درباره‌ی فیلم کوتاه «دو زندگیِ سپیده» به کارگردانی سها نیاستی

نوشته‌ی فرید متین

از مجموعه بهترین فیلم‌های کوتاه سال ۱۴۰۲ به انتخاب فیدان

سها نیاستی در اولین ساخته‌ی خود، از همان ابتدا سعی در ساختنِ دنیای شخصیتِ اصلی‌اش، سپیده (با بازیِ دیدنیِ ندا جبرئیلی)، می‌کند. معرفیِ او در محلِ کارش، ارائه‌ی قطره‌چکانیِ اطلاعاتی درباره‌ی گذشته‌ی این مغازه و گذشته‌ی خیاطی دیگر، تأکید بر میمیکِ سپیده و لوگوی روی لباس و نیز انعکاسِ تصویرِ سپیده در آینه‌ی خیاطی چیزهایی‌اند که از همان ابتدا خبر از نیمه‌ای پنهان از زندگیِ سپیده را به مخاطب می‌دهند. نامِ فیلم نیز همین مسئله را یادآوری می‌کند. سپیده دو زندگی دارد. زندگی‌ای پیش از جدا شدن از مادر و زندگی‌ای پس از آن. درگیریِ عاطفیِ او بر سرِ بخشیدن یا نبخشیدنِ مادر نیز دوگانه‌ی دیگری است که سپیده با آن درگیر است. استفاده از تصاویرِ انعکاسی نیز نمودی میزانسنیک از همین مسئله است.

در این میان، حنا نقشی پُرمعنا و نمادین در فیلم دارد. در ابتدا او نمادی از ارتباطِ نسل‌ها است. دخترکوچولویی که بعدتر قرار است بزرگ شود و تجربه‌ی دردناکِ مادرش را از سر نگذرانَد. ملاقاتِ او با مادر، پس از مدرسه، نکته‌های مهمی را به چشمِ مخاطب می‌آورد. او به «پدر» اشاره می‌کند و به همین ترتیب، پای مسئله‌ی فقدان به فیلم باز می‌شود. فقدانِ پدر برای حنا و فقدانِ مادر و ــ بعدتر با کامل‌شدنِ داستان متوجه می‌شویم ــ پدر برای سپیده. خریدِ ماهی برای سفره‌ی عید نیز در همین راستا عمل می‌کند. تأکیدِ حنا بر این‌که دو تا ماهی بگیرند و تأکیدِ سپیده بر این‌که آن ماهی اصلن دوست‌ش را به‌خاطر نخواهد آورد درواقع نشانگانی از خودِ این دو شخصیت‌اند. حنایی که ارتباط را دوست دارد و سپیده‌ای که می‌خواهد فراموش کند.

این میلِ سپیده به فراموش‌کردن اما در مواجهه‌اش با مادر شکلِ دیگری پیدا می‌کند. هم‌زمان که او فراموشیِ گذشته را برای خود طلب می‌کند، دل‌ش نمی‌خواهد که مادرْ او و آن‌چه را بر سرش آورده‌است فراموش کند. فراموشی برای سپیده رهایی است، ولی برای مادر راهِ فراری است از رنج‌کشیدن و سپیده این را نمی‌خواهد. دل‌ش می‌خواهد که مادر تاوانِ گذشته را سخت‌تر پس بدهد. فیلم البته راهی برای حلّ این دوگانگی نشان‌مان نمی‌دهد. زندگیِ سپیده، چه بخواهد و چه نخواهد، به مادر و گذشته‌اش گره خورده‌است. این را همان مشتری‌ای به‌خاطر می‌آورد که لباسی قدیمی را برای سپیده می‌آورد تا دوباره اندازه شود. سپیده هم در پایان این را می‌فهمد. برداشتن و بردنِ چرخِ خیاطی نشانه‌ای از پذیرشِ این مسئله در سپیده است. کنشی که شاید دوپارگیِ زندگیِ او را کاهش دهد.

به سکانسِ ملاقاتِ سپیده و مادر برگردیم. در پایانِ همین سکانس است که مادر حنا را با دخترِ خود اشتباه می‌گیرد. مادری که دچارِ زمان‌پریشی شده‌است و سپیده را مثلِ کودکی به‌جا می‌آورد. این اتفاق تأکیدِ دوباره‌ای است از این‌که حنا ادامه‌ی سپیده است و چشم‌های ترسانِ سپیده در این لحظه متوجهِ معنایی دیگر و مسئولیتی بزرگ‌تر می‌شوند: این‌که او نیز نباید بگذارد تا سرنوشتِ حنا بهتر از سرنوشتِ خودش نشود. سپیده که در ابتدا حنا را مجبور کرد تا یک ماهی بردارد، در پایان یک ماهیِ دیگر را هم به تُنگ اضافه می‌کند تا همان‌طوری بشود که حنا از اول می‌خواست. دو زندگیِ سپیده درواقع قصه‌ی ماهی‌ها است. ماهی‌هایی که می‌خواهند فراموش کنند، اما نمی‌توانند. ماهی‌هایی که نمی‌توانند از آب جدا بمانند. مثلِ سپیده که به‌هرحال زندگی‌اش با مادرش گره خورده‌است و مثلِ حنا که آن پلیورِ قرمزرنگ را به تن دارد. پلیوری قرمزرنگ در میزانسنی خارجی که انباشته از رنگِ آبی، به‌نمایندگی از اندوهِ دنیای سپیده، است.

اما با این‌همه، چیزی باعث می‌شود فیلمِ سها نیاستی با همه‌ی این جزئیاتِ فکرشده و روابطِ گسترده‌ی معنایی به قله‌ نرسد. به‌نظر می‌رسد که عنصری در این میان مفقود شده‌است. شاید صحنه‌ای یا کنشی میانجی در بینِ سکانسِ ملاقات با مادر و سکانسِ برداشتنِ چرخ لازم بود تا کنشِ سپیده معنادارتر و قابل‌قبول‌تر در نظرِ مخاطب جلوه کند. در صورتِ فعلی، کمانِ تکاملِ شخصیت چندان توجیه‌پذیر نیست و جای خالیِ صحنه‌ای یا کنشی متقاعدکننده حس می‌شود. صحنه‌ای که به ما نشان دهد سپیده از خشمِ قبلیِ خود نسبت‌به مادر دست شسته یا پذیرفته که دیگر نمی‌تواند انتقامی از این بابت از او بگیرد؛ ضمنِ این‌که فاصله‌ی زمانیِ دو صحنه‌ی پایانی را نمودی بصری ببخشد تا این‌گونه، این جامپ‌کاتِ روایی باعثِ فاصله‌ی مخاطب از فیلم نشود. کنشِ موجود در فیلم‌نامه مبنی‌بر پذیرشِ وضعیتْ ناگهانی و باورناپذیر به‌نظر می‌رسد و فیلم را نیمه‌کاره جلوه می‌دهد. شاید چیزهایی بیش‌تری لازم بود تا، از نظرِ منطقِ فیلم‌نامه، سپیده را به نتایجی که پیش‌تر ذکر شد برساند.

پیوند کوتاه: https://www.fidanfilm.ir/?p=16397