یادداشتهای گروه برنامهریزی و انتخاب نخستین جشنواره فیلم کوتاه فیدان
پ.ن: یکی از مهمترین چالشهای ما در جشنواره فیدان دادن بازخورد به فیلمسازانی ست که فیلمهایشان را برای جشنواره ارسال کردهاند. حال چه پذیرفته شده باشند و چه نه، دوست داریم بدانند که فیلمهایشان را با دقت و کامل و بارها دیدهایم. ارسال ایمیل تایید فنی نسخههای ارسالی و پیگیری نسخههایی که ایراد داشتند یکی از این مراحل بود. مرحلهای ساده و بدیهی که متاسفانه فیلمسازان ایرانی در مواجهه با جشنوارههای ملی کمتر تجربه آن را دارند و این همواره کابوس ناتمام آنهاست که نکند فیلم من دیده نشده است! سعی کردیم جشنواره فیدان از این کابوس دورتر باشد و امیدواریم که چنین بوده. مرحله بعدی انتشار فهرست نیمه نهایی فیلمها بود. اینکه فیلمسازانی که فیلمهایشان از بین این انبوه بزرگتر بیشتر از باقی مورد توجه ما بودند بدانند که چنین اتفاقی افتاده، برای ما اهمیت زیادی داشت. پس فهرست فیلمهای نیمه نهایی در مرحله انتخاب را منتشر کردیم که شامل ۵۷ فیلم کوتاه بود. طبعا در سال پیش رو با انتشار نقد و متنهای مختلف درباره این فیلمها آنها را بیشتر به مخاطبان فیدان خواهیم شناساند. شاید دادن بازخورد مستقل به فیلمسازان کاری بسیار سخت، زمانبر و حتی غیرممکن باشد. حداقل برای جشنواره ما که دنبال مقیاس و اعداد بزرگ نیست. اما کماکان درگیر یافتن مسیری برای دادن بازخورد قطعیتری هستیم. تا آن روز که شاید به همین زود ایدهای برای آن جرقه بزند این یادداشتها را منتشر میکنیم. یادداشتهایی که هر کدام در استقلال خود نوشته شدهاند اما امیدواریم در گردهماییشان تصویر دقیقتری از روزهای ما با ۱۰۶۱ فیلم کوتاه به دست دهند. و سپاس از دوستی که ایده نگارش و انتشار این یادداشتها را پیشنهاد داد.
سعیده جانی خواه
تجربه فیلم دیدن خیلی عجیب بنظر نمیرسد، حتی تجربه مقایسه میان فیلمها هم عجیب نیست، تجربه زیاد فیلم دیدن، تجربه در یک زمان محدود فیلم دیدن، هیچکدام اینها تازه نیست. اما همزمان پرسه زدن میان این همه قابی که یک شمای کلی از دو سال گذشته فیلم کوتاه ایران به دست میدهند، میتواند کمی منحصر به فرد باشد. تجربه اینکه نسبت خودت را با فیلمها مشخصتر کنی، زاویهها را بسازی و گاهی مجبور شوی در زاویه قرار گیری. فکر میکنم نخستین شمارهمان بیشتر از اینکه انتخابهای ما برای دیدن باشند، فیلمهایی بودند که ما را برای دیده شدن خودشان انتخاب کرده بودند و این چیزی بود که تجربه تماشا را متفاوت میکرد، همان چیزیکه کمی نسبت ما با فیلمها را تغییر میداد. راستش این تجربه گاهی مرا میترساند، این حجم از نقش بازی کردن و خود نبودن که انگار به فیلم کوتاه تحمیل شده و وصله ناجور است مرا وحشتزده میکرد. این حجم از تقلید و تکرار. بیاغراق بگویم هرگز گمان نمیکردم بیش از هزار فیلم روبهرویم باشد و بینشان حتی نتوانم صد فیلم انتخاب کنم. هرگز گمان نمیکردم بارها فریاد نکشم: «آهان، همین است، خودش است»، فکر نمیکردم نتوانم چند نقطه طلایی لابهلای فیلمها پیدا کنم و بگویم این همان آنیست که دنبالش بودم. راستش آن ثانیههای طلاییِ پس ذهن، برای من، سخت، دیر و دور اتفاق افتاد. روزهای زیادی ناامیدم کرد، روزهای زیادی کلافه، گاهی وحشت زده بودم از آینده این همه ماجرا و البته روزهای زیادی هیجان زده از اتفاقی که داشت در تقویم ما جا باز میکرد و سالهای بعد احتمالا به جهت اهمیت با رنگ قرمز نوشته میشد تا گمش نکنیم. این همان چیزی بود که بین همه فیلمها پیدایش کردم. اینکه چیزی به ما میبخشیدند و کنار میرفتند، چیزیکه فقط متعلق به ما بود. زبانی ویژه که انگار فقط ما هشت نفر دستورش را بلد بودیم. تمام سالهای گذشته به ساخت و درک مشترک از همین زبان گذشته بود که بیهیچ ترجمهای حالا داشت کمکم از کاغذ فاصله میگرفت و روی دید ما تاثیر میگذاشت. اتفاقی که زمستان ۹۹ رقم خورد، نه رقم فیلمهای ارسالی بود نه کیفیتشان، حس میکنم اتفاق اصلی چیزی بود که بین ما افتاد و آنقدر تجربیست که توضیحش کمی سخت است. نمیدانم چقدر توانستیم خودمان را بین فیلمها پیدا کنیم، چقدر توانستیم تصویر درستی از فیلم کوتاه اخیر ایران در ذهنمان بسازیم، نمیدانم چطور ادامه میدهیم و چقدر تغییر خواهیم کرد ولی میدانم که گام یک همیشه سختترین گام ممکن است. زمستان سختی بود ولی ما مثل همیشه تازه برگ دادهایم.
بنفشه جوکار
ما پیشتر هم دست به انتخاب زدهایم؛ با تک تک کلماتی که درباره فیلمها نوشتهایم.
اینبار اما اشتیاقمان در مراوده با گروه بود. در تک تک لحظاتی که میدیدیم دوستانمان از ۶ صبح تا پاسی از شب در پلتفرم نمایش فیلم، آنلاین و مشغول تماشا هستند. آنجا که حجم فیلمها و سرعت بد اینترنت رمقی باقی نمیگذاشت، تنها این حضور پیوسته بود که دلگرممان میکرد. تجربه کار گروهی از این هم فراتر میرفت. بچههایی فیلم ساخته بودند و حالا با اشتیاق تجربهشان را با ما تقسیم میکردند. دیدن این اجتماع در زمانهی تنهایی و انزوای مسلم شور و گرما داشت. میتوانم بدبینانه و با بیانصافی بگویم ساعتهای زیادی را هدر دادیم اما ماجرا در کلیتش از نوعی مقاومت حرف میزد که برای من ارجح بود به تمام کاستیهای پیش رو. مقاومت در برابر فیلتر بودن پلتفرم و سرعت اینترنت. برخی از فیلمها چند بار ثبتنام شده بودند. فیلمساز مطمئن نبود که به دست ما رسیده و دوباره تلاش کرده بود. این اصرارورزیدن و عقب ننشستن همان روحیهایست که در داخل فیلمها هم در کنار پخششان به آن نیاز داریم. فیدان به عنوان جشنی مستقل برای کنار نگذاشتن حتا یک پلان از منافعی چون نمایش آنلاین فیلمها پاپس کشیده، ابعادش را کوچکتر کرده و در همین نخستین دوره پیامش را برای فیلمسازها فرستاده است: هیچ چیزی بهاندازه فیلمهای شما برای ما اهمیت ندارد.
امین داوری
سالهاست فیلمهای کوتاه و بلند ایرانی بهجای استفاده از الگوی ژانر، از تکرار الگوی فیلم بَرنده استفاده میکنند و طبقهبندی آنها با چند موضوع به راحتی امکانپذیر است. هر فیلمی که در جشنوارهای جایزه بگیرد سریعا در تولیدات سالهای بعد بازتولید میشود. این رویه در جشنوارههای داخل ایران هم دیده میشود. پس از تماشای فیلمهای چند جشنواره، متوجه تفاوت آنها نمیشویم. انگار تفاوتی جز برای سختگیری در خط قرمزها وجود ندارد. از سه سال پیش که صحبت از راهاندازی جشنواره شد، این دغدغه همراه با ما بود. گروه انتخاب که به نظر من هر یک صاحب سلیقه و نگاه شخصی و مستقل خودش است، یک وجه اشتراک مهم داشتند: درست دیدن. و پرهیز از تلاش برای دیده شدن. و همین نگاه بنمایه اصلی مجموعه شهید ثالث و فیدان بوده و هست. از ابتدای آغاز همیشه تلاش کردیم درست ببینیم، درست دیدن همراه با اشتباه هم هست، چرا که سخت است و گاه بعضی حساسیتها ما را به سمت اشتباه هم میبرد، که مسیر اشتباه بهتر از بیراههست. اما در مجموع نه تنها از ۲۱فیلم انتخاب شدهی جشنواره دفاع میکنیم، که شکل برگزاری و نگاه جشنواره را به عنوان یک الگوی مستقل و نو به سینمای ایران پیشنهاد میکنیم. میتوان از فیلمی دفاع کرد بیآنکه فیلمسازش شخص مطرحی باشد و میتوان فیلمی را رد کرد بدون اینکه مرعوب اسم سینماگر و اما و اگرهای پس از آن شد. از همهی علاقهمندان به فیلم کوتاه دعوت میکنم، همراه با ما به تماشای فیلمهای انتخابی بنشینند و نگاه و روش ما را نقد کنند تا در سالهای آینده بتوانیم درستتر ببینیم. گروه انتخاب هم در طول سال از فیلمها به خصوص آنها که بیشتر دوست دارند، مینویسند. امیدواریم این فیلمها و این نگاه جایی در جریان اصلی سینمای کوتاه ایران باز کند.
سعید درانی
روبهرویی با تعداد بسیاری فیلم کوتاه که قرار است تا حد قابل توجهی دو سالِ گذشتهی فیلم کوتاه در این مملکت را نمایندگی کند، یک تجربهی چند وجهی است و ــ بخصوص برای ما که در جایگاه نقد در چند سال گذشته با جامعه فیلم کوتاه دست و پنجه نرم کردهایم ــ هم دلنشین است و هم دهشتناک. برای ما که قبل از این اندک تلاشمان را کرده بودیم پوستههای ریاکارانه را کمی کنار بزنیم، پدیدار شدن لایههای تازه و ناپیدا هم آگاهیدهنده و امیدوارکننده است و هم گوشهها و سایههایی تاریکتر از قبل را برایمان نمایان میکند. خود فیلمها پنهانکارند اما با این حال در پسِ خودشان تصویری میدهند از یک جامعه، از آمال و آرزوها، از دغدغهها و از ترسهایش. برای ما روبهرویی با این فیلمها یک موضوع بود و مسئولیت داشتن در قبالشان موضوعی بسیار بزرگتر. آلدوس هاکسلی در «دنیای قشنگ نو» آیندهای را متصور میشود که در آن انسانها از پیش برنامهریزی، دسته بندی و رام میشوند. تولد طبیعی یک تابو تبدیل شده و انسانها قبل از به ثمر رسیدنشان معین میشود که باید فرادست باشند یا فرودست، سرنوشت و موقعیت را از پیش تعیین میکنند، بچهها از پیش به عنوان کارگر، کنّاس، پیشوا و … بیرون میآیند. در جهانی که دو میلیارد جمعیت دارد فقط دو هزار نام وجود دارد. جالب است که هاکسلی سالن کارخانه، که جنینها ماهها در آن برای به بار آمدن حرکت میکنند را با نور مهیب قرمزی توصیف کرده و جنینها به نگاتیو تشبیه میکند که فقط در برابر نور قرمز تاب میآورند. در جشنواره فیدان ما تلاشمان را کردهایم تا کلیشه را کنار بزنیم و به این جنینهای از پیش برنده و گزینش شده جور دیگری نگاه کنیم، آنهایی که تعیین شده که باشند. ما دنبال فیلمهایی بودیم که مثل جان در داستان هاکسلی فریاد بزنند که «من این آسودگی و حاشیه امن را نمیخواهم. من خطر واقعی را میخواهم، شعر را میخواهم خدا را میخواهم آزادی را میخواهم، من گناه را میخواهم”. قبل از این، قبل از جشنواره از رونویسی در فیلم کوتاه نوشته بودیم، از لزوم حضور رقصهای تازه. فیلمهای راه یافته به بخش نهایی جشنواره فیدان، حاصل تلاشی هستند برای ابداع رقص خودشان.
انوش دلاوری
جانهای عزیز، فیلمهای بیمار
هماره ارزیابی منتقدِ سینهفیل، برای من، ارجح بر هر ارزیابی دیگریست. وقتی با ارزیابی یک منتقدِ سینهفیل زاویه دارم، با خودِ ارزیابیاش یا با مصداقهای درونِ بحثش، باز هم از نگاهِ دقیق و نکتهسنج و سرشارش، ذوقزده میشوم، دریچهها برابرم باز شده و گشودگیها حاصل میشوند. همیشه در این سالها بر سرِ فیلمهای بسیاری با منتقدانِ سینهفیلی که میشناسم و نمیشناسم، اینجا و آنجا، زاویه داشتهام. اما با خواندن و شنیدن استدلالها و منظرهاشان به آن فیلمها، شگفتزده شدهام، یاد گرفتهام و میدانم این منحصربهفرد بودن، این فرمِ دیدنِ مثالی و بیمانند، باید به چشمها، اذهان و قلبهای بسیاری تسری یابد. از این روی، اجتماعِ منتقدانِ سینهفیل در فیدان و ایستار و در امتدادِ آن بنیان گذاشتنِ پایه و اساسِ جشنوارهی فیلم کوتاه فیدان، موهبتیست که همهی ما باید قدردانش باشیم. هنگامی که در گفتوگوهای هر روزه و جلسههای زمانبندی شده، فیلمهای رسیده به جشنواره، تک به تک از منظرِ همه ارزیابی میشد، بدون در نظر گرفتن این نکته که فیلم موفق میشد از میانِ ارزیابی جمعی به سلامت گذر کند، برای خودِ من، امکانی انحصاری برای مواجهههای گونهگون و دقیق با فرمی از دیدن بود که تفاوت در ارزیابی را نشان میداد و درعینحال، همسویی در رویکرد را. فکر میکنم این مهم، همان مفقودهی بزرگ همهی آن چیزیست که به نامِ جشنواره و گروه انتخاب و امثالهم، حتا در بزرگترین و پرهیاهوترین جشنوارههای سینمایی این مملکت وجود داشته، دارد و خواهد داشت! حال که ما در جشنوارهی فیلمِ کوتاه فیدان، متر و معیارِ دیگری را برابرِ فیلمساز و مخاطبِ فیلم کوتاه قرار دادهایم، فکر میکنم باید شکلِ مواجههمان با جشنوارههای گونهگون داخلی و خارجی را تغییر دهیم؛ خود ما و مخاطبان به خاصه و فیلمسازان به طریقِ اولی!
تجربهی دیدن ۱۰۶۱ فیلم، در زمانی به این کوتاهی، به خودی خود به انقیاد درآوردنِ تجربهای انحصاریست، که تعداد بسیار کمی از منتقدان و فیلمسازان امکانش را پیدا میکنند. فیلمهایی که بسیاریشان بیمار بودند یا حامل و ناقلِ بیماری/ بیماریهای دیگران. اینکه در این میان، چند فیلم دقیق و درست، به کمال یا با نقصان، تکانههایی ایجاد کنند که دوستشان بداری، تاثیرِ محسوسشان را فهم کنی و حتا اشکی بریزی که حق است، اتفاق شگرفیست؛ عمومِ ۲۱ فیلمی که به مرحلهی نهایی رسیدهاند، برای خودِ من این «کار» را کردهاند. در این میان یک فیلم هست که در جمعبندی به جمعِ ۲۱ فیلم نهایی راه پیدا نکرد، اما برای من به دلایلی که خودم و او، آن فیلم، همچنان به آنها چشم دوختهایم، بیاندازه عزیز و یگانه است. «رقصی برای مرگ» از «زانیار عزیزی»، روایتِ مستندِ رقصندهای از کردستان، با رقصِ سرور و شادمانی آغاز میشود، با حضورِ یادِ دوستِ اعدام شده در سال ۱۳۵۸، به رقصِ سوگ میرسد؛ احضارِ تاریخ و سیاست، تماشای یک قوم با چشمهای مردی که از آن است و عاشقانه با آن زیست میکند و در پایان، تماشای رقصِ سوگواری جمعی و مردی که بیرون از آن رقصِ سوگواری، تنها در آستانهی آبهای شهرش ایستاده است و سوگواریاش با پایان رقص و آواز، برای دوستی که برای عقیدهاش «اعدام» شده است، جانِ عزیزش را مانندِ بسیار جانهای عزیزِ دیگر، قدرت از او ستانده است، تمام نمیشود؛ اندوه عمیقتر از شادمانیست!
فروغ رستگار
انتخاب یا سیر مواجهه در لایههای فیلم کوتاه
نخستین جشنوارهی فیلم کوتاه فیدان؛ در اینجا بیش از هزار فیلم کوتاه وجود داشت و هشت روایت متفاوت از مواجهه با یک اثر هنری و سینمایی، آن هم به شرط انتخاب. کم فیلم کوتاه ندیده بودم اما این شرط، در آمیزهی چالش برانگیز اختیار و تعهد، کیفیت متفاوتی برای مواجهه با اثر هنری و سینمایی برایم تدارک دیده بود. این اولین تجربهی من در مسند انتخاب به شکل جدی بود، پیش از شروع فرآیند بازبینی فیلمها با اعمال شاقه و البته هیجانها و شگفتیهای خاص خودش، گاه معیار را چهارچوبهای مرسوم میدیدم و گاه ذائقهی شخصی.
بر این باورم که یک جشنواره نه آزمون راهنمایی رانندگی ست که در آن میزان آگاهی و توانمندی فرد در بکارگیری اصول و استانداردها، تنها ملاک سنجش باشد و نه میهمانی خانوادگی برای تشویق اعضای جوان به ورود در حرفهی ابا و اجدادی. پس در سیر چالش برانگیز انتخاب، تنها نیم نگاهی به اصول تعریف شده داشتم و با اتکا به رهنمونهای ذائقهی هنری شخصی، با چشمی بازتر به دنبال چیزهایی بودم که حتی خارج از چهارچوب استانداردها، ذهن مخاطب را به حظ تامل، مهمان میکرد. در این تابلوی مواجهه، الگوهای تعریف شدهی ساخت فیلم کوتاه کم رنگتر و قریحهی هنری فیلمساز برایم پر رنگتر مینمود.
از نگاه من هر اثر هنری امکانی برای تجربهی دیگر گونهی جهان است و بازنمایی شکلهای ممکن زیستن که پیش از این به تجربه نیامده یا در گوشههای تاریک دنیا نادیده گرفته شده است. در اینجا هر فیلم کوتاه، یک اثر هنری خود بسنده و روایت منحصر به فردی است از موقعیت و موضع هنرمند در برخورد با ابزار واژگان نهایی زندگی خود و دیگران. ابزار واژگانی چون باورها، ارزشها، آرزوها، ترسها، امیدها، رنجها و شادمانیهایی که در ارتباط با دنیای پیرامون، داستان زندگی هر فرد را سر و شکل میدهند.
پس در برخورد با آثار، بیش و پیش از هر چیز در پی روایتهای منحصر به فردی بودم که از خلال ترسها و امیدهای پنهان شده در درون، از خلال رنجها و شادمانیهای نادیده و ناشنیده، از خلال باورها و ارزشهای شکننده و چالش پذیر انسانی، شکلهای ممکن زیستن در جهان را بازنمایی کرده باشند. روایتهای یگانهای که در ترکیب بیبدیل جهان بینی، شکل دغدغهمندی و قریحهی زیباشناختی، ذهنیات شخص فیلمساز را به عنوان یک هنرمند و نه یک اپراتور صرف دستگاه فیلمسازی به نمایش کشیده باشند. روایتهایی که تنها در قالب فیلم کوتاه کامل باشند و در کالبدهای دیگر ناممکن.
بر این اساس آن دسته از فیلمهایی که در خلال روایتهای منحصر به فرد سینمایی و عموما با پرداختن به دغدغههای ملموس و ایدههای شخصی، به دور از هیجانات دوران و پارادایم غالب در لباس فیلم کوتاه به خوبی ظاهر شده بودند، بیشک و تردید از صافی سلیقه و ذائقهام گذشتند و در فهرست انتخابهای نهاییام قرار گرفتند. آن دسته از فیلمهایی که در نشان دادن گوشههای تاریک زندگی و ابزار واژگان نهاییشان، روایت و مسیر درستی را انتخاب کرده بودند، اما در به تصویر کشیدن آن کم توان ظاهر شده بودند نیز در فهرست نیمه نهایی انتخابهایم جای گرفتند تا حس قدردانیام را به انتخابهای درستشان نشان داده باشم. بر اساس همین میزان و معیار، تعداد زیادی از فیلمها که سازندگانشان نه در کیفیتی هنرمندانه، بل که در هیئت یک اپراتور صرف، ابزار فیلم را در اختیار گرفته بودند، از گردونهی انتخاب حذف شدند، البته باید اعتراف کنم در این بین، اپراتورهایی هم بودند که بس ماهرانه این ماشین فیلمسازی را به کار گرفته بودند، اما حیف از آن چیز ممکنی که از چشمهی جوشان ذهن به مجرای امکان راه نیافته بود. صد حیف از ایدههای پرمایهای که لباس فیلم کوتاه بر تنشان زار میزد و در حسرت شکل روایی مناسب، چون نهالی خشکیده از دست رفته بودند. و هزار حیف از روایتهای منحصر به فردی که در تمنای اندکی قریحه و مهارت سینمایی جوان مرگ شده بودند.
با وجود اما و اگرهای بسیاری که در چند و چون انتخاب آثار وجود داشت، فرآیند بازبینی و انتخاب بعد از سه ماه بحث و مراوده با اعضای تیم انتخاب، با فهرستی از ۲۱ فیلم به پایان رسید. ۲۱ فیلمی که از صافی هشت نفر با دیدگاههای گاه مشابه و گاه بسیار متفاوت گذشتند و حالا در میدانی دیگر به دست داوران جشنواره سپرده خواهند شد. با این حال این میدان برای بازیگری فیلمسازان دغدغهمند همواره پابرجاست. امیدوارم در دورههای بعدی همهی ما با کیفیت بهتری در این جشنواره حاضر باشیم، هم اعضای تحریریهی فیدان که مسئولیت انتخاب فیلمها را به عهده داشتند و هم فیلمسازانی که جشنوارهی فیدان را امکانی برای پیش برد اهداف فیلم کوتاه دانستند.
جا دارد بگویم آنچه به عنوان فهرست نهایی فیدان ارائه میشود، به تعبیر من بیانگر سلیقه و اولویتهای فیدان دربارهی فیلم کوتاه است، نه حکمی قطعی برای درست یا غلط بودن یک اثر. سلیقهای که سعی داشت در کمال احترام به سلایق مراجع دیگر، مستقل عمل کند. سلیقهای که انتخابهای جشنوارههای دیگر را در هیچ یک از مراحل بازبینی ملاک انتخاب خود قرار نداد.
در پایان تمایل دارم تا در جملاتی صمیمانه بگویم: انتخاب کار بسیار دشواری است، بیش از آنچه تصورش را میکردم. باید در این دایره حاضر میشدم تا چیزهای بیشتری از فیلم کوتاه بفهمم. بارها پیش آمد که بخواهم از این مسئولیت شانه خالی کنم، بارها در برابر صفحهی نمایش فیلمها، صدق رفتار و گفتارم دربارهی هنر و سینما به چالش کشیده شد، گاه از این چالش قهرمان بیرون آمدم و گاه چون جسدی از پا افتاده، به تقدیر تن دادم. امیدوارم این چالش از این عضو کوچک خانوادهی فیلم کوتاه، آدم با کیفیتتری ساخته باشد.
ارادتمند
مجید فخریان
هرکدام از این تیم کوچک، گوشهای از این کرهی خاکی مشغول دیدنِ هزار و چند فیلم بودند. فیلمها هر اندازه هم خوب و بد، فضا به قدر کافی تنگ و بسته بود؛ با همهگیری و شیوع، محدودتر، و با اینترنت تحت کنترل، احاطه و کنترل ما بر روی فیلمها تنگنظرانهتر مینمود. پیشینه نیز اهمیت داشت؛ بحث فیلمها دیگر، بحث قابهای خوب و بد نبود. بحث نقد آنها هم بود. و برای آنها که نمیدانند و لابد از این تنگنظری ما در انتخاب نشدن فیلمشان شاکیاند، این دیگر اولینِ فیدان نبود. فیدان پنج سال بود که برای فیلم کوتاه نقد مینوشت و مدعی نقد بود. جز همهیِ اینها، و در بُعد شخصی، همهی تیم صبور ولی راقم این سطور مثل همیشه کلافه بود.
پیادهروی شبانه لب ساحل و خیره شدن وقت و نیموقت به موجها و موجسوار، کلافگی را به فضایی برای تأمل راجع به هرکدام از این فیلمها تبدیل میکرد؛ میارزید و نمیارزیدشان، کیفیات و ظرفیتهاشان و البته بود و نبودشان. انتخابهای من انتخابهای امواج دریا هم بود: امواج بزرگ از انفجار احساسات خبر میداد، امواج گم رفته در میانه راه، به فراموشی زودهنگامشان اشاره میکرد. و امواج گلآلود که کم بود اما بود، حاصل جدل با تیم، برای اثبات مجابکنندهتر ادعاهایشان بود.
موجسوار، تعبیرها از این خوابزدگی را معنا و مفهومی دیگر میداد. او تازه روزهای آخر حرفهایتر شد. با قدرت موج به هوا میپرید و وقت فرود احساسِ سبکی میکرد؛ تیمِ کوچک در روزهای پایانی و بعد از انتخاب این بیست و یک فیلم چنین سبک بهنظر میرسید. این زیباترین رخدادِ درون دریا بود. و تازه برای هرکدام. وگرنه این تیم سالهاست که میپرد و مخاطراتش را به جان میخرد، اما همواره فرود موفقی نداشته است. دیگران معمولاً نمیپرند چون از فرودشان میترسند. فیدان که هرساله میپرد باید برای فرود بهتر خود، بیشتر و بهتر تمرین کند. این فعلاً مهمترین خواسته این تیم کوچک از خود است.
هادی علیپناه
برای من قدری متفاوت بود. چرا که حداقل در پنج سال اخیر به اشکال مختلف تجربه این کار را داشتهام. پس بیشتر هیجان، اشتیاق، کنجکاوی و حتی گاهی خستگی و کلافگی هفت نفر دیگر را نظاره میکردم. فیلم کوتاه دقیقا چنین مخلوقی ست. کنجکاوی برانگیز و گاهی ملال آور. و حالا داشتم انعکاس هیجان آن را در چشمان دوستانم میدیدم. و البته قرار گرفتن در چنین موقعیتی و با چنین مقیاسی شاید تنها و بهترین راه برای آشکار کردن چهره واقعی «فیلم کوتاه» باشد. هویت و ماهیت و جغرافیای واقعیاش. بله که میشود مخاطب جشنوارهها بود یا منتظر از راه رسیدن فیلمها روی هارد یا فلشی، این روزها میشود حتی انبوهی از فیلمهای کوتاه را روی اینترنت جست. اما قرار گرفتن در مسند انتخاب برای جشنواره، آن هم نه هر جشنوارهای، جشنواره خودمان… بیشتر و صادقانهتر چهره فیلم کوتاه را برای ما، این هشت نفر آشکار کرد. روز اول به دوستانم گفتم که خوشحالم از اینکه این جشنواره ما را، فیدان را، نسبت به فیلم کوتاهی که اینقدر دوست داریم بالغتر و آگاهتر خواهد کرد. این که این مخلوق نسبت به پیرامون خود، نسبت به حوادث و ناخواندهها چطور واکنش نشان میدهد، چطور دارد رنگ عوض میکند و پوست میاندازد؛ این همه را فقط در این موقعیت و از این ارتفاع میشود دید و تشخیص داد. روز نخست ناگهان این ما بودیم و هزار و چند فیلم کوتاه. قرار نبود تعارفی بیش و پیش از همه با خودمان داشته باشیم پس تمام قواعد و مقررات اختراع شده توسط دیگران را کنار گذاشتیم، اولویتها را فراموش کردیم و نشستیم به دیدن همهی فیلمها. همه با هم.
البته که فهرست کوچک ما از بین آن هزار و اندی فیلم را در نهایت همه خواهند دید و قضاوت خواهند کرد. امیدوارم که افق خیرهگیهامان را مخاطبان جشنواره هم ببینند و در آن سهمیم باشند. اما در این مرحله، در این چند قدم نخست. در این چند سال پیش رو، آنچه برای ما مهمتر است، آموختن و مکاشفه بیشتر، این بار در این مسیر تازه و مقیاسی چنین برزگتر است. امیدوارم ۵ سال دیگر به این روزها که نگاه میکنیم، همان لبخندی را به لب داشته باشیم که وقتی به فهرست فیلمهای منتخب امسال رسیدیم همگی به لب داشتیم.
اما همین امسال، همین سال نخست دستاوردهای جذابی برای ما داشت. مهمتر از همه اینکه تمام جلسات انتخاب بدون کوچکترین اشاره به اولویتی برای توجه بیشتر به فلان موضوع، فلان گروه یا فلان منش برگزار شد. به همان نسبت کسی یا چیزی هم کنار گذاشته نشد. تلاش ما رسیدن به بهترین فیلمها بود بدون در نظر گرفتن هیچ بند و تبصرهای. حال که با اسامی فیلمهای راه یافته به بخش مسابقه مواجهیم، خوشحالیم از اینکه در مقدمهی آن آماری از حضور فیلمسازان زن، فیلمهای اول و نمایش نخست فیلمهای تازه در جشنواره را نیز توانستیم اضافه کنیم. اما مسئله اصلی در ارائه این آمار نبود. بلکه مورد مهمتر برای ما دست یافتن به این تجربه با ارزش بود که اگر با ذهنیت باز و روشن، با نگاهی حساس و متخصص و بدون توجه به اولویتهای اعمال شوند و حواشی، صرفا با ابزار تشخیص کیفیت با فیلمها مواجه شویم فیلمسازان زن، فیلمسازان کمتجربه و حتی فیلمسازان کمترشناخته شده نیز خواهند توانست قابلیتهای خود را به خوبی نشان دهند و سهم مهمی را به خود اختصاص دهند. مدعی بینقص بودن مسیرمان نیستیم چرا که تازه برای ما این نخستین قدم است و طبعا در پیشگاه نقد مخاطبان جشنواره نیز قرار خواهد گرفت. اما امیدواریم عرصه خودنمایی و بروز به نامهای کمتر شنیده شده در سایر جشنوارههای کشور نیز بازتر شود و هر سال بیشتر از سال قبل شاهد تکرار این جملهها باشیم که «انتخاب فیلمها بسیار مهمتر از داوری آنهاست و کیفیت گروه انتخاب مهمترین مسئله در برگزاری هر چه بهتر و موثرتر جشنوارهها ست. و البته روشهای علمی برای انتخاب فیلم در جشنوارهها وجود دارد که میتوانیم آنها را مطالعه کنیم و به کار بگیریم».
به امید برگزاری هر چه بهتر دومین جشنواره فیلم کوتاه فیدان و سپاس از همراهی تک تک فیلمسازان و مخاطبان جشنواره
فیدان در شبکههای اجتماعی