نوشته: کریستینا آلوارز لوپز[i]

ترجمه: فروغ رستگار

منبع: MUBI

این یادداشت از ستون نقد سینمایی Foreplays ترجمه شده که فیلم‌های کوتاه ناشناخته یا کمتر شناخته شده‌ی کارگردانان معروف سینما را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهد.

«شمال یا شمال غرب»[ii] یک فیلم کوتاه تجربی به کارگردانی لن لای است. این فیلم‌ساز نیوزلندی بیش از هر چیز با فیلم‌های کوتاه تجربی‌اش ــ  همچون «جعبه‌ی رنگ»[iii] (1935)، «گریه‌ی رنگی»[iv] (1953) و «رادیکال‌های آزاد»[v] (1958) ــ  شناخته می‌شود، فیلم‌هایی که در آن کارگردان مستقیما طراحی و نقاشی می‌کند و یا به شیوه‌های مختلف در نوار فیلم دست می‌برد. او همچنین در ساخت انیمیشن کلاسیک و فیلم زنده (شامل مجموعه‌ای از مستندهای جنگی) سابقه‌ی حرفه‌ای پرباری دارد که در آن‌ها نیز برخی از تکنیک‌های مذکور را به کارگرفته است. کنجکاوی مداوم لای منجر به پیشرفت او در زمینه‌های مختلف هنری شد: علاوه بر طراحی و نقاشی، او به عکاسی، ساخت تندیس‌های سینمایی و مجموعه‌ی نوشتاری بزرگی پرداخت که سبک‌ها، فرم‌ها و ژانرهای مختلفی را در بر می‌گرفت.

«شمال یا شمال غرب» یکی از چهار فیلمی است که لای برای دفتر پست عمومی بریتانیا (GPO) ساخت، که سرپرستی واحد فیلم آن را جان گریرسون[vi] به عهده داشت. این فیلم کوتاه بر اساس جابه‌جایی نامه‌های ایولین (ایولین کاربت[vii]) و جک (دویت گادوین[viii]) و بحث داغ این نامه‌ها ساخته شده است. تاخیر در وصول نامه‌های جک، به خاطر اشتباه او در نوشتن کدپستی ایولین، مساله‌ای را پیش می‌کشد که هم هشداری برای کاربران پستی است و هم تجلیل از صلاحیت خدمات پستی بریتانیا. این فیلم پایان شادی دارد: زوج جوان یکدیگر را بازمی یابند و از تعطیلات آخر هفته در کنار دریاچه لذت می‌برند.

لی کسی است که به سادگی می‌تواند با ایده‌های خود، یک سفارش کاملا تبلیغاتی را به یک ماجرای هنری تبدیل کند. در «شمال یا شمال غرب» اهداف تبلیغاتی مرسوم، منجر به یک چالش هیجان انگیز در برخی از دغدغه‌های همیشگی لای می‌شود. او در خلال بازنمایی فرآیند نامه نگاری، جدال‌های عاشقانه و کارآمدی سیستم خدمات پستی، به نظریاتش درباره‌ی روابط میان خودآگاه و ناخودآگاه می‌پردازد. و تا آنجا که ممکن است مفهوم مغز دیرینه[ix] (عمیق‌ترین لایه‌های ناخودآگاه، در ارتباط با حرکات بدن، دانش شهودی، امور غیر ارادی و هنر بدوی) و مغز نوین[x] (لایه‌ی خودآگاه، مرتبط با اندیشمندی، تفکرات عقلانی، شناخت و زبان ) را به تصویر می‌کشد.

۱

در صحنه‌های آغازین فیلم «شمال یا شمال غرب» به اهمیت خدمات پستی و عمل نامه‌نگاری پرداخته می‌شود. لای با استفاده از بخش‌هایی از قطعه‌ی «بهم یه فرصت بده، عزیزم» باب هووارد[xi]، که در آن رهبر ارکستر اعضای گروهش را معرفی می‌کند، عنوان فیلمش را با گچ بر روی یک سطح شیشه‌ای نوشته است که از پس آن حرکت عمودی نت‌های موسیقی پیداست، همچنین اسامی عوامل فیلم نیز بر روی یک پاکت پستی مهرخورده و یک سربرگ رسمی نوشته شده است.

دو سکانس ابتدای فیلم به پیش‌نویس اولین نامه‌ی ایولین و جواب آن از طرف جک اختصاص دارد، که لحظه به لحظه‌ی آن تمرینی برای خلاقیت بی‌وقفه است. لای کار را با نماهایی از ایولین و میز تحریر او شروع می‌کند که با نماهایی از جدال او با جک در روز قبل ترکیب شده است. در ابتدا، جدال آن دو به شیوه‌ای ملاطفت آمیز به تصویر کشیده می‌شود (نیم رخ شخصیت‌ها رو به همدیگر قرار دارد). اما لای با تغییرات مداومی که در این حالات اعمال می‌کند، رنگ و روی دیگری به صحنه می‌بخشد؛ نماهایی که در زوایای مختلف و به سرعت از پی هم می‌آیند، گاهی تشخیص زمان روایی را دشوار می‌سازد، بدین ترتیب که گاهی نمی‌دانیم نماهایی که از ایولین نمایش داده می‌شود به زمان حال تعلق دارد یا به زمان گذشته. زمان‌های دوگانه در این صحنه‌ها گیج کننده‌اند. در طول سکانس بخش‌های متفاوتی از متن‌های نوشته شده روی پرده پدیدار می‌شود. برای حفظ توازن در تداخل زمانی موجود، نوشته‌ها در هم ادغام می‌شوند. متن این نامه با حجم زیادی از افکار، احساسات و هیجانات افسار گسیخته احاطه شده است.

سکانس دوم با ابراز علاقه‌ی جک به ایولین شروع می‌شود (نمای بسته‌ای از ایولین در ترکیب با این گفته‌ی شور انگیز: «او چشم‌های سیاهِ حیرت آوری دارد»)، دوربین با حرکت شلاقی پس و پیش می‌رود و از تصویر جک که در گوشه‌ای ایستاده به یادداشت‌هایی می‌رسد که روی میز رها شده‌اند. از آنجا که نامه‌ی اتمام حجتی که ایولین فرستاده است، برنامه‌ی آخر هفته‌ی آن‌ها را تهدید می‌کند، مساله‌ی زمان در واکنش جک اهمیت می‌یابد: فرآیند نامه‌نگاری سرعت می‌گیرد و این سکانس نسبت به سکانس قبلی فشرده‌تر می‌شود. با این حال، لای همچنین سعی می‌کند تردیدهای خارج از کنترل جک را نیز به تصویر بکشد. افکار او به سرعت از اشتیاق به واهمه و از علاقه به تحقیر تغییر می‌کند. این سیر متناوب دیوانه‌وار هم به شکل کلامی (جملاتی که همدیگر را قطع می‌کنند) و هم به شکل دیداری (نمایی سوررئال از نیم رخ جک بر پس زمینه‌ای از پاکت‌های غول پیکر و شناور به تصویری منتهی می‌شود که در آن جملات تند و تیز او نسبت به ایولین بر روی چهره‌اش سایه می‌اندازد) به تصویر کشیده شده است.

البته اصلی‌ترین تجلی احساسات جک، توانایی او در به یاد آوردن کد پستی نامزدش است. «شمال یا شمال غرب»، او به فکر فرو می‌رود و ما را در سکوتی چالش برانگیز رها می‌کند. «شمال غرب»، این چیزی است که جک روی پاکت می‌نویسد، تمبر می‌زند و آن را برای خود می‌خواند. اما گویی که در اشتباه باشد، مرتبا این سوال را از خود می‌پرسد: «شمال یا شمال غرب؟»

۲

این دو سکانس نشان می‌دهد که علاقه‌مندی لای به نامه‌های مختومه، تنها به خاطر پیام‌هایی است که در بر دارند. علاقه‌ی او به این پیام‌ها، صرفا به خاطر رابطه‌ی آن‌ها با فرآیند نوشته شدنشان است. بر همین اساس او عملکرد و رابطه‌ی بازنمایی افکار درونی در متن نوشته شده را وارونه می‌کند: او هرگز نامه‌ی پایانی را به ما نشان نمی‌دهد (ما تنها در پایان هر سکانس نامه را از زبان شخصیت‌ها می‌شنویم)، در حالیکه فرآیندهای فکری که منجر به نوشتن نامه‌ها می‌شوند، به شکل‌های مختلف گرافیکی به تصویر می‌آیند.

در نماهای درونی، دوربینی که در موقعیت زاویه دید از پایین قرار دارد، ایولین را از پس میز شیشه‌ای نشان می‌دهد که با مدادی در دست، در حال فکر کردن است؛ حرکت چشم‌های او ما را متوجه برگه‌ی روی میز می‌کند ــ در اینجا تصویر نا واضح است اما با یک فوکوس کشی ناگهانی، در نمای مقابل مجموعه‌ای از کلمات در هم ریخته به وضوح دیده می‌شود. در پس نمایی که ایولین با کلافگی سرش را به چپ و راست تاب می‌دهد، برگه‌های سفیدی را می‌بینیم که رو هم تلنبار شده و با بخش‌هایی از جملات تکراری و خط خطی‌ها پوشیده شده‌اند. وقتی جک جواب نامه‌ی ایولین را در دفترچه‌ی آبی رنگش می‌نویسد، مجموعه‌ی دیگری از خط خطی‌ها در پشت صفحات قبلی دفترچه نمایان می‌شود.

لی کاملا مجذوب نقوش گرافیکی‌ای بود که مخاطب را به درک تاثیر ناخودآگاه بر اعمال خودآگاه فرا می‌خواند. نوشته‌هایی که ما در این دو سکانس می‌بینیم، پر از جزئیات خوشنویسی و خط خطی‌هایی از این دست است؛ کلمات با حروف درشت، استفاده از قلم پر رنگ‌تر در برخی نامه‌ها، علامت‌ها و نقاط رازآمیز، کلماتی که شکل یه حرکت را به خود گرفته‌اند و…

نامه پر از نوشته‌هایی است که از تکرار مکانیکی کلمات در کنار هم شکل گرفته‌اند (مخصوصا متن‌هایی که در سکانس اول بر روی میز شیشه‌ای پدیدار شدند). لای در یکی از نوشته‌هایش، به این نکته می‌پردازد که چگونه از طریق نظریات زیگموند فروید درباره‌ی توتم و تابو (۱۹۱۳) به دریافت‌هایی درباره‌ی حرکت در رقص بدوی رسید:

«من نمی‌توانستم کاملا بفهمم که در ذهن فروید چه می‌گذشت، اما این نکته را می‌دانستم که کار او رفتن به زیر کوه یخ بود، بنابراین تصمیم گرفتم تا در یک پروژه‌ی طولانی مدت از آنچه در کتاب آمده بود یادداشت برداری کنم، با این امید که این کار طاقت فرسا به من فرصتی برای هضم مفاهیم این کتاب بدهد. من پشت هر برگه‌ی نوشته شده‌ای را خالی گذاشتم و بر روی آن‌ها برخی از موضوعات هنر بدوی را با دقت تمام طراحی کردم ــ  یک الگو و پالت از رنگ‌های بومی، یک نقاب آفریقایی و هر آن چیزی که احساس ذهنیت هنر باستانی را به من منتقل می‌کرد و من را به سمت چیزی راهنمایی می‌کرد که در پی‌اش بودم».

یکی از نقوشی که به طور مداوم در سکانس اول پدیدار می‌شود، لکه‌ی جوهری است که یک عنکبوت را در ذهن تداعی می‌کند. «او برای دختری مثل تو کشنده است»، جمله‌ای که ایولین در حین بحث و جدل با جک حسود به زبان آورد. ایولین نامه‌ی زهرآگینی نوشت – مطالبه و اتمام حجتی که نیاز به واکنش سریع و پادزهری از سوی جک داشت ــ  اما او برای رسیدن به سر رشته‌ی اصلی باید به زحمت از میان تارهای عنکبوت می‌گذشت.

ما معمولا درباره‌ی قطار افکار صحبت می‌کنیم، در حالیکه بهتر است درباره‌ی نقاط پر چالش آن صحبت کنیم. چرا که واگن افکار به ندرت در مسیری هموار با سرعتی ثابت پیش می‌رود؛ واگن‌ها در گلوگاه‌های پر چالش پس و پیش می‌روند و در دور وسواس گونه‌ای می‌چرخند؛ تلو تلو می‌خورند و یا کاملا از ریل بیرون می‌زنند. فکر معمولا درگیر یک تکرار دیوانه‌وار می‌شود: خاطره‌ی تاریکی را به یاد می‌آورد و پیش از آنکه به نقطه‌ی روشنی برسد، بارها و بارها قطعش می‌کند.

دس اورو[xii] در کتاب «درباره‌ی واقعیت در: سینما ، مستند و هنرهای تجسمی» (۲۰۱۶) فیلم «شمال یا شمال غرب» را مورد بحث قرار می‌دهد. از نظر او شاید این فیلم را باید مدیون فروید بدانیم (مخصوصا مقاله‌ی «یادداشتی بر دفترچه‌ی مروز»[xiii] (1925))، هرچند تاثیر لورا رایدینگ، شاعر و مقاله‌نویس و دوست نزدیک لای نیز در این فیلم مشهود است. در حقیقت شیوه‌ای که لای در «شمال یا شمال غرب» به بازی نامه‌نگاری می‌پردازد، شدیدا یاد‌آور چیزی است که رایدینگ در ضمیمه‌ی کتاب «نامه‌های همگان»[xiv](1933) نوشته است:

«یک نامه باید در فراغت و وقت کافی نوشته شود. نوشتن نامه در شرایط پر استرس کار جنون آمیزی ست، چرا که نوشتن آن به نویسنده کمکی نمی‌کند. این اشتباه همچون مقدمه چینی برای یک جنایت پیش‌بینی نشده است. بله… نامه‌ها پر از جنون‌های وامانده‌اند. اما آنچه درباره‌ی نامه‌ها گفتنی ست، نتیجه‌ی یک انحراف حساب شده است نه یک اشتیاق خام انگارانه. پر روشن است که واقعی‌ترین نامه‌ها، همان‌هایی هستند که با آگاهی از ماهیت پیچیده‌ی نامه و با هدف به بهره‌گیری از این پیچیدگی نوشته شده‌اند».

۳

سومین سکانس «شمال یا شمال غرب» تصویر خیال انگیزی از فرآیند ارسال پستی به ویژه نامه‌ی بی‌پروای جک به نمایش می‌گذارد. این فرآیند با نمایش نقشه‌ای با مناطق پستی مشخص شروع می‌شود. پس از آن در نمایی بسته، دست‌های جک را می‌بینیم که نامه را نگه داشته است. نمای بعدی شکاف سیاه رنگ صندوق پستی است که مثل دهانی گرسنه نامه را می‌بلعد. در نمای بعد صندوق پستی بالای نمایی با زاویه دید پایین از قله‌ها دیده می‌شود. در اینجا هر نوع حرکتی وجود دارد: حرکت افقی دوربین از کنار درخت‌ها؛ حرکت غلتیدن صندوق پست در محور عمودی، مثل فرو افتادن یک بمب از هواپیما یا یک میوه‌ی رسیده از شاخه. این‌ها چه چیزی را نشان می‌دهد؟ جواب این سوال به عهده‌ی مخاطب است. بار دیگر چشمک زدن نقاط درخشان روی نقشه را می‌بینیم که با چندین نما از فرو افتادن هزاران پاکت پستی از آسمان ابری دنبال می‌شود.

هنوز نامه‌ی جک نرسیده که ایولین نوشتن آخرین نامه را شروع می‌کند و در آن نه تنها برنامه‌ی آخر هفته، که نامزدیشان را هم لغو می‌کند. ناگهان پستچی از راه می‌رسد و نامه‌ی عذرخواهی جک را به ایولین می‌رساند. پس از خواندن آن، ایولین نامه‌اش را تکه پاره می‌کند و در سکانس پایانی ما زوج خوشبخت را می‌بینیم که با شنا و حمام آفتاب از تعطیلات آخر هفته‌ی خود لذت می‌برند. همین که سوار قایق می‌شوند، جک از آشتی دوباره با ایولین ابراز خوشحالی می‌کند و ایولین گوشزد می‌کند که برای این خوشحالی باید قدردان سرویس خدمات پستی باشند. در یک نمای بسته پاکتی را می‌بینیم که کد پستی درست جایگزین کد اشتباه روی آن می‌شود. سپس پستچی جذاب بر روی صفحه ظاهر می‌شود و در سخنانی کوتاه به اهمیت نوشتن کد پستی درست برای اطمینان از ارسال سریع بسته‌های پستی می‌پردازد. در آخرین نمای این فیلم ایولین و جک همدیگر را می‌بوسند و به قوها غذا می‌دهند، البته این تکه‌های نامه است که برای قو‌ها پرتاب می‌شود نه تکه‌های نان. تیتراژ پایانی چنین است: «تقدیم به شما، پایان».

۴

اگر «شمال یا شمال غرب» در نقطه‌ی مقابل قواعد سینمای کلاسیک قرار گرفته به این دلیل است که لای در تمام زندگی حرفه‌ای‌اش همواره در پی کاوش پیرامون موضوع حرکت بوده است: «این تنها هدفی ست که من دنبال می‌کنم، تنها چند لحظه بیهوشی واقعی، هیچ چیز جای آن را نمی‌گیرد». در «شمال یا شمال غرب» به جای استفاده از مِتد حرکات نامحسوس دوربین، تداوم و عدم ابهام، جنبه‌های روانشناختی و فیزیولوژیک حرکت مورد توجه قرار می‌گیرد و جستجو برای کشف تجربه‌های سینمایی لحظات درخشان فیلم را شکل می‌دهد.

لی با استفاده‌ی معنادار از تکنیک‌های مختلف، انقطاع و نا پیوستگی بخش‌های مختلف متن در «شمال یا شمال غرب» را تشدید می‌کند: ناهماهنگی متن با صدای همزمان، تکرار کلامی، استفاده‌ی گسترده از جامپ کات، استفاده‌ی نامتعارف از زاویه‌ی دوربین و فوکوس کشی‌های ناگهانی. پیش برد خط روایی داستان ماحصل همه‌ی این انتخاب‌های زیباشناختی است که همچون یک نیروی محرکه برای سیستم ادراکی ما عمل می‌کند.

به محض اینکه ایولین نوشته‌هایش را خط می‌زند و برگه را مچاله می‌کند، لای به یک نما با زاویه‌ی دید متفاوت و کاملا خارج از فوکوس کات می‌زند، و به این ترتیب به شکل ماهرانه‌ای عمل پاک کردن و محو شدن تصویر را به هم ربط می‌دهد. گاهی از فوکوس کشی برای نشان دادن لحظات ناخوشایند (در این گویه‌ی ایولین: «من نمی‌خواهم در این باره صحبت کنم») و یا برای نشان دادن فشار روانی خاطرات پریشان کننده (در این گویه‌ی جک: «خدانگهدار، پس خدانگهدار») استفاده می‌شود. وقتی جک نامه‌اش را پست می‌کند، لای با فوکوس کشی بر روی صندوق پستی پنهان شده در پس زمینه، مسیر حرکت پاکت نامه را روشن می‌کند. در این فیلم صدا عمدا با بی‌دقتی تدوین شده، به نحوی که اثر نامطلوب کات‌های آن محسوس باشد. دیالوگ‌ها بر اساس الگویی موزون، با تاکید بر جنبه‌های احساسی عبارت‌هایی مشخص (عبارت‌هایی با معانی متفاوت و وابسته به دریافت‌های عاطفی هر یک از شخصیت‌ها) و با دلالت بر ابهام برخی کلمات (کلمات تکرار شونده با لحن‌های متفاوت) در کنار هم قرار گرفته‌اند.

در «شمال یا شمال غرب» اغلب از حرکت دوربین به منظور‌های مختلف بهره گرفته می‌شود: استفاده از حرکت افقی دوربین برای تغییر قاب (جر و بحث زوج جوان برای مثال مسابقات تنیس را یادآوری می‌کند)؛ استفاده از جابه‌جایی عمودی دوربین به عنوان راهکاری برای انتقال از نمایی به نمای دیگر (به خصوص در سکانس آخر)؛ و یا استفاده از وقفه‌های کوتاه برای جداسازی و یا تعلیق. این جابه‌جایی‌ها ارتباط پیچیده‌ای با هر گونه حرکت در نما دارد ــ  از افتادن اشیاء تا خط خطی کردن متن، از تغییر کامل موقعیت تا کوچک‌ترین حرکات چشم یا قلم.

در این فیلم همچنین برای حرکاتی که در طول نماها و سکانس‌ها رخ می‌دهد، الگوهای موزون و شاعرانه‌ای وجود دارد: فرو ریختن تکه پاره‌های نامه از دست‌های ایولین؛ فرو ریختن نامه‌ها از آسمان؛ برگ‌هایی که جک برای محافظت از ایولین در برابر خورشید روی بدنش قرار می‌دهد؛ پرتاب کردن تکه‌های نامه توسط ایولین در آغاز فیلم و تکرار همین کار در دریاچه در نمای پایانی فیلم؛ حلقه‌ای که ایولین از انگشتش بیرون می‌آورد درست در زمانیکه پستچی نامه‌ی جک را وارد شکاف صندوق پستی او می‌کند. در خلال تدوین که از جامپ کات‌ها و سوئیچ‌های چشمک زن رقصی موزون می‌سازد، لای ترتیب کار خود را در هرج و مرج ناشی از سرعت‌های متفاوت و شوک‌های ناشی از حرکات چندگانه باز می‌یابد.

۵

به نظر می‌رسد «شمال یا شمال غرب» پایان خوشی دارد اما سایه‌ی تردید همیشه وجود دارد. چه می‌شد اگر نامه‌ی جک همچون یک ابر دود، هرگز به جایی نمی‌رسید؟ چه می‌شد اگر جک برای اعتراض به خواسته‌ی ایولین در نامه‌ی تهدید آمیزش، کد پستی را غلط می‌نوشت؟ چه می‌شد اگر در دو سکانس اول فیلم سرنخ‌های پراکنده‌ای پیدا می‌کردیم درباره‌ی انگیزه‌های پنهان، خواسته‌های متناقض و احساسات حل نشده‌ای که نامه‌نگاری زوج جوان را شکل می‌داد؟ لای با انتخاب‌های موسیقایی خود لایه‌ای از پیچیدگی طنز آمیز به فیلم اضافه می‌کند. لای با انتخاب سه آهنگ سبک جاز، یک الگوی ریتمیک قوی و لحنی سرخوشانه به فیلم می‌دهد که در تضاد با موقعیت جدی داستان قرار دارد (این آینده‌ی زوج جوان است که به چالش کشیده می‌شود) و با این حال تعامل سازنده‌ای با معنای ثانویه اثر دارد که عاری از کنایه نیست.

اجرای فتس والر از آهنگ «من می‌خوام بشینم و یه نامه برای خودم بنویسم» [xv] (و متن ترانه‌ی آن «و باور کنم که این نامه از طرف توئه») در طول دو سکانس ابتدای فیلم طنین انداز می‌شود. این آهنگ با نادیده گرفتن عملکرد فرستنده و گیرنده به پنهان کاری و تقلب‌های طرفین در بازی نامه‌نگاری اشاره می‌کند. ترانه‌ی این آهنگ به سناریویی گریز می‌زند که در آن ایولین بی‌تابانه منتظر جواب جک است و البته این ترانه حقیقت پنهان در پس رفتار جک را نیز آشکار می‌کند: او برای خودش می‌نویسد (این همان چیزی است که کد پستی اشتباه را توجیه می‌کند)، نامه‌ای که به نظر می‌رسد ایولین آن را دیکته کرده است.

آهنگ «بی فایده» بنی گودمن[xvi] در طول سکانس ارسال پستی شنیده می‌شود. این آهنگ در ابتدا گویی از بی‌فایده بودن ژشت جک، عذرخواهی نافرجام و پایان رابطه‌ی او با ایولین خبر می‌دهد. اما با نگاهی به آینده، در می‌یابیم این آهنگ به چیزی کاملا متفاوت اشاره دارد: «وقتی پستچی همیشه دوبار زنگ می‌زند، نوشتن کد پستی اشتباه بی‌فایده است». در پایان، لای دوباره سراغ آهنگ «بهم یه فرصت بده، عزیزم» می‌رود که در تیتراژ عنوان استفاده شده بود؛ کارکرد متناقض کلمات در این ترانه (در اینجا مرد از زن می‌خواهد تا به او یک فرصت بدهد تا برای رهاندن خود از پیشنهاد خواستگاری فرصت داشته باشد) ما را از خواسته‌های متناقض پنهان در متن نامه‌ها شگفت زده می‌کند.

با در نظر گرفتن همه‌ی این موارد، صحنه‌ای که اصلی‌ترین صحنه به منظور اهداف تبلیغاتی اداراه پست به نظر می‌رسد، کنایه آمیزترین لحظات فیلم را در بر دارد. چرا که بر اساس انتظارات منطقی، یک نامه به آدرسی می‌رسد که روی آن نوشته شده است (هرچند که همیشه هم اینطور نیست)، اما غیر منطقی این است که هیچ تظمینی وجود ندارد یک نامه با آدرس اشتباه به فرستنده‌ی آن برگردد یا به جمع نامه‌های از دست رفته بپیوندد. کارایی بیش از حد اداره‌ی پست چه معنایی دارد؟ آن‌ها نامه را دوباره رهگیری می‌کنند، از «شمال به شمال غرب» (یک رهگیری مجدد با انگیزه‌ای ناشناخته) و با این کار به بهترین شکل مسیر فانتوم (شمال به شمال غربی) را به چالش می‌کشند. تا چه اندازه از حد و حدود خود فراتر رفتن؟! اگر «شمال یا شمال غرب» نشان می‌دهد که بر اساس گفته‌های رایدینگ: «نامه‌نگاری سرکشانه‌ترین فعالیت در زندگی متمدنانه است»، پس با این اوصاف اداره‌ی خدمات پستی


[i] Cristina Álvarez López

[ii] “N or NW”(1938) Directed by Len Lye

[iii] A Colour Box (۱۹۳۵)

[iv] Colour Cry (۱۹۵۳)

[v] Free Radicals (۱۹۵۸)

[vi] John Grierson

[vii] Evelyn Corbett

[viii] Dwight Godwin

[ix] Old Brain

[x] New Brain

[xi] Bob Howard’s “Gimme a Break, Baby”

[xii] Des O’Rawe

[xiii] “A Note upon the Mystic Writing Pad”

[xiv] Everybody’s Letters (1933)

[xv] Fats Waller’s performance of “I’m Gonna Sit Right Down and Write Myself a Letter”

[xvi] Benny Goodman’s “Tain’t No Use”

پیوند کوتاه: https://www.fidanfilm.ir/?p=15397