند، و آدمها متنبه میشوند. آفتی که در بسیاری از فیلمهای کوتاه میبینیم.
انیمیشن مستند «دی زنگ رو» به کارگردانی احسان قریب (کانادا)
انیمیشن «دی زنگ رو» با رویکرد تجربی و مستندش از چند جنبه قابل توجه است. اول اینکه آئینی کهن در بوشهر را به نمایش میگذارد که ریشه آفریقایی دارد و ترس و واکنش مردم بومی را نسبت به خسوف نمایش میدهد. ما این مراسم را با استفاده از باند صوتی مستندش و روتوسکوپیهای انجام شده از رقصهای محلی درک میکنیم. اما این تمام ماجرا نیست، اسپلیت اسکرینها و استفاده از متریالهای متنوع و دستکاری شده با دست و نرم افزارهای مختلف اثر منسجم و چشمگیری را موجب شده که قدرِ سانت به سانت پرده نمایش را میداند.
انیمیشن کوتاه «آقای گوزن» به کارگردانی سید مجتبی موسوی (ایران)
یک انیمیشن گیرا (به لحاظ بصری) که برای اینکه فیلم خوبی بشود لازم بود کمی سلیقه و انسجام را چاشنی میکرد. فیلم در چند دقیقه ابتدایی به شدت توقع را بالا میبرد. طراحی عروسکها اگرچه لبه تیغ است ولی در بعضی لحظات با استفاده از تماسهای چشمی کاراکترها با دوربین مخاطب را به دام میاندازد.
سلسله موقعیتهایی که فیلمنامهنویس پشت هم قطار کرده به فیلم لطمه زوده و اگر تنها یکی از آنها در محوریت قرار میگرفت و بسط پیدا میکرد «آقای گوزن» را فیلم منسجمتری میکرد. اما در شکل فعلی فیلم با وجود زحمات زیادی که برای آن کشیده شده چنان آشفته و سرشار از ایدههای پراکنده است که با بالا آمدن تیتراژ بدسلیقهاش متوجه میشویم همه چیز از دست رفته است. کاش همانقدر که روی طراحی عروسکها و صحنه دقت شده، روی فیلمنامه هم دقت بیشتری میشد.
فیلم کوتاه «بوگدان و رز» به کارگردانی میلنادا تکووسکا (لهستان)
فیلمی منسجم و سرشار از موتیفهای تصویری، شخصیتهای باور پذیر و موقعیتهای جذاب که اثبات میکند چگونه میشود از قالبهای تعریف شده و فرمولها فرار کرد. اول اینکه به خلاف توصیههای معمول فیلم درباره یک زوج سالمند است، در حالی که توصیه میشود درباره آدمهایی که چیزی برای از دست دادن ندارند دنبال طراحی درام نباشیم. دوم فیلم سرشار از تنوع مکانی و طی شدن روزهاست، و به این ترتیب وحدتهای سه گانه را زیر پا میگذارد، اما با استفاده هوشمندنه از موتیفهای تصویری و تمرکز بر ایده محوری اثر را منسجم نگه میدارد.
فیلم کوتاه «ضربه بر سقف» به کارگردانی سینا سلیمی (استونی، پرتغال، اسکاتلند و مکزیک)
نمونه کاملی از «قلاب» هدر رفته است. فیلم بسیار خوب شروع میشود؛ طوری که یادآور فیلمهایی مثل «شهر تاریک»، و «باجه تلفن» است، ولی فیلمنامهنویس در ادامه به جای پیش رفتن در ماجرا و ساختن درامی که به مخاطب وعده آن را داده سادهترین راه را برمیگزیند؛ زاری میکند.
فیلم کوتاه «کامیون» به کارگردانی آدام مچ و مایکل بالشکو (جمهوری چک)
نه درام، نه انسجام بصری، و نه موقعیت پایهای وجود دارد. این فیلم یکی از انبوه آثار متوسط تولید شده در اروپاست که تنها قصد دارند اپیدمی مهاجران غیرقانونی به اروپا و تبعات آن را به نمایش بگذارند. گویی همه چیز طراحی شده تا یک «آخی» در دل تماشاگر گفته شود و تمام.
فیدان در شبکههای اجتماعی