نویسنده: کریستین بل
مترجم: عطا مجابی
تدوینگر بودن سخت است. باید بر روی آنچه ارائه و تولید شده کار کنیم که میتواند محدودیتهای بیشماری را موجب شود. ما نیز مثل نویسندگان نوعی جراح هستیم، ما در حالی که برای نجات جان بیمارمان از مرگ تلاش میکنیم، قطعات بی مصرف را بیرون میریزیم. اما ما لزوما نباید فیلم شما را نجات دهیم. رویکرد ایده آل برای یک تدوینگر در رابطه با یک فیلم، مشابه با انجام یک عمل زیبایی است. در واقع نقش ما ارتقا دادن، بهبود بخشیدن و حفظ انسجام است. البته این فقط یک ایده آل است، در واقعیت ما هرگز این قدر خوش شانس نیستیم.
اینها شش شیوهای هستند که کارگردانها از طریق آنها پدر من را در آوردهاند، و از نقش اصلیام به عنوان تدوینگر (جراح زیبایی) دور کردهاند:
«انتخاب ضعیف پوشش»
چیزی که من در رابطه با کارگردانهای تازه کار متوجه شدهام گرفتن مقدار زیادی مسترشات / نمای باز است، در حالی که واقعیت این است که من فقط از قطعات کوچکی از هر کدام از آنها استفاده خواهم کرد. فیلمسازان مذکور همواره تمایل دارند فیلمبرداری صحنه را از طریق نماهای باز انجام دهند و سپس نماهای بسته را از زمان خاصی از صحنه شروع میکنند. چنین نوابغی با خود فکر میکنند: «من فقط برای این قسمتها نمای بسته لازم دارم.»
تنها در شرایطی چنین خبطهایی انجام دهید که میدانید میتوانید از آن چیزی بیرون بکشید ــ هر گاه گمان کردید میدانید که میتوانید، بدانید و آگاه باشید که از خطا کارانید.
اگر فقط چیزی را میگیرید که فکر میکنید «نیاز دارید» خودتان (و البته من را) در اتاق تدوین به طور جدیای محدود میکنید و به دردسر میاندازید.
«تداوم»
چیزهای کوچکی هستند که تداوم را به قتل میرسانند. من به شخصه در مورد «مسئله تداوم» چندان سخت گیری نمیکنم. به شخصه معتقد هستم تا زمانی که تماشاگر با صحنه پیوند عاطفی برقرار کرده باشد، خیلی از خطاها میتوانند نادیده گرفته شوند.
اما کنشها و صحنههای خاصی هستند که مشکلات جدیای ایجاد میکنند.
بیایید فرض کنیم شما کاراکتری دارید که حین گفتگو در یک بار، چیزی مینوشد. فرض کنیم شما یک نمای باز دارید، یک نمای نزدیک، و همچنین در یک «نما / نمای عکس» نیز میتوانیم تشخیص دهیم که او با نوشیدنیاش چه میکند. بیایید فرض کنیم که شما از هر زاویه، چند برداشت انجام دادهاید.
اگر شما هیچ زمان بندیِ خاصی برای رفتارهای «بازیگرتان» نداشته باشید. احتمالا به هنگام تدوین مجبور خواهید شد نقاط برش را نه بر اساس آنچه زیباتر و دراماتیکتر است، بلکه بر اساس آنچه «مچ کات» تولید میکند انتخاب کنید. غذاخوردن و سیگارکشیدن کاراکترها نیز همین مشکل را ایجاد میکند. در چنین شرایطی، من و شما مجبور خواهیم شد لحظات خاصی را بر خلاف میلمان کنار بگذاریم. این دست مسائل به راحتی حل میشوند، اما به قیمت از دست دادن خیلی چیزها. ما مجبور خواهیم بود تا در لحظات بسیار محدودی که تشابه دارند اقدام به برش کرده و تداوم را برقرار کنیم.
به راستی آیا این شیوهای ست که میخواهید درباره فیلمتان تصمیم گیری کنید؟ چه چیز قرار است روند فیلم را تعیین کند؟
«زود کات دادن / دیر ضبط کردن»
ایام، ایامِ دیجیتال است. اینکه دوربین یک یا دو ثانیه بیشتر ضبط کند دیگر به بودجه شما لطمه نمیزند و آن ثانیههای اضافی در ابتدا و انتهای یک نما برای تدوینگرها مانند طلا هستند.
گاهی اوقات «بازیگرِ منتظرِ پیش از شروع صحنه» واکنش بهتری را نسبت به خود صحنه اجرا میکند. گاهی اوقات این ثانیههای اضافی ممکن است یک برونبرش (کاتاِوِی) اساسی و جالب را فراهم کنند. گاهی چنین لحظات ناقابلی میتوانند به عنوان اهرمی مناسب برای ایجاد کمی «تنفس به صحنه» کار کنند. اگر دوربینها روشن نباشند، شما یک مجموعه پتانسیل بالقوه را از دست میدهید.
«عدم تناسب نماها با هم»
البته این از قوانین پایهای نیست که گمان کنیم خطای مهیبی کردهایم. اما مرتکب شدنِ آن کمی عجیب به نظر میرسد، و بیشتر توسط فیلمسازان تازه کار رخ میدهد.
اگر شما صحنه گفتگوی دونفرهای را میگیرید، و برای مثال از الگوی استاندارد نماهای روی شانه استفاده میکنید، دو نما باید با هم تناسب و تطابق داشته باشند. قانون نانوشتهای میگوید موقعیت دوربین شما در دو نما باید با هم متقارن باشد.
اگر این امر رعایت نشود مخاطبان متوجه آن میشوند و ناخودآگاه احساس خواهند کرد که حتما باید دلیلی برای این تغییر زاویه وجود داشته باشد. ولذا سعی خواهد کرد دلیل آن را شناسایی کند، آن هم در حالی که فیلم شما دارد پیش میرود.
به عنوان تدوینگر شما، من سعی میکنم تا جای ممکن از نماهای نامتناسب که جلب توجه میکنند و به اصطلاح «برخورنده» هستند پرهیز کنم، اما اجتناب بیش از حد از این دست نماها ممکن است توجه را بیشتر جلب کند.
درست مثل مبحث عبور از خط فرضی ــ و عدم راکورد ــ در اینجا هم میشود قوانین را نادیده گرفت، به شرط آنکه شما دلایل خلاقانهای برای آن داشته باشید. پس مطمئن شوید که این چنین قانون شکنیهایی را سهوا و از روی ناآگاهی انجام نمیدهید.
«شروعهای ایستا»
این یکی را بارها و بارها دیدهام. نما در حالی آغاز میشود که بازیگر ایستاده و منتظر است تا صحنه آغاز شود. چنین شروعهایی در تدوین کاملا بی فایدهاند و باعث میشوند برش به آنها بسیار دشوار شود. شما همیشه باید از لحظاتی قبلتر از کنشی که مد نظر دارید صحنه را آغاز کنید. برای مثال اگر یک شخصیت در انتهای یک شات از صندلی خود برمیخیزد، باید در شات بعدی از ابتدای خیزش او فیلمبرداری را آغاز کنید، کنشی مشابه با سرعت و نحوه انجامِ بسیار مشابه که در هر دو نما تکرار میشود. اگر کنش مذکور را فقط در یک شات گرفته شده باشد، چارهای نیست جز اینکه به طول نماها اضافه کنیم تا نقطه اتصالی برای آنها دست پیدا کنیم.
ناگفته پیداست که چنین کاری نه از روی خلاقیت، که از اجبار است و اغلب از «نقطه برشِ ایده آل» بسیار دور ایستاده است.
«عدم آگاهی از صحنههایی که در پی میآیند»
یک صحنه در خلاء وجود ندارد. به عنوان کارگردان، وظیفه شماست که بدانید جایگاه صحنهها، در فیلم چگونه است. اینکه در روند داستان کجا ایستادهاند؟ گام بعدی و قبلی در داستان چیست؟ و ریتم صحنهها چگونه است؟ اگر این مطالب را در ذهن نداشته باشید، فیلم شما اثر منسجمی نخواهد شد. بلکه مجموعهای از کنشهای مستقل، با شروع و پایانهایی برای خودشان خواهد بود.
آروزی قلبی من این است که روزی تدوینگرها و کارگردانها با تفاهم متقابل کنار هم حضور داشته باشند.
به نظر خودم این آرزو را به گور میبرم. لطفا، خواهشا، استدعا دارم ثابت کنید اشتباه میکنم.
منبع: ریندنس
فیدان در شبکههای اجتماعی