فیلم‌های کوتاه می‌توانند از ارزش سینماییِ بالایی برخوردار باشند اما حتی بهترینِ آنها هم کمتر مورد توجه عموم واقع می‌شوند. این هفته وب‌سایت ایندی‌وایر از منتقدان پرسیده که فیلمِ کوتاه محبوب‌شان کدام است و چرا.

میری‌یِم بِیل (@mimbale)، منتقد آزاد

فیلم اَلن رنه درباره‌ی پلاستیک، «آواز استایرین – La chant de la styrene»، و فیلم صنعتی لِس بلنک درباره‌ی مرغداری‌ها، «Chicken Real»، در زمره‌ی بهترین فیلم‌های کوتاه، و قطعاً بهترین مستندهایی‌ست که تا به حال دیده‌ام. «جان رفته – John’s Gone» سَفدیز هم احتمالاً فیلم محبوبم میانِ آثار او باشد- البته اگر نگوییم بهترین فیلمِ اوست. بهترین فیلمسازان مستقل آمریکایی هم که فیلم کوتاه ساخته‌اند و الان به ذهنم می‌رسد اینها هستند: زیا انگر، داستین گای دِفا، گیلیان هوروَت و فرانس بودومو.

کریستوفر کَمبل (@thefilmcynic) منتقد Nonfics و Film School Rejects

به‌عنوان کسی که بهترین رو از محبوب جدا می‌کنه، باید در ابتدا بگم که بهترین فیلم کوتاهی که تا به حال ساخته شده «شب و مه – Night and Fog» است. منتهی از اینکه بگویم فیلم محبوبم هم همین است، حسِ عجیبی پیدا می‌کنم. فیلمِ محبوب من، آن فیلمی که تا ابد از تماشایش لذت می‌برم «سگ اندلوسی – Un Chien Andalou» است. در طول بیست سالی که از اولین تماشایش در مدرسه‌ی فیلمسازی‌ام می‌گذرد، هیچ‌گاه این حس دو گانه را که همزمان ندانم مشغول تماشای چه هستم و خوب بدانم چه چیزی را تماشا می‌کنم، در سطحی بالاتر با فیلم دیگری تجربه نکردم. آن صحنه‌ی ور رفتن با تخم چشم‌ها ها ها ها!

دیوید ارلیش (@davidehrlich) منتقد ایندی‌وایر

علی‌رغم وسوسه‌ی همیشگی «جهان فردا – World of Tomorrow» دان هرتزفلت، شاهکار کریس مارکر در سال ۱۹۶۲، «اسکله – La Jétee»، هنوز فیلم کوتاه محبوب من است. کسانی که فیلم را دیده باشند متوجه منظور من خواهند شد.

جوردن هافمَن (@Jhoffman) منتقد گاردین

فیلم‌های کوتاهی که خود را وقف تجربه‌ای به‌غایت فرمالیستی می‌کنند، نسبت به فیلم‌های بلندی با این رویکرد از نظر من بهتر اند. «Arnulf Rainer» پیتر کوبِلکا سینمای محض در ابعاد کوچک است و نقصی ندارد اما اگر بیشتر از شش دقیقه و چهل و پنج ثانیه طول می‌کشید چه؟ مطمئن نیستم. بنابراین بهترین فیلم‌های کوتاهی که در یاد من می‌مانند یا دستِ کم ارزش بیشتری نزد من دارند، آن روایت‌های غیرسنتی‌ای هستند که ظرفیت فیلم بلند شدن ندارند. بازه‌ی استفاده از این رویکرد می‌تواند آثار روان‌پریشی چون «طول موج – Wavelength» مایکل اسنو تا آثار سرگرم‌کننده‌تری چون «شیوه‌ی عملکرد چیزها – The Way Things Go» فیشلی و وایس، پروژه‌ای به سبک «افسانه‌زدایان – Mythbusters»، را در بر بگیرد. البته باید یکی را انتخاب کنم، نه؟ خب من «قدرت ده – Power of Ten» از ایمِسِس را به‌عنوان بهترین نمونه‌ی قالبی که گفتم انتخاب می‌کنم؛ منتهی با در نظر گرفتن این شرایط که با صدای بسته و همزمان با اینکه Echoes پینک‌فلوید رویش می‌خواند تماشا شود.

اریک کوهن (@erickohn)، منتقد ایندی‌وایر

امیلی کارمایکل پیش از اینکه کارگردان فیلم تازه‌ای که استیون اسپیلبرگ تهیه‌کنندگی می‌کند، «نیروگاه – Pwerhouse»، بشود، با مجموعه‌ای از فیلم‌های کوتاه جا پای خود را محکم کرد. اما تا همین امروز « RPG OKC» بهترین اثر اوست: قصه‌ی بانمک کارکتری کارتونی در یک بازی ویدئویی قرن نوزدهمی که عاشق زنی می‌شود که در فضای آن‌لاین دیده. این داستان به ظاهر احمقانه به صورتی غافلگیرکننده پیش می‌رود و به اوجی رضایت‌بخش می‌رسد و ثابت می‌کند که این پیام است نه رسانه که روایت داستانی را قدرتمند می‌کند.

تومریس لَفلی (@TomiLaffly)، منتقد Film Journal International و Film School Rejects

من دو تا انتخاب می‌کنم.

همیشه عاشق انیمیشن کوتاه «خشم بزرگ – The Big Snit» بودم که سال ۱۹۸۵ ساخته شد. داستان زوجی که آنچنان درگیر بازی کردن‌اند که حتی متوجه جنگی هسته‌ای که بیرون راه افتاده نمی‌شوند، به‌خوبی مبارزه‌ی روزانه و ماجراجویی گذراندنِ عمر کنار کسی که بسیار دوستش داری را به تصویر کشیده. و همینطور «زندگی یک سگ – A Dog’s Life» چاپلین – داستان سگ ولگردی که زندگی بهترین دوستش/ناجی‌اش را بهتر می‌کند- هم همیشه دلم را گرم کرده.

امی نیکلسن (@TheAmyNicholson) منتقد MTV

بهترین وقت برای پرسیدن این سوال است. در سان‌دنس این دوره، از اعضای هیئت داوران فیلم کوتاه بودم و برنده‌ی جایزه‌ی بزرگ ما، «جاده‌ی تندباد – Thunder Road»، هم به‌تازگی در Vimeo منتشر شده. تراژدی/کمدیِ تک‌برداشت نویسنده، کارگردان و بازیگر، جیم کومینگز – داستان افسر پلیسی در مراسم خاکسپاری مادرش- همه‌ی ما را مبهوت کرد. به محض آنکه نمایش فیلم تمام شد همه با سر رفتیم تا ببینیم این پسره جیم کیست که تا به حال بازی‌اش را ندیده بودیم؟ شاید نباید این حرف را بزنم اما بعد از مراسم متوجه شدیم که او حلقه‌ی ازدواجش را گرو گذاشته تا این فیلم را بسازد و وقتی از سان‌دنس با او تماس گرفته شد که جایزه را برده، خیال کرده حقه‌ای در کار است. هیچ حقه‌ای نیست- او واقعاً پدیده است.

مَت پَچز (@misterpatches)، منتقد Thrillist

صحنه‌ی افتتاحیه‌ی «دروغ ممنوع – No Lies» را که میچل بلاک در سال ۱۹۷۳ ساخته، می‌شود به‌راحتی با پیام روزانه‌ی ستاره‌ی اسنپ‌چتی اشتباه گرفت. فیلمبرداری زن جوان آراسته‌ای را دنبال می‌کند که برنامه‌ی شبش را به‌تفصیل تعریف می‌کند. همه چیز معمولی است تا مصاحبه‌کننده کمی عمیق‌تر را می‌کاود. «دروغ ممنوع» (از آثار دانشجویی بلاک!) به خاطر پرداختن به قربانیان آزارهای جنسی و ادراک شاهدان بیرونی از حادثه‌ی تجاوز از دریچه‌ای صادق و بی‌واسطه معروف است. سبک سینماحقیقت‌گونه‌ی آن بیننده را خلع سلاح می‌کند. بازیگری تا انتها پنهان می‌ماند. «دروغ ممنوع» به‌هیچ وجه فضایی خاکستری در تعریف «قربانی بودن» باقی نمی‌گذارد. این فیلم روایتی داستانی است که از دل حقیقتی محض بیرون می‌آید.

تاشا رابینسن (@TashaRobinson) منتقد The Verge

پرسش سختی‌ست و احتمالاً منتقدان را مجبور می‌کند میان فهرست فیلم‌هایی که تماشا کرده‌اند بگردند تا آن تک‌فیلم محبوب را بیابند. منتهی من می‌خواهم اولین چیزی را که به ذهنم می‌رسد نام ببرم. فیلم کوتاه «تعادل – Balance» که از زمان تماشایش در برنامه‌ی رقابتی اسکار ۱۹۹۰ مرا مسخ کرد و اسکار همان سال را هم برد. این انیمیشن کوتاه استاپ‌موشن که انیماتورهای آلمانی، ولفانگ و کریستوف لانستاین ساخته‌اند، درباره‌ی پنج مرد بی‌صداست روی مکعبی در فضایی خالی که سعی می‌کنند ضمن تنفر از همدیگر، در کنار هم زندگی کنند. همه‌چیز این انیمیشن را دوست دارم- اجتناب از صدای مینیمالیستی اما عصبی‌کننده‌اش، طراحی بصری ساده‌اش، نحوه‌ی نمایش غرور کاراکترها وقتی آنها حتی چهره‌ی مشخصی هم ندارند. عاشق آن استعاره‌ای هم هستم که در آن به کار رفته؛ از این واضح‌تر نمی‌شد. این فیلم مطالعه‌ی شفافیتِ داستان است بدون توضیح یا حتی دیالوگی و من هیچ‌گاه از تماشایش خسته نمی‌شوم.

جمع‌آوری David Ehrlich

ترجمه: خاطره کردکریمی

منبع: فیلمیوال
 

پ.ن: به زودی فیلم‌های کوتاه نامبرده شده در این مطلب بر روی کانال تلگرام فیدان قرار خواهد گرفت.

پیوند کوتاه: https://www.fidanfilm.ir/?p=3876