درباره انیمیشن کوتاه «پایان تابستان» ساخته تارا عطارزاده

نوشته: هادی علی‌پناه

از مجموعه بهترین فیلم‌های کوتاه سال ۱۴۰۲ به انتخاب فیدان

عینیت بخشیدن به تجربه غرق شدن در حافظه، در خاطرات، شاید یکی از مهم‌ترین دلایل خلق هنر یا شاید بهتر است بگویم کشف هنر توسط انسان باشد. و سخت یاب‌ترین ویژگی هنر دست یافتن به کیفیتی ست که برآیند آن ترسیم و بازنمود سیالیت حافظه است. و شاید عجیب‌تر از بیشمار راهکارهای دست یافتن به آن، که توسط هنرمندان در قالب‌های مختلف هنری تجربه شده، و قدمتی به درازای تاریخ انسان دارد، شیفتگی مخاطب برای تجربه دوباره آن است. هر بار که در معرض اثری هنری قرار می‌گیریم به شکلی در جستجوی تجربه دوباره این سیالیت هستیم. غور خوردن در امر هنر شاید چیزی جز تجربه خلق و لمس این سیالیت نیست. و شگفتی دیگر این که می‌توان در مقیاس‌های متنوعی به این کیفیت دست یافت. قصد بر مقایسه نیست اما «در جستجوی زمان از دست رفته» در سطوحی همان کاری را می‌کند که انیمیشن کوتاه «پایان تابستان».

حال سوال این است که چطور می‌توان به این کیفیت دست یافت؟ تارا عطارزاده در «پایان تابستان» چهار راهکار برای این منظور دارد. شاید واضح‌ترینشان خود قالب انیمیشن و بعد تکنیکی ست که برای متحرک‌سازی از آن استفاده می‌کند. سیالیت موجود در متحرک سازی، انتخاب زمینه‌های مینیمال و طرح‌های ساده در ذات خود تصویر فیلم را به تصور خاطرات و به یادآوردن نزدیک می‌کند. ایده دوم و سوم در دقت به جزئیات بصری و شنیداری نمود پیدا می‌کنند. این جزئیات هم در بعد بصری و هم در بعد شنیداری فیلم لحاظ شده‌اند. صدای غیژ غیژ طناب تاب که تعمدا با کیفیت واضح‌تری شنیده می‌شود یا میله لق آنتن که با پریدن پرنده از جا در رفته و سقط می‌کند. و حتی لکه آب زیر کولر که ابتدا به شکل ناواضحی شبیه سر یک پرنده است و بعد در ادامه واضح‌تر ماده خام یک نقاشی کودکانه از یک پرنده می‌شود. این دقت در زوایای شنیداری و دیداری محیط داستان در نهایت به سیری سریع در انبوه تصاویر و صداهای بازخوانی شده راه می‌دهد که بیشتر به پرواز پرنده‌ای در لا به لای خانه‌ها و کوچه‌های می‌ماند که آنهم در نهایت به کلیدی‌ترین تصویر فیلم راه می‌دهد. تصور زاویه دید پرندگان توسط دخترک با آشکار شدن ماهیت واقعی آن سایه‌های در حال پرواز، صدای گوشخراش هواپیماها و بعد هم تابستانی که تمام می‌شود. و در نهایت ایده چهارم در تولید و تعریف این قاعده بین فیلم و مخاطب به دست می‌آید که این تصاویر، تصاویری یادآوری شده هستند. در واقع فیلم به سرعت موفق می‌شود به خاطب خود بقولاند که داستان در زمان حال روایت نمی‌شود و آنچه می‌بینیم عینیت یافتن بازخوانی خاطراتی توسط شخصیتی نامعلوم است در زمان دور در آینده. خاطره تابستانی که ناقص ماند و آنطور که باید تمام نشد. همه این ایده‌ها اما به تنهایی و منفک از هم عمل نمی‌کنند. برعکس این درهمتنیدگی فرمال ایده‌هاست که آن کیفیت باورپذیر را خلق و تماشاگر فیلم را به سرعت با خود همراه می‌کند.

این در همتنیدگی در بعد روایی داستان منیمال فیلم نیز دیده می‌شود. گویی به شکل مرموزی خاطره آن تابستان ناتمام با تمام وقایعی همراه شده که مفهومی از گسست و فروپاشی در خود دارند. طنابی که پاره می‌شود. میله‌ای که از جای کنده شده و سقوط می‌کند. صدای ترانه‌ای که دور می‌شود و خیال کودکانه‌ای از پرواز پرندگان که جای خود را به ماشین جنگی می‌دهد. همراه کردن این رخدادهای همسان در نهایت آن چیزی ست که ما را آماده واقعه بزرگی می‌کند که فیلم را نیز گسسته و گویی ناتمام رها می‌کند. گویی شخصیتی که تا به این لحظه شاهد جریانی از خاطراتش بودیم از این کار دست می‌دارد و ما را در خلا رها می‌کند. اما این خلا آنچنان که باید خالی نیست و حال ما خاطره‌ای داریم از تصاویری که دیده‌ایم و گسستی که می‌توانیم در ذهن خود ادامه بدهیم.

خاطره آن تابستان ناتمام را…

پیوند کوتاه: https://www.fidanfilm.ir/?p=16391