یادداشتی بر فیلم کوتاه مراسمی برای یک دوست به کارگردانی کاوه ابراهیم پور
روایت منسجم و سرخوشانه «مراسمی برای یک دوست» که از اساس به منبع اقتباسش بازمیگردد، در چارچوب یک سری قراردادِ ناگفته لابهلای گفتهها عرضه میشود. این بازیِ سخت سیاهِ بامزه که از دیالوگ ابتدایی فیلم بهعنوان عنصری برای گریز از رئالیسم عینی و وصل شدن به ابزوردیسم نرم تقلا میکند، با ظرافتهای طنازانه و سرخوشانه خود و درواقع با شکستن فضای جدی و جامدی که ممکن بود، مانع از حرکت چرخه روایی فیلم شود، به یک ارگانیسم تازه و صیقلیافتهای میرسد که ایده مرکزی نیز با بیان نشدن چراییاش، از مسئله اصلی فیلم فاصله گرفته و جایش را به ژستها و واکنشها در مواجهه با این مسئله میدهد. پیش کشیدن پارادوکس در چنین فضایی به احساساتی دوگانه و گاهی عاری از احساس منجر میشود که نه از مهم پنداشتن غائله میآید و نه در سهیم شدن در درد دوست. این تناقضها را از همان آغاز با نگاه رو به دوربین منصور و بعدتر در آینهاش، تا معرفی کاراکترها میتوان دید. مباحثه بر سر دار زدن در آشپزخانه یکی دیگر از آن سبکباریهای دوستان و فیلمنامه است که اگر بخواهیم آن را در کنار فیلمهای دیگری از این جنس که چند دوست جایی جمع شده و قرار است دست به کارهای بزرگ و کوچک بزنند، قرار دهیم، به یک ویرانگری و موضعگیری درست و درمان در برابر آن رئالیسم عینی که به جان سینمای کوتاه و بلند ایران افتاده، بدل میشود. اصلاً از پس انتخاب چنین داستانی از دونالد بارتلمی هوشیاری فیلمساز در اشراف داشتن بر دوروبر خود مشخص است. در این حال و هوا که آدمها سعی میکنند از قوانین تعیینشده و نشده بگسلند، دار زدن دوستی که از حد گذرانده بود، به سلب شدن خواستهها و حرکت در چارچوبهای مقرر میانجامد. روند روایی فیلم نیز با سپردن قصه به مهدی، دوست منصفتر، منصور را در انفعالی سخت و بیثبات مینشاند. در اجرای مراسمِ دار زدن هم، این خود منصور است که تصمیم نهایی را میگیرد ولی معمولاً دوستانش با احترام نمیپذیرند. دوستانش صلاح او را میخواهند و به فکر برگزاری مراسمی آبرومند برای منصور هستند. نفس کار هم اگرچه بیرحمانه است، اما با یک پرفرمنس زیبا و باشکوه قرار است یک قاب عکس زیبا بسازد. آرای منصور، این وسط خودنمایی خوانده میشود و شوخی بامزه تیرباران کردن خود نیز یک بار دیگر آن شاخصه ابزورد و البته آخر و عاقبت آن رئالیسم را به بازی میگیرد. در کنار این شوخی، رأی دیگر او انتخاب بوهمی راپسودی کویین نیز با اینکه بیشتر طنازیش در انتها مشخص میشود، ولی زیر سؤال بردن قهرمان و اصلاً دنیای بیقهرمان، دنیایی را که شخص قادر نیست فراتر از خود برود، تصویر میکند. به همین خاطر هم هست که مراسمی برای یک دوست روند ثابت و بدون اوج و فرود را تا رسیدن به دار زدن منصور طی میکند. چرایی دار زدن مشخص نیست و روز دار زدنش دور از چشم ماست. تنها انتخاب منصور که جمع همراهی میکند، خوردن از آن غذایی است که به مهمانان داده خواهد شد. انتخاب منصور قورمهسبزی است. اینجاست که فیلم راهی دیگر از «بعضی از ما دوستمان کلبی را تهدید میکردیم» داستان پستمدرن بارتلمی برمیگزیند. اگرچه تا انتها خط اصلی قصه ثابت است، منتها با دقت در صحبتها و کلامهایی که کاراکترها به کار میبرند، فیلمساز که از قبل و با انتخاب قصه نشان داده بود، برگشت دادن جغرافیا به ایران برایش مهم بوده،حالا جزئیات داستان را از آنِ خود میکند. اما این دو مسیر تقریباً یک سرانجام دارند و ابراهیمپور در اجرا همان بارتلمی است. زاویهها، فاصله از سوژه و حتی اینسرتها مثالِ کارگردانی بارتلمی در داستان مذکور است. دار زدن منصور، اما کمی به حاشیه میرود و مسئله انتخاب واژگان دوستان منصور اصل قرار میگیرد. حال دوباره ارجاع شود به نمای اول و چیدمان عناصر صحنه. چیز زیادی نیست. تنها یک کتابخانه که تا انتهای بحث، آنها را همراهی میکند و مهدی نیز با در دست داشتن کتاب معرفی میشود. جز پرهام سر و کار باقی دوستان منصور با مقوله هنر و فرهنگ است. هرچند دوستشان را دار خواهند زد، در کنارش اما به محیطزیست نیز توجه دارند. موسیقی را میشناسند. قاب زیبا را از زشت تشخیص میدهند. اما در گفتار، هویتی متناقض دارند. در چیزهای اصیل، قورمهسبزی و چای روی میز همراهاند ولی به اَدوبی عربیک؛ بهترین فونت فارسی، ارگانیک، چوب روسی و واژههایی از این دست واکنش نشان میدهند. دچار یک نوع بلاهت و سرگشتگیاند که برآمد آن شده: واکنش به از حد گذراندن منصور. در عین حال که سعی در برگزاری هر چه بهتر مراسم و غرابت آن با فرهنگ خود دارند، اما پیشنهادها بیشتر غیر اصیل و متفرعنانه است. بحث فرهنگ که پیش آمد، ناتوانی همسایه از خارج شدن از پارکینگ بیفرهنگی بهحساب میآید. پس این نظرات منصور نیست که به سیگار آخر و حرفهای آخر تعبیر میشود. این دوستان اویند که در حال خودنمایی با اجرای باوقار مراسم بر روی تپهای سرسبز و زیبا هستند. بیشتر از منصور، دوستان او از حد گذراندهاند. درواقع فیلمساز به دنبال ساختن جهانی است با مردمانی فارغ که نان اصالت خود را در دنیای هنر میخورند و محافظهکاری را امری اخلاقی میدانند و بنابراین بازخواست میکنند. اما تمرکز دونالد بارتلمی بر پوچی و ملال بود جای خوشی و سرزندگی. پایان نیز دلالت دارد بر رویکردی که ابراهیم پور در پیاش بوده. این انباشت گفتوگوها جای خود را به آرامشی تصنعی میدهد و علاوه بر آن پایانی گرچه کوچک برای یک فیلم کوتاه فراهم میکند. منصور در روزی که نه باران بارید و نه آفتاب تند بود، به دار آویخته شود. او با آن تبسم لحظهای، قدردان زحمات دوستانش خواهد بود، اما مهم رخوت بعد از آن لبخند است. همچنان که قبل از آن.
این متن پیش از این در ماهنامه فیلمنگار شماره ۱۵۳ منتشر شده است.
فیدان در شبکههای اجتماعی