نوشته: کریستینا آلوارز لوپز[۱]
ترجمه: فروغ رستگار
منبع: MUBI
این یادداشت از ستون نقد سینمایی Foreplays ترجمه شده که فیلمهای کوتاه ناشناخته یا کمتر شناخته شدهی کارگردانان معروف سینما را مورد نقد و بررسی قرار میدهد و در این بخش به فیلم کوتاه «عصر یکشنبه[۲]» ساختهی فرانکو پیاوولی[۳] پرداخته است.
آندری تارکوفسکی[۴] آثار فرانکو پیاوولی، کارگردان شهیر ایتالیایی را اینگونه وصف میکند: «تصویری متفاوت از آنچه تاکنون دیده شده است».
گرچه کارگردانان ایتالیای هم نسل فرانکو پیاوولی همچون ارماننو اولمی[۵]، برناردو برتولوچی[۶] و مارکو بلوچی[۷] آثار او را بسیار تحسین کردهاند اما فیلمبرداری فریبندهی او همچون رازی مسکوت از دید بسیاری پنهان مانده است. او در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ چندین فیلم کوتاه تولید کرد و پس از یک استراحت طولانی در سال ۱۹۸۲ اولین و مشهورترین اثر سینماییاش با عنوان «سیارهی آبی[۸]» را ساخت. این اثر نسبت به دوران خود فیلم بلند پروازانهای بود که به قول خود کارگردان تصویر شگفت انگیزی از «الفبای گمشده[۹]»ی زندگی حیوانات، گیاهان و انسان ارائه میداد، چیزی که بیوقفه در چهار اثر سینمایی و آثار کوتاه بعدی او در سالهای دههی ۱۹۸۰ ادامه پیدا کرد.
پیاوولی در اغلب کارها با همسرش نریا پولی[۱۰] همکاری نزدیکی دارد، و بدین ترتیب علاوه بر کارگردانی، خودش فیلمبرداری و تدوین فیلمهایش را انجام میدهد. با اهمیت یافتن نقش صدا و زمان در فیلم، آثار او به وقایع کوچکی میپردازد که همزمان ملهم از یک روح و رایحهی جهانی است. آثار او تصاویری پیش روی ما میگذارد که پیش از آن دیده نشده است، همچنان که تارکوفسکی در وصف فیلم «سیارهی آبی» گفته است. سینمای پیاوولی بسیار حسگرا و غریزی است، تا آنجا که به حضور انسان برابر با تابش خورشید و ماه، شکوفایی گلها، خروش امواج، وزش ناگهانی باد، رقص ذرات گرد و غبار، بازتاب پرتوهای نور و تارهای تنیدهی عنکبوت اهمیت داده میشود.
همچون دیگر فیلمهای کوتاهی که پیاوولی در سالهای نخستین زندگی حرفهایش ساخت، فیلم کوتاه «عصر یکشنبه» نیز نمودی از علایق دیرینهی کارگردان است. برخی از صداها و تصاویر این فیلم موتیفهای سینمای او هستند که در همهی آثارش دیده میشوند. این اثر ابتدایی و بیادعا تامل عمیقی است بر آنچه در برابر دوربین رخ میدهد که با زیباشناسی رنگ، نور، قاب و ساختار آمیخته شده است.
در ساعات فراغت عصر یکشنبه در یک دهکدهی ایتالیایی: بچهها در خیابان بازی میکنند، گروهی از دختران جوان سوار بر دوچرخه صحبت میکنند و میخندند. در هفت نمای آغاز این فیلم شاهد یکی از تکنیکهای سینمایی پیاوولی هستیم؛ او با تکرار موتیفها و گاهی با استفاده از برخی نماهای تکراری مونتاژ پرجنب و جوشی را تدارک میبیند که همزمان پویا و شاعرانه است. این فیلم پیاوولی، همچون تعدادی از نخستین فیلمهایش، با دوربین ۸ میلیمتری پیلارد[۱۱] فیلمبرداری شده است. تصاویر گرفته شده با این دوربین تونالیتههای رنگی، کیفیت نور و ناهمواریهایی دارد که به این فیلم حس و حال ویژهای میدهد، این تصاویر کاملا با تصاویر دوربین ۳۵ میلیمتری متفاوت هستند (تصاویر گرفته شده با دوربین ۳۵ میلیمتری به دلیل استفاده از لنزهای ماکرو، جزئیات بیشتر و فوکوس دقیقتری دارند).
در نماهای آغازین دختران جوان به سمت مراسم رقصی میروند که در فضای باز برگزار میشود و بخش اصلی فیلم را تشکل میدهد. پیاوولی در کمتر از ۵ دقیقه و تنها با پخش دو آهنگ صحنهی رقص را سامان میبخشد و همین برای او کافیست تا تحولی اساسی در صحنه ایجاد کند. گردهمایی جوانان روستایی در میدان رقص، بازنمایی شگفت انگیزی است از نقلی که بزرگترها دربارهی مراسمی به اسم رقص آرام عرفانی تعریف میکنند. زنان و مردان جوان به یک اندازه منتظرند تا در لحظهی جادویی این مراسم، همچنان که ضرباهنگ موسیقی آرام میشود، به پشتوانهی یک صمیمیت مرسوم در کنار یکدیگر قرار بگیرند.
خالی از لطف نیست اگر بدانید پیاوولی چگونه این صحنهی زیبا را کارگردانی و مدیریت کرده است. صحنه با نمایی شروع میشود که بر روی یک زوج متمرکز است اما خیلی زود به نمایی باز منتقل میشود. رقصندهها تند و سریع میرقصند، پیاوولی نماهایی از پاها، ساقها و نیم تنهی رقصندهها را نشان میدهد. در تمام مدتی که آهنگ اول پخش میشود، زنان و مردان جوان با فاصلهی زیاد از همدیگر میرقصند. در اینجا مساله هماهنگی ریتم موسیقی با چرخشها، تکانها و حرکات رقص است. با پخش آهنگ دوم معجزهی نزدیکی اتفاق میافتد.
حالا به نظر میرسد، کار از هماهنگی صرف گذشته و بدنها در موسیقی حل شدهاند. فارغ از نگاههای تماشاگر، حسود و یا خندانِ کسانی که خارج از میدان رقص ایستادهاند، زن و مرد جوان در آغوش هم میرقصند. دوربین آماده برای شکار هر لرزش یا تکانهی احساسی است و هر شکلی از نزدیکی و نوازش را ضبط میکند؛ بینیها و لبهایی که به گردن معشوق فشرده میشود، سرهایی که بر شانهی هم خمیدهاند، انگشتانی که در هم گره میخورند، دستهایی که مشتاقانه دست به موهای یارشان میبرند و یا با ظرافت تمام بدن محبوبشان را لمس میکنند.
پیاوولی چشمهای نشئه از شهوت مردان را در قابهایی بسته به دام میاندازد، این نماها در شکل افراطی آن ما را به یاد فیلم «سگ اندولسی (۱۹۲۹)[۱۲]» لوئیس بونوئل میاندازد که در آن مرد با چشمانی خمار در خیال اندام برهنهی زنی است که او را لمس میکند. نماهای خلسهآور پیاوولی ــ با رنگهای طبیعی و پر خط و خش ــ همچنین نقاشی دیواری میکل آنژ[۱۳] در کلیسای سیستین را یادآوری میکند. این بخش به شکل موکدی تمایلات غریزی افراد را فاش میکند، حتی آنهایی که محتاطانه رفتار میکنند و خیلی خشک و سخت میرقصند، در کمترین حالت شانه یا گونهی یار رقصشان را وقت جدایی لمس میکنند. این شیطنتهای شهوانی خیلی زود به پایان میرسد؛ همانطور که سیندرلا راس ساعت دوازده مجبور به ترک مراسم رقص شد، در این جا نیز به محض خاموش شدن آهنگ، ناگهان همه چیز متوقف میشود، زوجها پراکنده میشوند و مراسم به پایان میرسد. اگزوز موتورها میغرند، بادشکنهای قرمز میدرخشند و پس از درنگی کوتاه… شب سر میرسد.
روشنایی به شکل دراماتیکی تغییر میکند. در پرتو نور چراغِ جلوی موتورها و دوچرخهها، شبح سیاه افراد دیده میشود، که برخی به تنهایی و برخی همراه با جفتشان از آنجا میروند. در مقابل آسمان صورتی، درختان و بوتهها در اشکال هندسی تیره رنگ پدیدار میشوند، خورشید فرو میرود و میتوان خنکای غروب تابستانی را حس کرد. دوربین که بر روی حامل سوار است، آزادانه پیش میرود و همراه با آهنگی مرکب از صدای ویراژ و بوق موتورسیکلتها و آمبیانس محیط، منظرهها روی صفحهی نمایش نقش میبندد. و بلافاصله بعد از این نمای حرکتی، در نمایی ثابت از رودخانهای پر تلالو، برای ورد به بخش پایانی فیلم مقدمه چینی میشود.
اگر صحنههای رقص با شهوانیت ملموس تصاویر تعریف شده باشند، باید گفت فریبندگی این بخش نیز وامدار صداها و آواهاست. آوای پرندگان، جیرجیرکها و قورباغهها به آرامی به گوش میرسد و به تدریج بلند و بلندتر میشود. زن و مرد در حالیکه شاخ و برگ درختان آنها را در بر گرفته، از کنارهی رودخانه میگذرند؛ این نما بار دیگر حافظهی سینمایی ما را بیدار میکند. همچنان که زن و مرد در دل طبیعت فرو میروند، برخی حرکات، حالات و رفتار این زوج به طرز عجیبی فیلم «در اعماق (۱۹۳۶)» ژان رنوار[۱۴] را به ذهن متبادر میکند: همچون گردش در دل طبیعت و کنار زدن موانع؛ شیوهای که مرد زن را مجذوب خودش میکند؛ و در آخر لحظهی روشنی که آنها همدیگر میبوسند. گرچه در این فیلم زن بیهیچ مقاومتی خود را تسلیم مرد میکند و جای خالی موسیقی به شکل ملموسی احساس میشود اما در جایی که آب و آسمان میتوانند بدلی از آیینه تلقی شوند، نمیتوان پردهی سینما را کشید و مخاطب را برای این احساس ــ که گویی روح هنری و هنریتای رنوار برگشته ــ سرزنش کرد.
صدای ناقوس کلیسا شنیده میشود؛ گروهی از زنان و مردان به سمت خانه میرانند. در طول چند نما با تیره تر شدن آبی آسمان، در تاریکی شب فرو میرویم و ماه بر فراز درختان پدیدار میشود. یک بار دیگر به جایی برمیگردیم که زن و مرد روی چمن دراز کشیدهاند و در تصویری غریب، محو و مبهم به نظر میرسند؛ طوری که انگار بوتهها با قلم مویی ضخیم نقاشی شده باشند. سگ زوزه میکشد و فیلم با نمایی از ماه در آسمان قیرگون شب به پایان میرسد.
می توان گفت در این فیلم کوتاه چندان اتفاق خاصی نمیافتد با این حال «عصر یکشنبه» جلوههای ظریفی از طبیعت و دگرگونیها را بازنمایی میکند؛ نور گرم و رنگهای ملایم بعد از ظهر جای خود را به رنگهای صورتی و آبی عصر میدهند، موسیقی و همهمهی انبوه جمعیت به آواهای فریبندهی قلمرو حیوانات بدل میشود، جلوههای نفسانی آزادی در رقص گروهی جوانان و گردش شامگاهیشان آشکار میشود و در رویارویی صمیمانهی یک زوج گمشده در طبیعت به اوج خود میرسد.
سینمای پیاوولی همانطور که ارتباط عمیقی با چرخههای طبیعی دارد ــ همچون چرخهی ساعات روز (در نخستین نفس باد، ۲۰۰۲)[۱۵]، چرخهی فصلهای سال (فصول، ۱۹۶۱)[۱۶]، چرخهی مراحل زندگی (صداهایی در طول زمان، ۱۹۹۶)[۱۷] ــ چرخههای خاص خودش را هم ابداع میکند. در دوازه دقیقهای که «عصر یکشنبه» را به تصویر میکشد؛ پیاوولی از نماهای بالای سر (Overhead) که با دوربین از تجمع چهرههای انسانی در روستا گرفته شده به تصویری در پایان میرسد که دوربین در نمایی از روی زمین (Ground level) ماه را نشان میدهد که شاهد و همدست زوجی است که در دل طبیعت معاشقه میکنند.
[۱] Cristina Álvarez López
[۲] Domenica sera(۱۹۶۲)
[۳] Franco Piavoli
[۴] Andrei Tarkovsky
[۵] Ermanno Olmi
[۶] Bernardo Bertolucci
[۷] Marco Bellocchio
[۸] The Blue Planet
[۹] The lost alphabet
[۱۰] Neria Poli
[۱۱] Paillard 8mm camera
[۱۲] Luis Buñuel’s Un chien andalou (۱۹۲۹)
[۱۳] Michelangelo
[۱۴] Jean Renoir’s A Day in the Country (۱۹۳۶)
[۱۵] At the First Breath of Wind
[۱۶] Le stagioni
[۱۷] Voci nel tempo
فیدان در شبکههای اجتماعی