نوشته: هادی علیپناه
از کجا شروع کنیم؟!
حدس بزنید تعداد فیلمسازانی را که فیلمهایشان را به صورت عمومی (بدون هیچ پسوردی و با امکان نمایش فیلم برای همه) بر روی ویمئو یا یوتیوب منتشر میکنند و بعد با ارسال لینک از ما در مورد پذیرش مسئولیت پخش فیلم یا راهنمایی در مورد چگونگی پخش فیلم یا نظر ما در مورد میزان موفقیت فیلم سوال میکنند. تعداد آنقدر زیاد هست که بپذیریم تحصیل دانش پایه در مورد سادهترین چیزها دیگر امری فراموش شده است. سیطره گسترده چنین مبحثی تا به این اندازه مقدماتی، مهلتی برای حرف زدن در این مورد باقی نمیگذارد که: چرا همه فیلمها کیفیت لازم برای ورود به جریان جشنوارهها را ندارند؟ اضافه کنید تعداد فیلمسازانی را که لینک فیلمهای قدیمی خود را با تغییر تاریخ، با تدوین تازه و گاهی حتی بدون هیچ کدام از این تمهیدات فریبکارانه، با همان کیفیت پایین فرمتهای قدیمی برای ما ارسال میکنند. در چنین شرایطی آیا زمانی باقی میماند برای صحبت کردن در مورد اینکه: جشنوارهها تنها یکی از راههای مطرح شدن فیلمها هستند و یا در این مورد که: علاقه به جریان مسلط و تجاری سینما اصلا عیب نیست، اما مسیر موفقیت در چنین جریانی از جشنوارههای فیلم عبور نمیکند؟ این عطش صرف برای بودن در جشنوارهها و قرار گرفتن در کانون توجه از کجا ناشی میشود؟
در چهار پنج سال گذشته جشنواره کن هر سال از ایران حداقل یک فیلم را در بخش مسابقه فیلم کوتاه یا سینهفونداسیون پذیرفته است. جشنواره کن بزرگترین، مهمترین، شناخته شدهترین و البته پر زرق و برقترین جشنواره فیلم در جهان است. فیلمها برای ورود به بخش مسابقه فیلم کوتاه این جشنواره حتما باید ۱۵ دقیقه یا کمتر زمان داشته باشد و برای ورد به بخش سینهفونداسیون، فیلمساز حتما باید در دانشگاه یا مرکز آموزشی معتبری دانشجوی «سینما» باشد. تعداد فیلمهای پانزده دقیقهای که امسال تولید شده است چیزی بیش از ۹۰ درصد کل فیلمها را شامل میشود (چیزی حدود پانصد فیلم کوتاه از تولیدات امسال را در تحریریه فیدان دیدهایم) و شنیدن این داستان که فلان فیلمساز به دنبال قراردادن لوگوی فلان مرکز آموزشی یا گرفتن تاییده تحصیلی از فلان دانشگاه برای ارسال فیلم به سینهفونداسیون است دیگر تکراری شده. همه، تقریبا همه امسال فیلم خودشان را برای کن ساختهاند. اما به ندرت میتوان کسی را یافت که در این مورد تحقیق کرده باشد که کن یا فلان جشنواره معتبر از قراردادن بخش مسابقه فیلم کوتاه به دنبال چیست و اصلا چه نوع سینمایی را میپسندد؟ گاهی که فرصت و حوصلهاش بود از برخی فیلمسازان میپرسیدم: آیا فیلمهای راهیافته به جشنواره کن در بخش بلند و کوتاه را دوست دارد؟ اصلا این جشنواره را چقدر دنبال میکند؟ کیفیت و ماهیت اغلب جوابها را میتوانید حدس بزنید.
باز هم «هویت فیلم کوتاه»؟
از تعداد زیادی از فیلمسازانی که فیلم پانزده دقیقهای ساختهاند و فرصت دیدن فیلمهایشان را داشتهام پرسیدهام: چرا پانزده دقیقه؟ بازگردیم به آن عنوان تکراری و البته حالا دیگر اندکی کهنه شده «هویت فیلم کوتاه». منظور از هویت فیلم کوتاه چیست؟ اینکه فیلممان تکهای از فیلم بلند نباشد؟ متر و معیار این تکهای از فیلم بلند نبودن چیست؟ چه کسی میتواند توضیحش بدهد؟ بیایید کمی به یکی از جنبههای سیر تاریخی و البته بیاهمیت فیلم کوتاه در کشورمان نگاه کنیم (بیاهمیت بودن البته شامل تمام جوانب سیر تاریخی فیلم کوتاه است). اگر به ده سال پیش بازگردیم تکهای از فیلم بلند نبودن یعنی بازیگر حرفهای سینما در فیلم نداشتن. ماجرا از این قرار بود که تعداد اندکی از فیلمسازان که سابقه حضور در پشت صحنه فیلمهای سینمایی را داشتند و با بازیگران حرفهای آشنا بودند، موفق میشدند فیلمی با حضور آنها بسازند. این دست فیلمها در آن دوره با این عنوان که تکهای از یک فیلم بلند هستند ترد میشدند. شاید برخی دوستان به یاد داشته باشند اعتراضی را که به انتشار تصویری یکی از همین بازیگران حرفهای روی جلد بولتن جشنواره فیلم کوتاه تهران شده بود. بلاخره بازیگر حرفهای سینما بخشی از فیلمهای بلند بود دیگر… نه؟ چیزی حدود ۵ تا ۷ سال پیش تکهای از فیلم بلند بودن به این مفهوم بود که شما فیلمی پرخرج و با تجهیزاتی حرفهای ساختهاید. تعداد عوامل پشت صحنهتان زیاده بوده و اصلا فیلمتان در کنار باقی فیلمهای جشنواره و احتمالا تولیدات آن سال کمی بیش از حد پیشانی سفید است. از پنج تا همین دو سه سال پیش هم «هویت فیلم کوتاه» عنوانی بود که بلاخره مدیران سینمایی یاد گرفته بودند و دائم تکرارش میکردند. اما کسی در بین اهالی فیلم کوتاه دیگر چندان جذابیتی در این ترکیب دو کلمهای نمیدید. آخر ما زیاد با مدیران سینمایی احساس صمیمت نمیکنیم و مفاهیم مطرح شده از سوی آنها را چندان درست نمیداینم (طرز تلقی مدیران از این ترکیب دو کلمهای هم البته بماند). در یکی دو سال اخیر هم که کسی دیگر از آن استفاده نمیکند. فراموشش کردهایم. از مد افتاده.
اما این «هویت فیلم کوتاه» بلاخره چیست؟ برای درک این موضوع باید به خود فیلم کوتاه نگاه کنیم. تنها چیزی که فیلم کوتاه را از فیلمهای بلند جدا میکند، زمان کمتر آن است. فرانسویها زیر ۷۰ دقیقه را و آمریکاییها زیر ۴۰ دقیقه را فیلم کوتاه میدانند. این دو گفتمان رایج و همهگیر در مورد تعریف فیلم کوتاه است… که البته تعریف آمریکایی آن بیشتر مورد قبول قرار گرفته. «هر فیلمی که زمان آن کمتر از ۴۰ دقیقه باشد فیلم کوتاه نامیده میشود». این تعریف فیلم کوتاه است. لطفا برای یک دقیقه سلیقه جشنوارهها را کنار بگذارید و ماجرای ۱۵ دقیقه و ۲۰ دقیقه و ۳۰ دقیقه را فراموش کنید. برخلاف تصورات ما جشنوارهها قواعد سینما را نمینویسند و البته جشنوارههای فیلم، هیچ کدامشان، خودشان را وحی منزل تصور نمیکنند و همواره به این مسئله آگاه هستند که نه تنها کل جریان سینما که تنها بخش بسیار اندکی از آن را تجربه میکنند و البته میدانند که رویدادهای دیگری هم هستند که همین کار را ــ به اشکال گاهی تا حدی مشابه و گاهی به صورت کامل متفاوت ــ انجام میدهند. اسم آن رویدادهای دیگر هم، دیگر جشنوارههای فیلم هستند.
بازگردیم سر ماجرای ظرف زمانی. این ظرف زمان در ذات خود و خصوصا تقریبا از ۸۰ سال گذشته به این طرف ــ در تاریخ سینما، دقیقا از زمانی که ساختن فیلمهایی با زمان طولانی توسط صاحبان اصلی جریان مسلط سینما متداول شد ــ یک معنای مشخص دارد. «محدودیت». شما در فیلم کوتاه به لحاظ «روایی» آزادی عمل یک فیلم سینمایی ۷۰ دقیقه تا ۳ ساعت را ندارید. این محدودیت به مرور تعدادی از فیلمسازانی را ــ که به هر دلیل درون جریان مسلط سینما نبودند و یا نمیخواستند باشند ــ واداشت تا تغییراتی در ساختار روایی داستانهای از لحاظ زمانی محدودشان بدهند. (پس لطفا بعد از خواند کتابهای فیلمنامهنویسی که برای نوشتن فیلمنامه فیلم بلند نوشته و تئوریزه شدهاند، نوشتن یک فیلم کوتاه را آغاز نکنید. آنها کماکان میتوانند مفید باشند و هستند. اما زمانی که شما به عنوان نویسنده به ظرف محدود خود آگاه هستید). به مرور فیلمسازانی که امکانات و زیرساختهای استودیوها را در اختیار نداشتند و البته به این حقیقت هم آگاه بودند که تولیداتشان به ندرت خریداری خواهد داشت، متوجه سوی دیگر این محدودیت شدند. شما زمان محدودی دارید اما… سرمایه نقدی کمتر، تکنسینهای کم تعدادتر، عواملی که عموما دوستان و هم فکران شما هستند تا کارمندهایتان و در نهایت نظارت تقریبا صفر صاحبان صنعت سرگرمی و سانسورچیان سیستمی، این وضعیت به شما این اجازه را میدهد که صاحبت واقعی فیلمتان باشد. دوربین شما چندان پیشرفته نیست… درست، اما اندازه قاب و جای آن را شما و فقط شما انتخاب میکنید. فیلمتان قرار نیست در چرخه پخش سینماها منتشر شود. پس نیازی هم نیست حواستان به مخاطب و علایق آن باشد. یا در یک کلام. شما جزو بازار نیستید که نگران سرمایتان باشید. آن محدودیت و در کنارش این فقر امکاناتی و حتی در مواردی «دانش آکادمیک» ناچیز (آکادمیک، آکادمیک، آکادمیک) باعث میشد چیز تازهای در پشت و مقابل دوربین به وجود بیاید. «آزادی». بله فیلمسازانی که ناگهان متوجه این آزادی شده بودند شروع کردند به بازی کردن با سینما، کشف دوباره آن و گسترش زبانش. خواسته و ناخواسته. آنها فیلمهای پر نقص که اتفاقا پر از ایرادات فنی ناشی از تجهیزات پیش پا افتادهشان بود میساختند و به همین دلیل مورد تمسخر، شماتت و حتی دشمنی حرفهایها قرار میگرفتند. آنها آماتورها بودند. فیلمسازانی که بعد از تجربه اندوزی در جغرافیای این محدودیت زمانی و درک ایرادهای سیستم به ظاهر بینقص حرفهایها، سینمای بلند خودشان را با حفظ همان روحیه در پشت و جلوی دوربین و البته با برداشتن محدودیت زمانی از سر راه میساختند. بعد از طی چنین مسیری و ورود به این مرحله آنها حالا دیگر نه آماتورها، بلکه مستقلهای سینمای بودند.
فیلمسازان مستقل اما همچنان خارج از چرخه سرگرمی قرارداشتند. اما این بار برخلاف فیلمهای کوتاه، فیلم بلندی در دست داشتند که باید مخاطب بیشتری داشته باشد و برای مخاطب ساخته شده بودند. این فیلمها آرام آرام در جریان گردهماییهایی گاه به گاه و البته در سالنهای کوچکتر به نمایش درمیآمدند و آرام آرام آن گردهماییها و سالنهای کوچک جریان کوچکتر اما مداومی از چرخه اکران را به وجود آوردند که موفق به جلب مخاطبانی نیز میشدند. مخاطبانی که دیگر چیز تازهای در سالنهای سینمای مجلل و پردهای عریضتر و بازیگران خوش سیماتر نمییافتند. ما حالا آن گردهماییها را جشنواره و آن سالنهای کوچکتر را سینماتک مینامیم. البته داستان به همینجا ختم نمیشود و البته همه ابعاد آن به این سادگی هم نیست، اما برای انتقال بهتر منظورم… نیاز بود چنین ساده سازیای در مسئله اتفاق بیافتد.
در نتیجه هویت فیلم کوتاه: آگاهی به ظرف محدود زمان و تلاش برای تشخص دادن به این ظرف محدود به عنوان یک مدیوم منحصر به فرد است، با استفاده از امکان بزرگی که از خلا تجهیزات حرفهای و گران، صاحبان و ناظران فیلمها، تکنسینهای وسواسی و چرخه عرضه و تقاضای سرمایه محور در اختیار فیلمساز قرار میگیرد. در یک کلام: آزادی!
آماتوریسم، تلاش برای مستقل بودن، تلاش برای تجربه چیزهای تازهای که درون ساختار محدود و زندانی فیلمهای بلند جریان مسلط امکان بروز ندارند و حتی ضدیت با آن در راستای پیشنهاد سینمایی بهتر و رهایی بخشتر و طرح مفاهیمی که یا چندان به مذاق کلان روایت حاکم خوش نمیآید یا از دید آن به دور مانده است، عناصر اصلی یک فیلم کوتاه در معنای محض آن هستند. پس شما میتوانید یک فیلم کوتاه ۱۵ دقیقهای بینقص ساخته باشید اما فیلمتان تکرار همان چیزی باشد که در نزد جریان مسلط وجود دارد و تعدادی از مخاطبان را خسته و درمانده کرده است. پس نباید تعجب کنید از اینکه فیلمتان را فیلم کوتاه خوبی نمیدانند. خوب بودن در موارد نادری مترادف با بینقص بودن است.
حالا اینکه چرا همه فیلمهای ۱۵ دقیقه امسال را نه کن پذیرفت و نه آنهایی را که دیدهایم دوست داشتهایم، متاسفانه یک دلیل ساده بیشتر ندارد. داستانها عمدتا نه با آگاهی از ظرف زمانی ۱۵ دقیقه و مختصات آن، بلکه سر میز تدوین برای جا شدن در ظرف جشنواره کن ۱۵ دقیقه شدهاند. میتوان این فیلمها را اینطور تعریف کرد: داستانها و آدمهایی الکن و سرگردان که در یک سلول ۱۵ دقیقهای زندانی شدهاند. یا در موارد خجالتآور: یک ورژن ۱۵ دقیقهای از سلولشان هم ساخته شده که در تاریخ برگزاری برخی جشنوارهها به آنجا نقل مکان میکنند.
در گریز از پراکندگی
متمرکز کردن مباحث مختلف در یک متن اینچنینی کار سادهای نیست. پس پراکندگی آن را بر من ببخشید. البته تلاش میکنم تمرکز کلی آن در نهایت به دست بیاید.
گفتیم فیلم کوتاه چندان با جریان مسلط و صاحب سرمایه و امکانات سینما موافق نیست. فیلم کوتاه و فیلمسازان حقیقیاش «آزادی»هایشان را دوست دارند و در تلاش هستند سینمایی مشتق از این آزادیها را بسازند و ترویج کنند. حالا به این موارد فکر کنید. «قمارباز» جایزه میگیرد، بازیگرش را در تعداد زیادی از فیلمهای سال بعد پیدا میکنیم. یا خودش را یا شمایی از شخصیتش را. سال بعد «روتوش» جایزه میگیرد و بازیگرش همین سرنوشت را پیدا میکند. امسال هم این قرعه به نام بازیگر فیلم «تشریح» افتاده است. سینمای جریان اصلی ما هم چنین رفتاری دارد نه؟ یک دوره شهاب حسینی، یک دوره حامد بهداد و بعد یک دوره نوید محمد زاده. همین ماجرا در مورد تصویربردارها، تدوینگرها و صداگذارها هم اتفاق میافتد. غافل از اینکه هر هنرمندی روحیه و سلیقه مشخصی دارد و ممکن است آن روحیه و سلیقه مشخص با برخی سبکها و برخی مفاهیم همخوانی نداشته باشند. چه بلایی سر فیلمهایی میآید که تعداد معدودی از عوامل فنی یکسان همواره در ساختش مشارکت داشتهاند؟ حاصل جمع ماجرا بسیار ساده است اما فعلا قصد دیدنش را نداریم. نتیجه فیلمهایی در ذات شبیه به هم و در پارهای عناصر متضاد از ماهیت اصلی آن. چرا؟ چون فیلمبردار جایزه گرفته با دوربین روی دست راحتتر است یا تدوینگر جایزه گرفته ریتم تند را بیشتر میپسندد یا صداگذار جایزه گرفته به استفاده از جزئیات شنیداری بیشتر علاقه دارد. و همینطور ادامه ماجرا ولی ذات و نیاز فیلم شما در تضاد با مهارتهای جایزه گرفتهها هستند. بگذریم از اینکه در چنین شرایطی امکان تجربهاندوزی از جوانترها را هم سلب کردهایم. چرا که همه به دنبال فیلمهایی بینقص دنبال عوامل جایزه گرفته حرفهای و بینقص هستند.
ماجرا را از سمت دیگری بنویسیم. شخصی در یک کامنت زیر عکسهای پشت صحنه یک فیلم کوتاه ایراد گرفته بود که چرا صدابردار فیلم به جای یک هدفون حرفهای و تخصصی که ضامن تشخص کاری و نشان دهنده میزان حرفهای بودن اوست از یک هدفون معمولی استفاده کرده. یک هدفون حرفهای حتما کیفیت فنی کار را ارتقا میدهد، در این شکی نیست. اما به همان اندازه هزینه بیشتری برای خرید یا اجاره آن هدفون لازم است و فرد متخصصتری برای استفاده درست از آن. فیلمساز ما که به احتمال زیاد تهیهکننده و سرمایهگذار فیلم خودش هم هست، در نتیجه باید پول بیشتری برای ساختن فیلمش هزینه بکند. چون هزینه بیشتری برای هدفون و نیروی متخصص آن نیاز دارد. پس ممکن است فیلم ساخته نشود تا سرمایه لازم با حضور یک تهیه کننده تامین شود. احتمالا گزینه مورد نظر برای تهیه کنندگی انجمن سینمای جوانان ایران است. لازم هست به اولویتهای موضوعی و سلیقه کلی انجمن که احتمالا از طریق اعضای شورا و مصوبینش برای ایجاد تغییرات در فیلمنامه باید لحاظ شود حرف بزنیم؟ منظورم طبعا رفع ایرادات ساختار فیلمنامه نیست، بلکه تغییرات جزئی در راستای قابل نمایش و ارائه کردن فیلم برای عدهای مشخص است. (امیدواریم این بخش از متن باعث ایجاد سوءتفاهم در نزد کسانی نشود که با وجود تمام محدودیتهای دست و پاگیری در انجمن سینمای جوانان ایران، همواره تلاش میکنند که باریکه و کورسویی برای ماهیت حقیقی انجمن یعنی پر و بال دادن به جوانان علاقهمند به سینما در سراسر کشور باقی باشد). تغییر یک هدفون ساده به راحتی ممکن است یک فیلم کوتاه را از ماهیت ذاتی آن خارج کند. علاوه بر اینکه امکان تجربهاندوزی آن فیلمساز و البته صدابردار را هم سلب خواهد کرد. گاهی بروز یک ایراد در فیلم تجربهای ست که هیچ کجای دیگر به دست نخواهد آمد. و در نهایت تشخص کدام صدابردار یا فیلمبردار یا تدوینگر به مارک دوربین و میکروفون و نرم افزارش بوده، که این دومی باشد؟ تشخص را خلاقیت بیشتر با امکانات کمتر، سریعتر به دست نمیدهد؟ فیلم کوتاهی میدیدم که بیش از ۵۰ سال پیش در ایران ساخته شده. مشخصا هیچ ابزار صداگذاریای سر صحنه فیلم به دلیل محدودیتهای آن دوره برای این شکل از فیلم سازی وجود نداشته. خلاقیت فیلمساز در روایت فیلم با ایماژها و عناصر بصری ستودنی ست. اگر تجهیزات صدا بر سر صحنه این فیلم وجود داشت ما به جای دنبال کردن جهت نگاهها و ایماژ اندام بازیگرها در میزانسن فیلم، تنها چند خط دیالوگ میشنیدیم که داستان فیلم را برایمان توضیح میداد. تصمیم بگیرید کدام یک به زبان سینما نزدیکتر است و برای بهبود بیان سینمایی فیلمساز جوان موثر خواهد بود.
هم مورد بازیگرها، هم مورد عوامل فنی و هم ماجرای کامنت در مورد تجهیزات فنی سر صحنه یک فیلم کوتاه، همگی رفتارهایی هستند که در سینمای بلند ما رخ داده و میدهند و ما همگی در مواقعی منتقد آن هستیم. پس چرا در فیلمهای کوتاه خودمان دقیقا همان منش را تکرار میکنیم؟
از یک جهت دیگر
پنج سال پیش اخبار فیلم کوتاه هیچ سهمی از حجم اخبار سینمایی در رسانهها را در اختیار نداشت، مگر موارد اندک و پراکندهای که در حوصله خبرنگار گنجیده باشد آن هم چند خط و بس. ما در فیدان تلاش کردیم این رویه را بشکنیم. اخبار دقیقتر و تخصصیتری تنظیم کردیم. برای انتشار درستش زمانبندی مشخصی رعایت کردیم و درون متن هر خبر میزان و چرایی اهمیت آن را توضیح دادیم. نتیجه حالا دیگر همه خبرنگارها و خبرگزاریهای سینمایی اخبار فیلم کوتاه را جدی میگیرند و فیلمسازان فیلم کوتاه برایشان مهم است که اخبار فیلمهایشان به بهترین شکل ممکن پوشش داده شود. حتی در موارد متعددی مسئول روابط عمومی برای فیلمهای کوتاه در نظر گرفته شده است! انتشار بهتر اخبار باعث توجه مخاطب، هموارتر شدن مسیر فیلمسازان موفق و توجه مدیران ارشد شده است. اما…!
حالا دیگر فیلمسازانی داریم که برای انتشار خبرشان در فلان صفحه پر مخاطب اینستاگرامی چند صد هزارتومن پول پرداخت میکنند. فیلمسازانی داریم که از اغراق در هیچ بخش خبر برای پر رنگتر کردن اهمیت کاذب خبر کم اعتبارشان دریغ نمیکنند. فیلمسازانی داریم که برای ماندن در تیتر یک اخبار تمام تلاششان را میکنند تا خبردار باقی بمانند. از مهم کردن بیاهمیتترین چیزها تا ارسال فیلم به جشنوارههای کم اعتبار یا حتی جعلی. و فیلمسازهایی داریم که برای فیلم کوتاه خود مسئول روابط عمومی استخدام میکنند!
نتیجه… ایجاد حسی کاذب در نزد فیلمسازی ست که در کانون توجه قرار گرفته است. اتفاقی که آسیب آن بسیار بسیار موثرتر و خطرناکتر از مزایای آن است. بله ما در فیدان تلاش کردیم به اخبار فیلم کوتاه اهمیت ببخشیم اما زمانی که متوجه آسیبهای آن شدیم و تلاش کردیم در این مورد هم اقدامی بکنیم و حرفی بزنیم…. نتیجه: از سقوط و نزول فیدان حرف زده شد. دلیلش ساده است: زرق و برق بودن در تیتر اخبار مسخ کنندهتر از این حرفهاست. شاید خیلیها از این وضعیت راضی باشند که فیلمساز فیلم کوتاه با اعتماد به نفس از تاثیرات فیلمش بر سینمای ایران و تغییر و تحولاتی که باعث شده، یا از شباهت فیلمهایش به جیلان، مالیک، کاساوتیس و فاسبیندر حرف بزند. اما چنین غروری جمع کوچک ما را نگران خواهد کرد. حالا به انتشار اخبار نیاز نداریم و باید به گذشته باز گردیم؟ نه. ما از کارمان در مورد اخبار فیلم کوتاه پشیمان هستیم؟ نه. اما ضرورت بزرگی برای جلوگیری از آسیبهای بیشتر حس میشود. دوری از منش خبرسازی سینمای بلند در فیلم کوتاه و انتشار هدفمندتر و آگاهانهتر اخبار.
فیلمفارسی… فیلم کوتاهفارسی
ماجرای بازیگرها و عوامل تکراری در فیلمهای کوتاه را فراموش نکردهاید که؟ قبل از آنکه موارد دیگری را توضیح بدهیم، بیایید به یک حقیقت اقرار کنیم. فیلمفارسی سرطان ریاکار سینمای ایران بوده، هست و خواهد بود (آنطور که از شواهد برمیآید البته). فیلمفارسی از رگ گردن به همه ما نزدیکتر است و علاوه بر تولیدات معلوم الحال سینمای ایران، بسیار از فیلمهای به ظاهر روشنفکرانه و متفاوت و بسیاری از فیلمسازان روشنفکر و مستقل ما هم چیزی نیستند و چیزی نمیکنند جز تداوم و نوزایی فیلمفارسی.
حالا با یادآوری این مسئله که سینما نیاز به بهبود و گسترش مداوم دارد و فیلم کوتاه یکی از مهمترین سرچشمههای چنین امری ست، پس فیلمهای کوتاه همواره باید چیزی متفاوت و تازهتر از آنچه سینمای مسلط و جریان اصلی دارد ــ حتی در روشنفکرانهترین و قابل قبولترین حالتش ــ ارائه بدهد. به این موضوع فکر کنید که چند درصد از فیلمهای کوتاه ما از لحاظ مضمون و ساختار با فیلمهای بلند سینمای ایران فرق دارند؟ خیلی کم، ناچیز و نزدیک به صفر. شما یک فیلم کوتاه را از همین فیلمهای کوتاه مطرح چند سال اخیر ــ به جز یکی دو مورد استثنا ــ با اضافه کردن مقدمه و موخره و نوشتن یک فیلمنامه بلند از آن ببرید و در مقابل تهیه کنندههای معظم سینمای ایران بگذارید. هیچ مشکلی با مضمون آن و نوع روایت و نگاهش نخواهند داشت. مگر موارد کذایی همیشگی مثل سرمایه را از کجا میآوری و کدام بازیگر چهره را داری و فلان باعث ساخته نشدن فیلم بشود. از سینمای خودمان مثال بزنیم. محمد رضا اصلانی بعد از ساخت چندین فیلم کوتاه و مستند اولین فیلم بلندش به نام «شطرنج باد» را مینویسد. سهراب شهید ثالث بعد از ساخت دو فیلم کوتاه و ۲۴ مستند اولین فیلمنامه بلند خودش را مینویسد. کیانوش عیاری، عباس کیارستمی، نصیب نصیبی، فریدون رهنما، آربی اوانسیان… کدام یک از فیلمنامههای این فیلمسازان را تهیه کنندههای جریان اصلی سینمای روز ایران در آن موقع اصلا تا ته میخواندند؟ برگردیم به فیلمهای اول بلندی که فیلمسازان فیلم کوتاه در چند سال اخیر ساختهاند. ورای موفق یا ناموفق بدنشان در گیشه، چقدر با سینمای بیمار جریان اصلی فرق دارند؟ جواب در همه موارد باز هم هیچ یا بسیار کم است.
بیایید به این حقیقت تلخ اقرار کنیم که فیلم کوتاه ما ــ خصوصا در چند سال اخیر ــ کمترین فاصله ممکن با فیلمفارسیهای بلند را داشته و این فاصله را هم در منش فیلمسازی و هم در مضمون، کمتر و کمتر هم کرده است. دلیلی هم جز این ندارد که عمده فیلمسازان جوان ما نه اندیشه سینمایی نو، که اندیشه شهرت و مکنت همین سینمای موجود را در سر دارند. و دست سینمای ایران در یک دهه گذشته بیش از هر زمان دیگری از ظهور چهرههای امیدوار کننده خالی بوده و خالیتر هم شده است.
همانطور که یک فیلم موفق با حضور یک دختر مو بور خارجی در سینمای بدنه و فیلمفارسیها میشود بلیط فروش و گیشه، یا نوستاژی ده شصت یا مثلا نوید محمد زاده. در فیلم کوتاه ما هم فیلم در مدرسه یا بیمارستان ساختن، بعد از موفقیت یک فیلم مدرسهای یا بیمارستانی، مسیر سادهتری ست برای فیلم موفق ساختن تا تلاش برای فیلم خود را ساختن.
شاید اعداد این مسئله فرق کند اما فرمول همان است و در نهایت ماهیت حاصل مسئله هم همان. فیلم کوتاه ایران در دو سال گذشته به صورت مشخص بدترین سالهای خود را گذرانده و نه تنها هیچ هویت مستقلی نداشته بلکه زائدهای بوده بر روی پیکر بیمار همین فیلمفارسی خودمان. خیلی راحت است که خودمان را فریب بدهیم و از دوران خوش یا دوران طلایی حرف بزنیم. اما جسارت کنار زدن زرق و برق و هیاهو و نگاه کردن در واقعیت موجود را پیشنهاد میکنیم.
ما منتقدها هم چون تا کنون هیچ اثری خلق نکردهایم در شان هم کلامی با برخی از فیلمسازان نبودهایم و حرفهایمان هم بیارزش است. فقط کسی یادش هست فاشیسم تعریفش چه بود؟ چون تو مثل من نیستی (زبانت، نژادت، مذهبت، پوششت و… مثل من نیست) پس از من فروتری و قاعدتا نباید باشی.
طبعا منتقد هم اوج و فرودهای خودش را دارد و خواهد داشت. اما زمانی که تعارض بیشتری از این منش بیمار ناشی میشود که: منتقد خوب یعنی روابط عمومی فعال فیلم و در غیر این صورت، خصوصا در زمانی که تعریف و تمجیدی در نوشتهاش حس نمیکنیم، پس چندان عنصر مفیدی در راه موفقیت ما نیست. ایراد چنین وضعیتی نه به اوج و فرود منتقد، بلکه به منش کلانتری برمیگردد که به احتمال زیاد گریبان همه ما را گرفته است. نگاهی به وضعیت منتقدین همیشه در صحنه و منتقدین گوشهنشین شده سینمای بلند هم پیشنهاد میشود. یادمان که نرفته همه ما در سیستم آموزشی و فرهنگی و رسانهای همین سیستم بزرگ شدهایم نه؟ ما را اینطور تربیت کردهاند. عنصر نقد چون پردهها را کنار میزند امری مغضوب است. پس بیایید نقد را هم با معیار خودمان تعریف کنیم. نظرتان با «نقد سازنده» و «منتقد منصف» چیست؟ و ما یک سوال ساده داریم: کدام عملی سازندهتر از توضیح کاستیهاست و کدام عملی منصفانهتر از عیان کردن حقیقت؟
یک مورد دیگر. در ماههای گذشته چندین و چند بار از سوی فیلمسازان شناخته شده و تهراننشین فیلم کوتاه از ما سوالی با چنین مضمونی پرسیده شده: واقعا این همه فیلم تولید میشود که این تعداد از عکسهای پشت صحنه را منتشر میکنید؟ فیلمسازان این فیلمها را چرا ما نمیشناسیم؟ جواب ما تقریبا چیزی با همین مضمون یکسان بوده: میانگین تولید فیلم کوتاه در ایران برای چندین سال است که چیزی حدود ۱۵۰۰ فیلم کوتاه در سال است. و طبعا به جز در تهران و البته شاید بهتر است بگوییم خارج از جمع کوچک فیلمسازان «مطرح» فیلم کوتاه، جوانان دیگری هم هستند که فیلم میسازند. و نکته جالب اینجا ست که اگر تنها برای دیدن فیلمهای خاصی به سالنهای سینما سر نزنید و تلاش کنید همه فیلمهای جشنوارهها را ببنید و کمی هم از انحصار جشنوارهها خارج شوید، اتفاقا نسبت کیفیت فیلمهای خوب ساخته شده خارج از تهران با نتیجه کار تهراننشینها برابری میکند. دلیل این منحصر شدن فیلم کوتاه به جمعهای کوچک در تهران چیزی نیست جز تکرار همان منشن تمرکزگرایی در تهران. ما آرام آرام حتی دیگر فراموش میکنیم که در شهرهای دیگر هم میشود فیلم ساخت مگر اینکه خودمان از تهران به آنجا برویم. نگاه کنید به انحصار اکران فیلم کوتاه و حتی انحصار اخبارش. نه تنها در جشنوارهها یک سری فیلم کوتاه ثابت را میبینیم در اکران هنر و تجربه، در اکرانهای پراکنده در موسسات فرهنگی، در متن اخبار و میزان توجه به اخبار و نشریات هم همان فیلمها دائما تکرار و تکرار میشوند. دلیل این همه انحصار در چیست؟
شاید این متن به ظاهر بسیار پراکنده به نظر بیاید یا اینکه مشکلش این باشد که تلاش کرده از هر دری حرف بزند. اما یک دلیل دیگر هم برای شکل فعلی آن وجود دارد. مشکلات نیز متعدد و گسترده و همه جانبه هستند. مثلا اخیرا شنیدهام فیلمسازها بعد از اولین نمایش فیلمهای کوتاهشان در جشنوارهها به توصیه متخصصین و تکنسینهای وسواسی فیلم کوتاه، سریعا اقدام به رفع ایرادهای فیلمشان عموما با تمهیدات گرافیکی و تدوین دوباره میکنند. بازمیگردیم سراغ همان ماجرای فیلم بینقص. این عطش سیریناپذیر برای بینقص کردن فیلمها از کجا میآید؟ مگر قرار نیست فیلم کوتاه محل تجربه کردن و یاد گرفتن ایرادها باشد. فیلمی که با هزار توصیه و هزینه و نسخههای متعدد بینقص شده، جز در ایجاد این توهم که فیلم بینقصی ساختهایم و مهارت و دانشمان بینقص است کار دیگری هم انجام میدهد؟ این ماجرا در شکل کلیاش چندان فرقی با پنهان کردن فیلمهای قبلی و ادعای اینکه این فیلم موفق اولین فیلمم بوده (از سوی برخی فیلمسازان شاهدش بودهایم) ندارد.
موارد ناگفته زیاد است. بعضی از این موارد را در رفتار فیدان از روی انتشار برخی یادداشتها و مطالب در ماههای گذشته میتوانید پیگیری کنید. برخی دیگر را به مرور به اشکال مختلف در آینده مطرح خواهیم کرد.
در پایان
فیدان هر سال در روز برگزاری جشن مستقل فیلم کوتاه جمعبندی خود از فیلمهای راهیافته به جشن را در قالب انتشار جدول ارزشگذاری فیلمها ارائه میداد. امسال فیلمها که به دستمان رسید تصمیم گرفتیم جدول ارزشگذاریای در کار نباشد. میانگین کیفی فیلمها حتی از سال گذشته (اینجا بخوانید) هم ناراحت کنندهتر بود. نتیجه شد یادداشتی که در بالا خواندید.
تا لحظه نگارش این متن از بین ۳۷ فیلم کوتاه راهیافته به دهمین جشن مستقل فیلم کوتاه تنها فیلمهای زیر دیده نشده باقی مانده است:
- فیلم کوتاه «امتحان» به کارگردانی سونیا حداد
- فیلم کوتاه «دُم اژدها» به کارگردانی سعید کشاورز
- فیلم کوتاه «برفهای سپید سرگردان» به کارگردانی محمد رضا وطن دوست
- فیلم کوتاه «دیسک خشدار» به کارگردانی شهاب آب روشن
- فیلم کوتاه «دَم» به کارگردانی ناصر ضمیری
نکته پایانی در مورد برخی روایتها از بیپروایی برخی فیلمهای امسال جشن. در بین فیلمهای دیده شده هیچ فیلمی در تعارض با هیچ مسئلهای نبود و همینطور هیچ فیلمی خارج از نگاه مردسالارنه مرسوم و تاییده شده ندیدیم. احتمالا باید به همین چند فیلم ندیده امیدوار باشیم. یا که باز لازم خواهد شد در آینده در مورد بیپروایی و البته تاوان آن هم صحبت کنیم.
فیدان در شبکههای اجتماعی