یادداشتی بر انیمیشن کوتاه «یک نفر» به کارگردانی محبوبه کلایی
نوشته: سعیده جانیخواه
سالهاست مفهوم فیلم تجربی، محل مطالعه و گاهی مناقشه است، اینکه وجود چه عناصری در چه کارکردی را میتوان یک الگوی تجربی دانست. به نظر من همانطور که ژانرها از تجربه دیداری مخاطب شکل میگیرند، درک یک اثر تجربی نیز به آنسوی اثر، یعنی بیننده وابسته است. جهان انیمیشن به واسطه ذات فانتزی و تعدد تکنیک، توانایی بروز آثار تجربی بیشتری نسبت یه فیلم زنده را دارد. جدای از انیمیشن کودک و انیمیشن سینمایی، در جهان فیلم کوتاه انیمیشن، فارغ از قصه، مخاطب میتواند گاهی منتظر یک شگفتی بصری، گاهی منتظر یک کلام کوتاه و گاهی هم منتظر اشتراک یک تجربه ذهنی از سوی سازنده باشد.
حضور «یک نفر» به کارگردانی محبوبه کلایی در بخش دانشجویی جشنواره زاگرب، صحهای ست بر اشتراک جهانی تصویر کردن یک تجربه ذهنی. فیلمی که در کنار اثر قبلی کارگردان یعنی «سینک»، جهان تجربی کلایی را واضحتر توضیح میدهد. جهانی که از عناصر روزمره و عموما خانگی تصویر میگیرد تا در ساخت معنایی ورای آن بهکار رود. در «یک نفر»، مخاطب با تکپلانی مواجه است که شبیه تابلوی نقاشی عمل میکند، یعنی به جای کات، رنگ و نور و نقطه طلایی کادر، نگاه مخاطب را روی عناصر میگرداند و گردش بصری میسازد. کیفیت گرافیکی «یک نفر» درست در جهت مضمون عمل میکند: عاشقانهای که گویی روی کاغذ ابر و باد نقش بسته است. اساسا در هنر ایرانی، کاغذ ابر و باد، نوعی از خلسه و شاعرانگی را همراه خود دارد که خوشنویسی و نگارگریهای بسیاری با مضامین الهی و یا عاشقانه را در خود جای داده است. در سمت راست پلان که در واقع سمت سنگین کادر است، کاسهای ایست که جهان ساخته شده روی محیط دایرهایاش را، ضد نور میبینیم که برای من یادآور تئاترهای عروسکی سایهای ست که جهان داستان را از پشت یک پرده، بدون جزئیات و آبستره شده نشان میدهد. جهانی که بیشتر شبیه رویاست و گویی فیلتری روی حقیقت را پوشانده است. این انتخاب شکل هندسی دایره، تاکیدی روی گردش زمین میگذارد و اینکه جهان در نقطه ساکن و ثابتی قرار ندارد. داستان «یک نفر» برگرفته از یک شعر نوی کوتاه است و آنچه برای من بیش از همه قابل توجه است، انتخاب المانهای محدود درون اثر است. مضمون اثر، مضمون فراگیر مثلث عشقی است اما درون فیلم کلایی، تبدیل به دایره عشقی شده است. تمامی آنچه از بازی کاراکترهای سیلوئت آبرنگی اثر میبینیم، روی محیط این دایره میگذرد و البته نفوذی که به مرکز دایره میبرند و در آن محاط میشوند. این دایره، یک کاسه گلسرخی است، شبیه آنچه از عاشقانههای ایرانی شنیدهایم، شبیه ظرفی که لیلی میشکند و علاوه بر نوستالژیک بودن، تصویری عاشقانه است. کاراکترهای تیرهرنگ روی محیط دایره، درون دایره از سرخی گلها تراوش میکنند و تغییر ماهیت میدهند. گویی درون دایره، جهان احساس و عاشقانهها و خارج از آن، سیاهی است. این ورود نمادین به یک مضمون فراگیر جهانی، به علاوه شکل اجرایی اثر که در فیلم قبلی کلایی (سینک) نیز قابل مشاهده است، نوعی سبک شخصی است که از عوامل مورد پسند جشنوارهای چون زاگرب است. آنچه هر دو اثر محبوبه کلایی را منحصر به فرد میکند، شکلی از تجربه ایجاد بافت است که گویی عناصر با تاشهای قلم در آب غوطه ور میشوند. شکلی که انگار با چکاندن اکولین در آب ایجاد شده است: نرم، سیال، روان و در عین حال در طبقهبندی رنگها، نیمه جسمی. نه به مانند آبرنگ، شفاف و روحی و نه به مانند گواش یا رنگ روغن، کاملا جسمی. بلکه درست شبیه اکولین که لایههایی از شفافیت و کدر بودن را بهصورت توامان دارد. این اتفاق، پیشتر در سینک هم افتاده بود. انتخاب اشیای ساده روزمره و تلفیقشان با تجربه ساخت بافت سیال و روان مایعات، که این لایههای زنده و نقاشی شده را کامپوزیت کرده و با هم هماهنگ میکند، شکل انتزاعی به هر دو اثر بخشیده است. کارکرد هندسی کاسه گلسرخی انیمیشن «یک نفر» در فیلم «سینک»، فنجان قهوه است، موضوع باز هم از دلنوشتههای کوتاه وامدار است که تصویری ذهنی به کارگردان و سپس به مخاطب بخشیده است، تک پلان ثابتی که همچنان تمی عاشقانه دارد، همچنان کاراکترها در محیط دایرهای فنجان و راهآب سینک در تردد هستند و اینبار هم شاهد نوعی غرقشدگی هستیم. غرق شدن در زندگی، همان طور که در یک نفر، شاهد غرق شدن در عشق بودیم، گویی که عشاق در هم حل میشوند. تصویری که در پایان «سینک» میبینیم و قهوهای که اینبار از راه آب سمت مقابل گویی تبدیل به درخت میشود، مانند ته نشین شدن قهوه در ته فنجان سرنوشت و درست مانند درختهای اطراف کاسه گلسرخی در «یک نفر» است که شکلی نمادین از زندگی را میسازند. بهنظر من «یک نفر» شکلی کامل شده از جهان تجربی «سینک» است. شباهت هر دو اثر در موزیک و صداگذاری هم احساس میشود، کلایی تکنیک اکولینی خود و روانی آب را با صدا تکمیل میکند، در ابتدای هر دو اثر، صدای چکههای آب به گوش میرسد تا مفهوم غوطهور بودن به کمک افکت صوتی تکمیل شود. وقتی صدای باران در «یک نفر»، کاسه زندگی را پُر می کند و فرصت غوطهور شدن را به عشاق میدهد، موزیک وارد شده و ضرباهنگ اثر را تنظیم میکند. اوج موسیقی «یکنفر» روی بخش تلاش برای رسیدن عشاق به هم تنظیم شده است و حالتی از تعلیق را در مخاطبی که منتظر است نفر سوم و جدا شده را ببیند، به وجود میآورد. «یک نفر» تجربه مضمونی است که جهان تا همیشه گرفتار آن خواهد بود و روی یک محور دوار پی آن خواهد چرخید تا بشر دوباره روی نقطه اول بایستد.
فیدان در شبکههای اجتماعی