نوشته: سعید درانی
هرچه جلوتر میرویم، هرچه وضعیت سینمایمان و زیستمان بغرنجتر میشود، هرچه (استانداردهای) فیلمسازیمان گرانتر میشود به نظر میرسد میلمان به موفقیت هم پررنگتر میشود، اینکه چرا اساسا فیلم میسازیم هم جواب به مراتب سادهتر و صریحتری به خود میگیرد: برای موفق شدن. قاعدتا این میل شدید به موفقیت شمایل فیلمسازی و فیلمها را دگرگون میکند. موفق شدن البته راه و روش از پیش تثبیت شدهی خود را دارد: اسکی رفتن بر روی راههای پیموده شدهی قبلی. اینجا محرک اصلی از جای دیگری شکل میگیرد، پس جهان فیلم هم نیاز ذاتیاش به استقلال را از بین رفته میبیند و از همان سو شکافی را به بیرون خود به وجود میآورد. در هر صورت هر چه میزان بودجه افزایش یابد انتظارات جدیدتری را حول فیلمسازی شکل میدهد و در فیلم کوتاه چون چشمداشتی برای فروش عملا وجود ندارد این انتظار در قالب جشنوارهها معنا پیدا میکند. باید استاندارد باشند، از طرفی استاندارد بودن هزینهبر است و وقتی هزینه افزایش یابد، نیاز به جبران کردن آن ضروری است. چون این امیال ماده خام فیلمها را شکل میدهند و پایهها را میسازند پس نقش دوربین هم عوض میشود؛ «سینما هنری است که به چیزی دلالت دارد، فقط وقتی معنا دارد که خودمان را فراموش کنیم تا از دیگری فیلم بگیریم»، این را آندره بازن میگوید و در تعریف او این فراموش کردن با عشق ورزیدن همراه است، فراموش کردن خود و عشق به دیگری، به زندگی، به جهانی که خلق میکنیم و به انسانهایی که به تصویر میکشیم.
قبل از این در فیدان از آرمان خوانساریان حمایت کرده بودیم، از مسیری که با دو فیلم آخرش آمده است و با تمام کاستیهایش به فیلمهای آیندهش امیدوار بودهایم. چه میشود که سر و کلهاش به یکباره با «موناکو» پیدا میشود؟ این تبدیل قابل توجه است چون فیلمسازی که در دو فیلم آخرش نوعی از همان عشق ورزیدن را پرورش میداد به وادی نفرت پا میگذارد. «سایه فیل» دور زدن یک تاکسی درون شهر و نگاه زن از پنجره ماشین را فرصتی میکرد برای خلوت کردن زن با خودش، برای عشق ورزیدن به زندگی و به او. اما در «موناکو» مکانیزم، مکانیزمِ تحقیر است. در شخصیتش تمام عقدههای روانی و جنسی را قرار داده و سپس تحقیر شدنش را نشان میدهد. در آخر نیز او را به سراغ تحقیر انسان ضعیفتری میفرستد تا زنجیره بیپایان تحقیر را شکل دهد، چرخهای از کثافت که هم زندگی را در خود غرق میکند و هم فیلم را. آیا این فیلم چیزی جز خودشیرینی در عرصههای خارجی میخواهد؟ زمان زیادی از «مثل بچه آدم» و «تتو» به عنوان فیلمهای محبوب کن و برلین نمیگذرد. آنها نیز تماما حول چرخهی تحقیرها میگشتند. گرچه «موناکو» حتی کار «تتو» را هم میخواهد کاملتر کند؛ پایان «تتو» با کنشی دروغین تمام میشود که فیلمسازش میخواهد آن را به عنوان تصویری از مقاومت به ما بیندازد، گرچه تصویری درکار نیست و فقط در سیاهی صدای خارج شدن از اتاق را میشنویم که باید حدس بزنیم مربوط به زن است (تا همینجا برای فیلم کافی ست، جلوتر از این رفتن میتواند جوایز فیلم را به خطر بیندازد). جدای از اینکه فرار کردن زن را باید به عنوان مقاومت قبول کنیم (مقاومت برای که؟ وقتی ترجیح میدهند فیلم نه در جایی که درباره آن ساخته شده، بلکه فقط در جایی که برای آن ساخته شده پخش شود)، «موناکو» حتی همین را ندارد و احتمالا هم انتظار میرود این را باید به عنوان جهانبینیِ بدبینِ فیلمسازان جوانمان قبول کنیم. به شکلی کنایی، خوانساریان که قبل از این در داخل به صورت مستمر دیده و ستایش میشد، نه در جشنوارههای آنسو به او بها میدهند و نه اینکه در داخل چیزی عایدش میشود.
این اتفاق را میتوان از سویی دیگر تشریح کرد. سینمای کوتاه ما حلقههای ریز و درشتی از فیلمها را در خود دارد که یا با هم تلاقی پیدا میکنند، یا از هم مجزا میشوند و یا مدام هم در حال تغییر شکلاند. با کنار رفتن امثال «موناکو» امسال جشنواره فیلم کوتاه تهران یکی از همین حلقهها را پررنگتر کرد. میتوان آن را نالهگرافی یا سینمای عربدهکشی و ضجهزنی خواند، یا میتوان به درستی از آن تحت عنوان فیلمسازی به شرط چاقو(۱) نام برد. در هر صورت جرقههای این سینما، که فیلمفارسی را با یک جدیت تهوعآور به روز میکند را سعید روستایی زده است. در جشنوارههای فیلم کوتاه داخلی، اینها اساتید فیلمنامهنویسی و کارگردانی هستند (ببینید «عزیز» چقدر تداوم را خوب میشناسد، هر بار که از نمایی به نمای دیگر میرود چقدر حواسش به راکورد است)، به همین دلیل همچنان میتوانند جواب بگیرند و داوران ما ــ و حتی تماشاگرانی را که در این فضای مسموم نفس میکشند ــ را مرعوب خود کنند. جهان این فیلمها همچون رینگ برای آدمکهای درونش است تا به جان همدیگر بیفتند، و از این دور هم جمع کردنِ گروه، فیلمساز (سو)استفاده دیگری هم میبرد تا ناگهان آن را به کل جامعه تعمیم دهد. جوابشان البته سخت نیست: لطفا با ما از جامعه و مسئولیتتان در قبال آن ناله نکنید وقتی انسانهای جلوی دوربینتان پشیزی برایتان ارزش ندارند و تا حد بازیچهای برای منافعتان تقلیل مییابند. «عزیز»، «بیریختی»، «لاری» و «دم اژدها»، اینها فقط مربوط به جشنواره امسال است. این شاید از پررنگترین سندرومها باشد و با دیده شدنِ «بچه خور» و تحویل گرفتنِ «عزیز» سالهای آینده بیشتر هم خواهند شد. در بررسی فیلمهای کوتاهمان در مواقعی با ایدهها و تصاویر روبهروییم؛ یک تصویر، ایده، اکت یا شگرد، شروع میکند به تکثیر شدن. برای مثال تصویر دختری با لباس فرم مدرسه که بار مواد مخدر پدرش را باید به دوش بکشد، دل سازندههای «امتحان» و «تلخ» را برده است. از همه عجیبتر هر سه فیلم «هدیه»، «گسل» و «تکلیف» با شباهت بسیار زیادی نسبت به هم درباره دختران دبیرستانی هستند که درون مدرسه درگیر چالشهایی با ردپای دوستپسرشان میشوند. نکته اینجاست که هر سه این فیلمها در یک سال در جشنواره تهران حضور داشتند (به نظرتان هیئت انتخاب پیش خودش چه فکری میکرده؟).
مشکل فقط سینمای «واقعنما»ی خشک و بیخاصیت نیست، جبهه مخالف آن بیبخارتر و پوچتر از آن عرض اندام میکند و وضعیتی اسفناکتر دارد. در همان فضای مسمومی که بالاتر گفته شد، از اینها به عنوان فیلمهای خلاق نامبرده میشود. اما اینها فیلمهایی هستند که فضا را به دکور و دکور را به دکوراسیون تقلیل میدهند. قطعا از «حفره مشترک» شروع نشده است ولی جایزهای که در جشنواره فیلم کوتاه تهران به آن تقدیم شد، خیل عظیمی از فیلمها را به دنبال خود کشاند. وقتی به خود «حفره مشترک» نگاه میاندازیم و میبینیم که از اندک تلاش برای نزدیک شدن به عمقِ احساسی داستان محمدرضا زمانی دریغ میکند، خود به خود تکلیف رونویسیهای پس از خودش را هم مشخص میکند. «خوابگردها»، «ثبوت»، «زندگی» ساخته محسن مهری درویی و «هفده ساعت» (اگر بتوان اسم آن را فیلم گذاشت) همگی خانه را به خرابه تبدیل میکنند تا بتوانند از آن یک فضای کابوسوار بسازند. برای تشخیص نحیف بودنشان هم کافی ست به ساختار روایی مشابهشان نگاه کنید: آنقدر پرسه در دکور و برخورد با رمزهای تصادفی را کش میدهند تا در پایان بتوانند با یک شوک فیلم را جمع کنند، این شوک حالا میتواند آشکارسازی از جنس «حفره مشترک» باشد یا از معنا تهی کردن همان رمز در «زندگی». گرچه درباره یک فیلم آلترناتیو میشود صحبت کرد: «وحشی» ساخته فردین انصاری آگاه است که عناصر دمدستی که آن فیلمها به آنها خوشنودند برای ورود به دنیای خیال کافی نیست، برای همین آیرونی را چراغ راهش قرار میدهد و عناصر خیالانگیز را در رابطه دوجانبه با آدمهایش شکل میدهد، در اینجا دیگر «وحشی» نیازی به یک شوک مانند فیلمهای بالا ندارد و از همان نمای اول کار خودش را میکند و درنتیجه نیاز ندارد که به اسم فرار از واقعنمایی، خودنمایی کند، گرچه اکثر این فیلمها با یک آشکارسازی از فانتزی رها و دوباره به دل همان چیزی که از آن فرار میکنند پناه میبرند. مشکل فانتزیهای کوتاهمان این است به زندگیِ درونی در فانتزی بیتوجهاند. قواعد و اتفاقات خارقالعاده را از منابعشان بدون توجه به ساز و کار پیچیدهی نمایش رویا و کابوس، با گونهای ارژینالیتهی عصا قورت داده رونویسی میکنند. به همین دلیل هم است که برایشان مرز بین واقعیت و خیال تا این حد سادهانگارانه است. در مقابلش اما «اپیلوگ» در یکی از قابهایش تصویر خیلی خوبی از خودش ارائه میدهد: یکی از موجودات فیلم جلوی تلویزیونی که «پرولوگ» ساخته بلا تار را پخش میکند، نشسته است و یادداشت برمیدارد. این لحظه هیچ ربطی به دیگر اجزای فیلم ندارد ولی حضورش در فیلمی که دارد بلا تار را میگیرد و به «خرگوشها»ی دیوید لینچ وصل میکند، جالب توجه است. یک مرور ساده در فیلمهای کوتاه دو ــ سه سال اخیر نوعی سردرگمی عمیق و حتی نبودِ الگو را برملا میکند. این اتفاق برای کشوری که جشنوارههایش یک سال به «حیوان» جایزه میدهند، یک سال به «در بین» و سال بعدش به «عزیز»، طبیعی است. به بیان دیگر، با زامبیهایی طرف هستیم که همراه تصویر/خاطرهای مخدوش، در این فضا سرگرداناند و به در و دیوار چنگ میاندازند تا شاید روزی نوبتشان شود و دستانشان گوشتی را برای گاز زدن پیدا کند، و پیدا هم میکند. وقتی کتایون پرمر و محمد روحبخش با رونویسی از سه جهان کاملا متفاوت با هم به «تو هنوز اینجایی» میرسند و تحسین هم میشوند باید انتظار داشت که سال به سال با زامبیهای حریصتری مواجه شویم. همانگونه که نویسندگان کایهدوسینما در این سالها خطاب به فیلمهای فرانسوی و فیلمهای تو بوق و کرنا شدهی جهانی از لزوم هوای تازه برای «نفس کشیدن» سخن میگفتند، ما نیز در فیدان خطاب به فیلمسازان سینمای کوتاهمان میگوییم که در فیلم برای جشنوارهها ساختن و رونویسی کردن از مطمئنها، نه نشانهای از سینما وجود دارد و نه از زندگی، لطفا رقص خودتان را ابداع کنید!
تیتر برگرفته است از «فانتزیِ بیمزه»، نوشته ژواکیم لُپاستیه، ترجمه سوفیا مسافر ــ سینماوادبیات شماره ۳۸
فیدان در شبکههای اجتماعی